Sunday, June 28, 2009

معنای وطن

وطن يعنی هويت، اصل، ريشه
ر
× در مورد مطلب «من كدوم ايران‌ام؟» چندين ايميل گرفتم كه يكی‌ از ايميل‌ها از همه بانمك‌تر بود، در واقع يك ايميل اعتراضی بود در باب اين‌كه آقای اعتمادی!! بسيار درست نوشته‌اند كه ايران حقير است!! و ايران با اين‌همه بدبختی‌ كه دارد و زير بار ظلم و ستم است و جوانان‌اش را از دست می‌‌دهد به‌راستی‌ حقير است!!!ا
×
نخست اين‌كه از خواندن اين ايميل زياد حيرت نكردم، به‌هر شكل سرزمينی‌ كه ميزان مطالعه‌ی سالانه‌اش در سال فقط چند دقيقه است، بايد هم تعدادی از مردم‌اش چنين بگويند، بايد هم معنای وطن را ندانند و وطن را به معنای حكومت قلمداد كنند و فرياد بزنند كه بله! شاعر درست می‌‌گويد، وطن حقير است!!ا
×
اما وطن به معنای حكومت نيست. همان‌گونه كه وطن فقط به معنای يك محدوده‌ی جغرافيايی‌ نيست. وطن يعنی‌ تاريخ، تمدن، فرهنگ، ريشه‌ها و باورهای گروهی‌ كه در يك محدوده‌ی جغرافيايی‌ زنده‌گی‌ می‌كنند. زمانی‌‌كه دشمن به سرزمينی‌ حمله می‌‌كند و آن‌جا را در تصرف خود درمی‌‌آورد، پيش از آن‌كه بخواهد از منابع ‌طبيعی‌ آن سرزمين بهره ببرد، تمدن و فرهنگ آن‌را مورد هجوم قرار می‌‌دهد و تلاش می‌كند كه با نابودی تمدن و فرهنگ آن‌سرزمين، فرهنگ و باورداشت‌های خود را به آن‌ها تحميل كند.ر
×
در سی سال اخير نيز تلاش بسياری در تاخت‌و‌تاز به تمدن و فرهنگ كهن ايرانی‌ شد، بسيار تلاش كردند اما موفق نشدند، به دليل اين‌كه تمدن و فرهنگ ايرانی‌ با آن قدمت و صلابت‌اش نابود شدنی‌ نيست. همين است كه جوان‌های ايرانی‌ با اين همه تلاش ِمخربان ِتمدن و فرهنگ ايران‌، به كوروش‌شان می‌نازند و به تخت‌جمشيد‌شان می‌‌بالند و به چهارشنبه‌سوری و نوروزشان عشق می‌ورزند و در پی‌ يافتن تاريخ واقعی خود برآمده‌اند.ر
×
امروزه در گردن بيش‌تر جوانان ايرانی‌ می‌‌توان گردن‌بندی كه نشان فروهر دارد را به وضوح ديد. جوان ايرانی‌ به ريشه‌های خود بازمی‌گردد و آن را باورمند است و اين ثابت می‌كند كه وطن هيچ حس حقارتی‌ ندارد. اگر وطن حقير بود، اگر تمدن و فرهنگ ايرانی‌ زير بار حقارت كمر خم می‌‌كرد، هرگز ما شاهد به ريشه بازگشتن گسترده‌ی اين‌همه جوان ايرانی‌ نبوديم.ر
×
در ترانه‌ی اتاق من نيز به آن‌چه از جهان اشاره می‌شود نمادهای تاريخی و‌ فرهنگی‌ آن سرزمين‌هاست و نه متراژ سرزمين‌ها و باغ‌های ميوه‌اش!!! شاعر در اتاق من به نمادهای تاريخی‌ و فرهنگی و اسطوره‌ای‌ سرزمين‌های مورد نظرش از جمله: تاج محل، شب ساكت شيوا، كشتی دزدان دريايی‌ ونيز، اسقف‌های رم، موزه‌ی مادام توسو، قصر ورسای، تابلوی خواب سالوادر دالی‌، بانوی مشعل‌دار و سرخ‌پوستان و سياه‌پوستان سرزمين امريكا اشاره می‌كند، اشاره‌اش به فرهنگ‌ها و اسطوره‌هاست و نه مكان به معنای خاص مكانی... شاعر با اشاره به اين نمادهای فرهنگی‌ و اسطوره‌ای، فرهنگ و تمدن خود را برتر از همه می‌يابد و می‌گويد:ا
×
هيچ كجا عزيزتر از وطن نبود
هيچ اتاقی سايه‌گاه من نبود
×
چرا چنين می‌گويد؟ به دليل اين‌كه تمدن‌ سرزمين شاعر، ‏تمدنی ديرينه و غنی است. اين معنا، لايه‌ی ديگری از اين ترانه را دربردارد.ر
×
وقتی در ترانه‌ی شناسنامه‌ی من می‌گويد:ر
×
خليج فارس يعنی‌ وطن
يعنی‌ شناسنامه‌ی من
×
بدين معناست كه تمدن و فرهنگ و باورداشت‌های سرزمين ما، وطن ماست و در واقع شناسنامه‌ی ماست، آن‌چه كه ما را به جهان معرفی می‌كند نيز همين شناسنامه است. به ياد داريد كه پرزيدنت اوباما در پيام نوروزی خود، بيتی‌ از شعر سعدی را خواند؟ چراچنين كرد؟ به دليل اين‌كه او ايران را از نوع حكومت‌اش نمی‌‌شناسد، بلكه ايران را به واسطه‌ی شناسنامه‌اش می‌شناسد و به تمدن و فرهنگ غنی‌ و ديرينه‌ی آن واقف است. ر
×
به همين دليل من ترانه‌ی آقای رها اعتمادی!!! را سطحی، بدون آگاهی و مطالعه، و توهين‌آميز می‌بينم. به‌نظر می‌رسد كه آقای اعتمادی در مورد وطن و پيشينه‌ی فرهنگی و ريشه‌اش آگاهی چندانی ندارد. او وطن را با مقايسه‌ی دو دوره‌ی حكومتی‌ كه هر كدام‌شان اشكالات خاص خود را داشتند و دارند، به قضاوت می‌نشيند، وهمين است كه ايران را در ترانه‌اش حقير معرفی‌ می‌‌كند. او ايران را در دوره‌ی حكومت پيشين، بهشت برين و سرفراز می‌بيند و در دوره‌ی كنونی حقير!!! بيش‌ترين مشكل من با اين ترانه، استفاده از كلمه‌ی حقير است!!ا
×
واقعيت اين است كه ايران به دليل شرايط حكومت ديكتاتوری كه بر آن حاكم شده، درد می‌كشد، اندوه‌مند است، خونين است، اما با اين‌همه درد و غم و خون، حقير نيست. ظالمان عدالت‌كُش، ايران را شكنجه می‌كنند و ايران درد می‌كشد، اما حقير نيست و زير شكنجه تاب می‌‌آورد. در دوره‌های ديگر تاريخ نيز بارها ايران در زير شكنجه‌ی بيدادگران قرار گرفته بود، به ظاهر ويران شده بود، اما هر بار در برابر اين ويرانی و اين درد و اندوه مقاومت‌ كرد و از سلطه‌ی ظلم و ديكتاتوری رها شد. در واقع اين حكومت‌ها و شكنجه‌گران هستند كه حقيرند و با حقارت خود، به وطن و فرهنگ ما، به شناسنامه‌ی ما می‌تازند.ر
×
اما ترانه‌ی«من همون ايران‌ام» بدون توجه به تاريخ و پيشينه‌ی فرهنگی ايران، سطحی و ناآگاهانه سروده شده است و روزنه‌ی اندكِ نگاه ترانه‌سرا، به دو دوره‌ی حكومتی محدود مانده و وطن را با مقايسه‌ی اين دو دوره‌ی حكومتی معرفی می‌كند. اين ترانه، ترانه‌ی ريشه‌داری نيست، محتوايش سُست و اهانت‌آميز است و نشان شفافی از سطحی‌نگری صاحب كلمات دارد. ويديوی اين ترانه نيز به مثابه‌ی آخوندی است كه بالای منبر می‌‌رود و با سرهم كردن چند داستان مذهبی‌ دروغين و نوع حركات و گفتارش، فقط می‌خواهد اشك حاضرين را درآورد، در حالی‌‌كه در كلام او هيچ معنايی‌ وجود ندارد:ر
×
شب‌ها که ياد گذشته
پر می‌شه توی وجودم
دوباره یادم میفته
که من اون روزها چی بودم
خالي از حس حقارت
سرفراز بودم و سالار

×
شگفت انگيز است كه سرزمينی‌ با تمدن و فرهنگ غنی‌، خود را حقير بنامد!! و حس حقارت به او دست بدهد!!! شگفت‌انگيز است!!ر
×
در سرزمينی كه هنوز تعدادی از مردم‌اش معنای وطن را نمی‌‌دانند، بی‌‌شك ترانه‌سرای‌ تازه‌اش نيز وطن را حقير می‌‌نامند و گروهی هم برای او هورا می‌كشند كه چه زيبا وطن را حقير می‌نامی‌!!! آفرين به تو!!! و آوازخوان‌ ايرانی‌اش اصلن نمی‌فهمد كه چه خوانده و آهنگ‌ساز افغانی‌اش اصلن نمی‌فهمد كه چه ساخته!!! و همين است كه مجری تلويزيونی‌‌اش بعد از شنيدن چنين ترانه‌ای، به‌سرعت احساساتی می‌شود و نيمه‌شب غش می‌‌كند و و گروهی هم با اين ترانه اشك می‌ريزند!!! مضمون ترانه صد البته اشك ريختن دارد، اشك ريختن برای حقير جلوه دادن يك تمدن غنی و كهن.ر
×
و در پايان، «عليرضا شجاع‌پور» در بخش‌هايی از شعر بلند وطن كجاست؟ معانی درست و زيبايی از وطن ارايه می‌دهد:ا
×
...

وطن يعنی پدر، مادر، نياكان
به خون و خاك بستن عهد و پيمان
×
وطن يعنی هويت، اصل، ريشه
سرآغاز و سرانجام هميشه
×
...
×
وطن يعنی بلندای دماوند
شكيبا، دل در آتش، پای در بند
×
وطن يعنی شكوه اشترانكوه
به دريای گهر اِستاده نستوه
×
وطن يعنی سهندِ صخره پيكر
ستيغ سينه در سنگِ تمندر
×

×
وطن يعنی دلی از عشق لبريز
گره بافِ ظريفِ فرش تبريز
×
وطن يعنی هنر يعنی سپاهان
حرير دست‌بافِ فرش كاشان
×
وطن يعنی كتيبه در دل سنگ
تمدن، دين، هنر، تاريخ، فرهنگ
×
وطن يعنی هم از دور و هم از دير
سده، نوروز، يلدا، مهرگان، تير
×
وطن يعنی جلال مانده جاويد
ستون و سرستون تخت‌جمشيد
×
هزاران نقش و خط مانده در ياد
صبا، كلهر، كمال‌الملك، بهزاد
×
نكيسا، باربد، افسانه و چنگ
سرود تيشه‌ی فرهاد در سنگ
×
سر و سرمايه‌های سرفرازی
ابوريحان و خوارزمی و رازی
×
به اوج علم و دانش رهنوردی
ابونصر، ابن‌سينا، سهروردی
×
به بحرعشق و عرفان ناخدايی
عراقی، رودكی، جامی، سنايی
×
وطن يعنی به فرهنگ آشنايی
در لفظ دری را دهخدايی
×
وطن يعنی جهانی در دل جام
وطن يعنی رباعيات خيام
×
...
×
وطن يعنی نگاه مولوی سوز
حضور نور در شمس شب و روز
×
وطن يعنی پيام پند سعدی
زبان پيوسته در پيوند سعدی
×
وطن يعنی هوا و حال حافظ
شكوه باور اندر فال حافظ
×
...
×
وطن يعنی شب شه‌نامه خواندن
سخن چون رستم از سهراب راندن
×
وطن يعنی رهايی زآتش و خون
خروش كاوه و خشم فريدون
×
وطن يعنی گرامی مرز تا مرز
وطن يعنی حريم گيو و گودرز
×
وطن يعنی دل و دستی در آتش
روان و تن، كمان و تير آرش
×
...
×
وطن يعنی به دشمن راه بستن
به اوج آريو برزن نشستن
×
وطن يعنی دو دست از جان كشيدن
به تنگستان و دشتستان رسيدن
×
زمين شستن ز استبداد و از كين
به خون ِگرم در گرمابه‌ی فين
×
...
×
وطن يعنی چه آباد و چه ويران
وطن يعنی همين جا، يعنی ايران
×
×
هشتم تيرماه 1388 خورشيدی
×
×
ترانه‌های«اتاق‌من» و«شناسنامه‌ی من»: شهيارقنبری
×

Wednesday, June 24, 2009

نگاهی به متن ترانه‌ی من همون ايران‌ام

×
من كدوم ايران‌ام؟؟
×
×
در هنگامه‌ی حركت آزادی‌خواهانه‌ی مردم ايران و سركوب شديد آزادی‌خواهان چه از طريق استفاده از سلاح‌‌های گرم و سرد و كشتن وحشيانه‌ی مردم بی‌سلاح در خيابان‌های شهرهای ايران و چه از طريق اِعمال سانسور شديد در مطبوعات و صدا و سيمای جمهوری اسلامی و سانسور وحشتناك در اينترنت، جلوگيری از پخش برنامه‌های رسانه‌های خارج از ايران‏، اخراج خبرنگاران خارجی از ايران و صرف هزينه‌های سرسام‌آور برای اِعمال چنين سانسوری از جيب ملت ايران… ايران اما هم‌چنان پُرتوان و پُرغرور روی پا ايستاده است، غروری زيبا حاكی از مقاومت دليرانه‌ی اين سرزمين آريايی در برابر بی‌عدالتی و ظلم و خيانت، نه فقط در اين دو هفته، نه فقط در اين سی سال، كه در طول تاريخ از خود نشان داده است.ر
×
ايران همانند دماوند و البرزش پُرغرور و با صلابت است، همانند اسطوره‌های مقاومت‌اش در طول قرن‌های گذشته، با شكوه است، ايران پُرغرور و مقاوم است. ايران هرگز احساس حقارت نكرده است، ايران هرگز ضجه‌گر نبوده است،‏ ايران همواره فرياد كشيده،‏ فرياد حق‌طلبی و آزادی‌خواهی. ايران هرگز خسته نشده، هرگز خسته نمی‌شود، ايران سرزمين آريايی ما هميشه مغرور و سرفراز و مقاوم است.ر
×
و تو هم‌وطنی كه نام‌ات رها اعتمادی است! آيا ترانه می‌نويسی يا قلم اهانت به دست گرفته‌ای و به سرزمين ما و به مردم اين سرزمين كه در سی سال اخير زير چتر سياه حكومت ديكتاتوری دينی، بزرگ‌ترين ستم‌ها را كشيدند و مقاومت كرده‌اند، توهين می‌كنی؟
×
كدام شاعر، كدام ترانه‌نويس، سرزمين‌اش را اين‌چنين حقير جلوه داده است:ر
شب‌ها که یاد گذشته
پر می‌شه توی وجودم
دوباره یادم میفته
که من اون روزها چی بودم
خالی از حس حقارت
سرفراز بودم و سالار
×
ايران اگر ذره‌ای حس حقارت داشت‏ هرگز نداهای نازنين‌اش را در خيابان‌ها از دست نمی ‌داد... ايران چه وقت به شما گفت كه دچار حس حقارت شده آقای اعتمادی؟ حقارت نزد ديكتاتورهای ظالم است و همين حقارت ديكتاتوری در حال حاضر زير پای ايران دارد له می ‌شود‏، نمی‌بينی؟ چرا ايران را حقير ترسيم می‌كنی؟
×
خسته از بوسه‌ی شلاق
چیزی از تنم نمونده
یه قفس شبیه گربه
پيكر منو پوشونده
از همون روزی که رفتین
من یه روز خوش ندیدم
بچه ها با من نبودین
تا ببینین چی کشیدم
×
آقای اعتمادی! اصلن شك نكنيد ايران ِما با كسانی كه او را به هر دليلی همراهی نكردند و تنهايش گذاشتند‏ اين‌چنين ملتمسانه درد دل نمی‌كند. ايران در قلب خود نداهايی دارد، كه درد دل‌هايش را برای همان نداهايش زمزمه می‌كند و همين است كه نداهای مهربان‌اش، زمزمه‌اش را می ‌شنوند و بر روی خاك پاك اين سرزمين به خون خويش درمی‌غلتند.
ر
×
×
مقايسه كنيد ترانه‌ی«من همون ايران‌ام» را با ترانه‌ی«اتاق من»:ر
×
هيچ كجا عزيزتر از وطن نبود
هيچ اتاقی سايه‌گاه من نبود(1)
ا
×
ببينيد شاعر در همين دو خط، چه عظمت و اعتبار و شكوهی برای ايران قايل شده. مقايسه كنيد. در ترانه‌ی اتاق من، يك ايرانی همه‌ی مكان‌های زيبای جهان را به چشم می ‌بيند و به اين نتيجه می ‌رسد كه وطن‌اش از همه جا عزيزتر و زيباتر است، به اين نتيجه می‌‌رسد كه هيچ جايی در دنيا برای‌‌اش وطن پُرغرورش نمی‌شود. اوست كه به دنبال وطن می‌‌رود‏ و نه وطن به دنبال او، در لايه‌ی رويی و ظاهری ترانه، چنين مفهومی به مخاطب منتقل می‌شود. در ترانه‌ی آقای اعتمادی اما، اين وطن است كه دنبال كسانی می‌رود كه رهايش كرده‌اند و به آن‌ها التماس می ‌كند كه برگرديد، وطن در ترانه‌ی آقای اعتمادی می‌گويد من تنها هستم، ببينيد چه‌قدر از ضربه‌های شلاق خسته شدم و چيزی از تن‌ام نمانده، بچه‌های نازنين‌ام برگرديد، من تنها هستم!!!ر
×
ايران‌بانو اما تنها نيست. فرزندان وفادار ايران‌بانو همراه او هستند، در همه‌ی اين سی سال اخير همراه‌اش بودند. ايران‌بانو به فرزندان وفادارش می‌‌بالد. ايران‌بانو فرزندانی مانند ندا تربيت كرده است، پس تنها نيست، پس خسته نيست. ر
×
ايران هرگز از شلاق ديكتاتوری خسته نمی‌شود‏، ايران مقاوم است چون نداهای نازنين را در قلب خود دارد. ايران چه وقت به شما گفت كه خسته از بوسه‌‌ی شلاق است و چيزی از تن‌اش نمانده آقای اعتمادی؟ آگاه باش كه همه‌ی ايران مانده است،‏ همه‌اش.
ر
×
هم‌چنين توجه كنيد به ترانه‌ی پيرمشرق اثر زويا زاكاريان. ببينيد در اين ترانه با چه احترام و تواضعی از ايران سخن گفته می‌شود:ر
×
خاك من! ای آشناتر
از صدای قلب مادر
بين ما هفت كوه و دريا
فاصله افتاده اما
به تو نزديك‌ترم امروز
قلب من می‌تپه با قلب تو اين‌جا
×
ترانه‌ی پيرمشرق نيز از زبان يك مهاجر است، اما توجه كنيد كه چه عاشقانه به وطن‌اش می‌نگرد و به دنبال وطن است و خود را از وطن جدا نمی‌داند.ار
×
حال در مورد «من همون ايران‌ام» چه بايد گفت؟
×
هنوز از خودم می‌پرسم
که چی شد اون همه همت
نکنه که خو گرفتین
به پناه جويی و غربت
هنوزم بیدار نشستم
نکنه که بر نگردین
بچه‌های نازنین‌ام
منو از یاد که نبردین

×
چه بايد گفت؟ جز اظهار تاسف برای ترانه‌ای كه كه ايران مغرور و مقاوم را در حال التماس كردن نشان می‌دهد!!؟؟ هم‌وطنان ما در غربت اكنون به ياری مردم داخل ايران برخاسته‌اند، آن‌ها هستند كه به دنبال ايران‌اند، ايران هرگز به كسی التماس نمی‌كند و نمی‌گويد مبادا مرا از ياد ببريد!!ر
×
آقای اعتمادی! با شما هستم، با شما كه قلم به دست گرفته‌ای و درابتدای راه هستی. قلم اهانت‌ات را بر زمين بگذار. در تكه‌ای از ترانه‌ای ديگر كه امضای شما را دارد، در همان دو سه خطی كه پخش شد،‏ غلط قافيه‌ی وحشتناكی داشتی كه نشان می ‌داد در ابتدای راه ترانه‌نويسی هستی. آن غلط قافيه جای اشكال دارد اما زياد مهم نيست‏ چون در ابتدای راه هستی از اين غلط‌ها بايد پند بگيری. اما آن‌چه كه در ترانه‌ی من همون ايران‌ام عنوان كرده‌ای ديگر غلط قافيه نيست، غلط مضمون است، حرف‌های ايران‌بانو را اشتباه شنيده‌ای، تحريف كرده‌ای، بايد به گوش‌ خود بيش از اين‌ها رسيده‌گی كنی. اشتباه مضمون‌ات تبديل به اهانت شده است، شايد كه تو خود عمدی بر اين اهانت نداشتی، شايد ديدگاه‌ات همين است‏، شايد واقعن بر همين باور هستی، اما هرچه كه هست اهانت كرده‌ای.ر
×
در همين ابتدای راه ياد بگير، جبهه نگير، ياد بگير و غرور و مقاومت و صلابت وطن‌ات را حس كن! ببين!ر
×
من از آهنگ‌ساز افغانی هيچ انتظاری ندارم چرا كه او ايرانی نيست و شعر فارسی را آن‌چنان كه بايد نمی ‌‌فهمد ... ضمن اين‌كه به دليل شلخته‌گی‌ حرفه‌ای حتا غلط قافيه را هم در آن ترانه‌ی ديگرت متوجه نشد. اشتباهات ريز و درشت‌ شهروند افغانی در آلبوم سيمرغ، داستان شلخته‌گی‌ حرفه‌ای‌اش و نيز عدم درك كامل او از كلام فارسی را به‌خوبی روايت می‌كند، از او كه حس ايرانی ندارد كه كلام تو ترانه‌سرا را بفهمد انتظاری ندارم، اما از تو كه قلم به دست داری انتظار دارم.ر
×
از آوازخوانی كه از خواندن ترانه‌های سياسی خوش‌اش نمی‌‌آيد و ترانه‌ی اجتماعی را جدای از ترانه‌ی سياسی می‌بيند‏ هم انتظاری ندارم. او ثابت كرده كه در گذشته هم آن‌چه را كه خوانده‏ درك نكرده‏ و ندانسته كه چه خوانده و امروز هم در باب او، در بر همين پاشنه می‌چرخد، امروز هم نمی ‌‌داند كه چه می‌خواند، او فقط لب می‌زند.ر
×
نمونه‌ی بارزش را هم داريم می‌بينيم، او كه اجراكننده‌ی ترانه‌های«اتاق من» و «پيرمشرق» است، متوجه‌ی تفاوت اساسی مفهوم اتاق من و پيرمشرق و من همون ايران‌ام نشده. هر سه ترانه در باره‌ی ايران و مهاجران ايرانی است اما اتاق من كه ايران را باشكوه و باوقار ترسيم می‌كند كجا و پيرمشرق با آن لحن احترام‌آميز و مِهرش به وطن كجا و اين ‌يكی كه ايران را حقير و خسته و ملتمس می‌بيند كجا؟
×
البته مردم هم انتظاری از خانم آوازخوان ندارند جز لب‌زدن و رقصيدن و جُك تعريف كردن و نگاهی به مدل مو و لباس و كفش‌اش . بنابراين از او هم انتظار درك ترانه را ندارم‏، اما از شما آقای اعتمادی كه قلم به‌دست و در ابتدای راه هستی انتظار دارم. بيش‌تر توجه كن! پيش از هر كسی‌، خودت روی آن‌چه كه نوشته‌ای فكر كن! بيش‌تر مطالعه كن و از ايران‌ات بيش‌تر آگاه باش.ر
×
اما فرصت‌طلبی و فرصت‌طلبان را نيز تماشا كنيد كه چنين ترانه‌ای را در سه سوت تبديل به ويديو می‌كنند آن‌هم با تصاوير تظاهرات بچه‌های ايران در داخل كشور كه نمی‌دانم چه ارتباطی بين مفهوم ترانه و اين تصاوير وجود دارد!! و آن را به خورد مردم می‌دهند و پيش خود خيال می‌كنند كه اين مردم هيچ نمی‌فهمند!! يعنی حيرت‌انگيز است!!ر
×
چه چيزی را می‌خواهند ثابت كنند؟ حتمن حمايت ساخته‌گی‌شان را از مردم ايران!!! اما هرچه كه هست بهتر اين بود كه برای ويديوی اين ترانه، از پيرزنی تنها و خسته و در حال التماس كردن مدد می‌گرفتند و نه از تصاوير بچه‌های مبارز و آزادی‌خواه ايرانی.
ر
×
×
شماره‌ی يك) تكه‌ای از ترانه‌ی اتاق من - شهيار قنبری
×
×
سوم تيرماه 1388 خورشيدی
×
×

ندا آقاسلطان

زهره: شهادت ندای عزيز همه‌ی دنيا را متاثر كرده است و هر كسی به سهم خود می‌خواهد باری از اين غم سنگين را به دوش بكشد. شعر زير از سروده‌های دوست عزيزی است كه دوست داريم آن را در وبلاگ‌تان منتشر كنيد. خوش‌حال می‌شويم در اين راه ما را ياری كنيد.ر
×
×
×
ندا
×
ندا امشب بر افلاك است از اين بوم
ندا بغضی شده بر چشم مغموم
×
ندا در نيمه‌ی شب ناله‌ای شد
شرر بارد از اين ناله به مسموم
×
ندا را با ندا پاسخ ندادند
به خون از حنجره غلتيده مظلوم
×
بصيری و عليمی و قديری
ندايم نزد تو گرديده مرحوم
×
ندا! نظم‌ام دگر نايی ندارد
ندا الله اكبر از شب شوم
×
م . د
1388/3/31
×
×
سوم تيرماه 1388 خورشيدی
×
×

Tuesday, June 23, 2009

شهره آغداشلو

شهره آغداشلو و بيان هنرمندانه و تاثيرگذارش از حوادث خون‌بار ايران
×
×
×
در اين برهه از تاريخ سرزمين‌مان‏، كه شرايط تاريخی بسيار حساسی است آن‌چنان كه حتا خنثاترين و بی‌تفاوت‌ترين هنرمندان هم كه از خواندن ترانه‌های سياسی خوش‌شان نمی‌آيد و وطن خود را جايی می‌دانند كه بتوانند در آن‌جا آواز بخوانند نيز ناگهان به فكر پس گرفتن رای افتاده‌اند!! درشرايطی كه مزدوران نظام دختری جوان را در مقابل چشمان‌ پدرش به قتل می‌رسانند و هزاران هزار جوان ايرانی و مردم آزاد‌ی‌خواه ايران، جان‌شان را كف دست‌شان گذاشته‌اند تا ايران و ايرانی را به آزادی برسانند، در چنين موقعيتی بايد از هنرمند ايرانی خانم شهره آغداشلو سپاس‌گزاری كرد كه در اين شرايط حساس تاريخی از شهرت جهانی خود به نفع آزادی ايران و مردم ايرانی بهره می‌گيرد.ر
×
جهان، شهره آغداشلو را به واسطه‌ی باز‌ی‌های سينمايی درخشان‌اش می‌شناسد. او كسی‌ست كه به مدد هنر و تلاش و استعداد خود، نامزد دريافت جايزه‌ی اسكار شد و نام ايران را در سينمای جهان به ثبت رسانيد و شهره اينك بار ديگر ايرانی بودن و وطن‌دوستی خود را ثابت كرده، او به اثبات رسانيده كه بانويی وطن پرست به معنای واقعی است.ر
×
شهره آغداشلو اين روزها مداوم در رسانه‌های مختلف جهانی به گفت‌وگو در باره‌ی وقايع اخير ايران مشغول است. رسانه‌های جهان به واسطه‌ی‌ شهرت او و اين‌كه می‌دانند شهره يك بازيگر ايرانی است به سمت‌اش می‌روند و او چه با احساس و چه واقع‌بينانه به توضيح وقايع و فجايع ايران می‌نشيند.ر
×
شهره آغداشلو روز گذشته نيز در سی‌ان‌ان و در تازه‌ترين مصاحبه‌ی خود با اين رسانه‌ی‌ بين‌المللی، آن‌چنان با احساس از وقايع اخير ايران حرف زد كه مجری برنامه را به گريه واداشت. شهره می‌گفت جوانانی كه در ايران بی‌گناه و فقط به دليل آزاد‌ی‌خواهی كشته می‌شوند، هم‌سن‌‌های دختر وی هستند و او نمی‌تواند در مقابل اين‌همه بی‌عدالتی و ظلم ساكت بنشيند.ر
×
فيلم تازه‌ی‌ شهره آغداشلو با نام سنگ‌سار ثريا.م كه تاريخ اكران‌اش با وقايع اخير ايران هم‌زمان شده، گوشه‌ای ديگر از تلخی‌ها و بی‌عدالتی‌ها را در ايران به نمايش می‌گذارد. گفته می‌شود غيرايرانی‌ها از اين فيلم بسيار استقبال كرده‌اند و از طريق اين فيلم، جنبش آزاد‌ی‌خواهی مردم ايران را بهتر درك و حس می‌كنند.ر
×
شهره آغداشلو كه خود كاراكتر زهرا را در اين فيلم برعهده دارد گفت: امروز هزاران هزار زهرا در خيابان‌های ايران در مقابل زورگويان آدم‌كُش مقاومت می‌كنند و می‌خواهند سرنوشت تلخ‌شان از طريق خبرنگاران خارجی برای دنيا بازگو شود.ر
×
می‌باليم به هنرمندی چون شهره آغداشلو كه از اعتبار جهانی خود به سود مردم هم‌وطن‌اش بهره می‌گيرد.ر
×
می‌باليم به شهره آغداشلو كه با احساس و بيان هنرمندانه‌ی‌ خود، وقايع و فجايع اخير ايران را برای جامعه‌ی بين‌المللی بازگو می‌كند.ر
×
بازگو كردن وقايع خون‌بار اخير ايران توسط سرويس‌های خبری رسانه‌های جهانی، فقط در حد مخابره‌ی خبر و اطلاع‌رسانی است و توضيح و تفسير اين خبرها توسط كارشناسان، در حد آگاه كردن مردم از چه‌گونه‌گی رُخ دادن وقايع اخير است. اما اين‌كه يك هنرمند ايرانی چون شهره آغداشلو در مقابل دوربين‌های ‌جهانی بنشيند و با گفتار و احساس هنرمندانه‌ی خود، آن‌چه كه در ايران می‌گذرد را برای جهان بازگو كند، بی‌شك تاثيری فراتر بر جهانيان خواهد گذاشت.ر
×
جای سپاس دارد كه شهره آغداشلو شهرت جهانی‌اش را صرفن صرف مسايل مالی و شخصی نكرده و اين شهرت را فرصتی مناسب دانسته تا به سرزمين و هم‌سرزمينان‌اش بپردازد و اين شجاعت را دارد كه باورهای سياسی خود را به صراحت عنوان كند.ر
×
دورد بر شهره آغداشلو كه هنرمندی مبارز و وطن‌دوست است كه از داخل خانه‌اش بيانيه صادر نمی‌كند بلكه در رسانه‌های مختلف جهانی و نيز رسانه‌های ايرانی حضور می‌يابد و سخن می‌گويد. او با اين‌كه در خيابان‌های ايران حضور ندارد اما با اين كار تاثيرگذاری كه انجام می‌‌دهد مثل اين است كه خود در تظاهرات ايران حضور فيزيكی دارد.ر
×
و درود و سپاس از همه‌ی‌ هم‌وطنان عزيز خارج از كشور كه با تجمع‌های خود در مقابل سفارت ايران در كشورهای مختلف و نيزمكان‌های ديگر، صدای آزاد‌ی‌خواهی و مظلوميت مردم ايران را به گوش جهانيان می‌‌رسانند.ر
×
هم‌دردِ هم‌درديم با تو ای هم‌وطن! كه عزيزت را در خيابان‌های به آتش وخون كشيده شده‌ی ايران، از دست داده‌ای... درود بر روان پاك آزاد‌ی‌خواهان به خون خفته‌ی ايران ... درود به روان پاك و نام هميشه زنده‌ی ‌ندا و نداها.
ر
×
×
يكم تيرماه 1388 خورشيدی
×
×

مهرداد آسماني

مهرداد: رای مردم‏‏‏، حرف اول و آخر است
×
×
×
مهرداد آسمانی در گفت‌وگویی با نادر رفیعی در تلویزیون امیدایران گفت: حرف مردم، رای اول و آخر است.ر
ا
مهرداد که روز پنج‌شنبه در تلویزیون امیدایران حضور داشت، پیش از هر حرف و سخنی، متنی که نوشته بود را خواند. متن‌نوشته‌ی مهرداد از این قرار است:ر
ا

به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی
اا
با درود
برای منی که دور از وطن و شرایط سیاسی و اجتماعی آن زنده‌گی می‌کنم هیچ حقی وجود ندارد که اظهار نظر کنم و از بیرون گود در امنیت کامل و آزادی مطلق، دستورالعمل صادر کنم.ر
ا
منی که حتا شهامت نزدیک شدن به خاک ایران را ندارم، منی که فقط برای آوازخواندن، آن‌هم از نوع اجتماعی-عاشقانه، نه حتا سیاسی اثرگذار ترک وطن کردم و هیج از درد امروز هم‌وطنان‌ام نمی‌دانم. منی که اسم خودم را هنرمند گذاشتم هرچند که بنا براین بوده که فرهنگ‌ساز باشم و اثرگذار، اما تبدیل به کبریت بی‌خطر شدم. منی که فقط برای درآمد بیش‌تر و مثلن محبوب بودن، هزار نمایش بازی کردم و هر لحظه بنابه مصلحت خودم، تغییر رنگ دادم و موج‌سواری را بر حقیقت‌گویی ترجیح دادم، چه باید بگویم؟ نظر من چه ارزشی دارد؟
ا
شاید مردم ایران خوب می‌دانند که از من ِهنرپیشه‌ی مهاجر که از دردشان هیچ نمی‌دانم، انتظاری هم به‌جز سرگرم‌کردن و خواندن و رقصیدن نباید داشته باشند. شاید امیدشان به‌حق از امثال من به ناامیدی مبدّل شده و شاید به حقیقت‌مان پی برده‌اند. رسانه‌ها هم تکلیف‌شان کاملن مشخص است، پُراز حرف‌های قشنگ و تبلیغات وطنی خط دار. همه چیز حاضر است به‌جز حرف مردم که غایبِ همیشه است. پس من چه بگویم که از خودم خجل نباشم؟
برای وطن‌ام و مردم سرزمین‌ام چه کرده‌ام؟
×با این حال شاید عذاب وجدان که برای وطن و مردم‌ام هیچ نکردم، باعث شود چند خط در مورد اتفاقات امروز ایران بنویسم. پس جسارت مرا ببخشید و این چند خط را تحمل کنید.ر

رای مردم را دزدیدند!!ا
انتخابات فرمایشی!!ا
اعتراض سراسری به انتخابات فرمایشی آقای احمدی‌نژاد و تحویل ریاست جمهوری به آقای موسوی!ا
×
آیا همه‌ی مشکلات مردم ایران با ریاست آقای موسوی حل می‌شود؟
آیا با این انتخاب، مردم به آزادی مطلق خواهند رسید؟
×
آقای موسوی نیز خودش از فیلتر شورای نگهبان گذشته که توانسته نامزدی برای این ریاست باشد. به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی. با حمایت رفسنجانی و مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم باز هم یکی از خودشان سیاست‌مدارانه، طرف مردم را گرفته که مبادا کسی بیرون از نظام امید مردم شود و رهبری این مردم دل‌شکسته را به دست گیرد. به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی.ر
×
باز هم به شناسایی مخالفین نظام در همین تظاهرات گسترده، و دستگیری اندیشمندان مبارز، حکایت آقای خاتمی را یادآوری می‌کند و باز سر مردم بی‌کلاه می‌ماند. دیدیم که در آن زمان هم چیزی عوض نشد و تا زمانی‌که نماینده‌گان حقیقی مردم بر سر مسند نباشند، هیچ چیز عوض نخواهد شد.ر
×
تا زمانی‌که نماینده‌گان تحمیلی شورای نگهبان به ریاست برسند، تا زمانی‌که تغییر اساسی در قانون اساسی نظام صورت نگیرد، تا زمانی‌که دست رهبری از مملکت کوتاه نشود، همین آش است و همین کاسه. به مرگ گرفتند تا به تب راضی باشی.ر
×
آقای احمدی‌نژاد و آقای موسوی هر دو تربیت شده‌ی نظامی هستند که اساس‌اش زیر سوال مردم ایران است. این‌ها نمایدنده‌گان تحمیلی هستند که برای مردم از پیش انتخاب شده‌اند و امروز انتخاب بین بد و بدتر، تنها راه مردم ایران است که برای‌اش از جان خود می‌گذرند.ر
×
به مرگ گرفتند که به تب راضی باشی. من هم راضی به رضای خدا و مردم ایران هستم. هر آن‌چه که این مردم ستم‌دیده دوست می‌دارند را دوست می‌دارم و می‌دانم حتمن بهتر از غربت‌نشین ِخوش‌نشین، دل‌نگران آینده‌ی ایران و سرزمین مادری‌‌شان هستند.ر
×
من شک ندارم که جوانان و اندیشمندان مبارز داخل کشور با هوش‌مندی و سازمندی صحیح، به هدف خود خواهند رسید.ر
×
با آرزوی پیروزی حق که همانا مردم مظلوم ایران هستند بر باطل ِمردم‌کُش، و با ابراز هم‌دردی با خانواده‌هایی که عزیزان‌شان را در این راه از دست دادند.ر
×
×
مهرداد آسمانی
بیست‌وهشتم خرداد ماه 1388 خورشیدی
هجدهم جون 2007 میلادی
×
×
×
نادر رفیعی گفت: مهرداد هنرمندی متعهد و تاثیرگذار بوده، جبهه‌ی جنگ رفته و درکنار هم‌رزمان‌اش از خاک ایران دفاع کرده و به همین دلیل این حق را دارد که نظر سیاسی خود را به این وضوح، در تلویزیونی که من مدیرش هستم، اعلام کند.ر
×
اوهم‌چنین گفت: مهرداد در زمان کمبود نفت و آذوقه و زمان جنگ در ایران بوده و درد مردم ایران را می‌داند.ر
×
نادر رفیعی پرسید: مهرداد! صادقانه بگو که آیا در این سال‌ها هنرمندان وظیفه‌ی خود را انجام دادند و متعهد بودند؟
×
مهرداد گفت: نه هنرمندان و نه رسانه‌ها هیچ‌کدام وظایف‌مان را درست انجام ندادیم.ر
×
نادر رفیعی گفت: شرکت در انتخابات بی‌سابقه بوده!ا
×
مهرداد گفت: این بسیار خوب است. اگر مردم واقعن فکر می‌کنند که آزادی‌شان در گرو انتخاب آقای موسوی است، من هم مخلص آقای موسوی هستم. رای مردم، حرف اول و آخر است.ر

نادر رفیعی گفت: تا همین الان هیچ‌کدام از هنرمندان به این تلویزیون نیامده‌اند که در مورد انتخابات و ایران حرفی بزنند، و شما اولین نفری هستی که آمدی و حرف‌هایت را در جهت حمایت از مردم ایران زدی.
ر
×
مهرداد گفت: من خودم زنگ زدم و از شما خواستم این وقت را در اختیار من بگذارید که از شما نادر جان و تلویزیون امید ایران ممنون‌ام که این اجازه را دادی که حرف‌هایم را بزنم.
ر
×
سی‌ام خرداد ماه 1388 خورشیدی
×
××