Tuesday, May 11, 2010

مجله‌ی جوانان

حکایت هم‌چنان باقی...ا
*
درحال مطالعه‌ی شماره‌ای از مجله‌ی جوانان بودم که در تاریخ بیست‌وهشتم اسفندماه 1388 منتشر شده بود که رسیدم به گفت‌وگوی این مجله با سرکارخانم گوگوش!!! ... گفت‌وگو را خواندم، همه‌ی آن‌چه که در این گفت‌وگو آمده بود حکایت داشت از یک مُشت حرف‌های تکراری، دو مُشت دروغ و دغل‌های همیشه‌گی و بی‌پایان، مقادیر متنابهی مظلوم‌نمایی و یک دور تسبیح معرفی آلبوم تازه!!! ا
*
اما، جایی از این گفت‌وگو هم غم‌انگیز بود وهم خنده‌دار. آن‌جا که سرکارخانم گوگوش!!! سرگرم معرفی عوامل اجرایی و غیراجرایی آلبوم تازه بود، به نام«کوروش سمیعی» رسید و چنین گفت:ا
*
شب بی من، آهنگ‌ساز فرید زلاند، شعر: کوروش سمیعی که به گفته‌ی فرید، با پول همین ترانه از ایران خارج شد.ا
*
دو سه بار همین دو خط را خواندم، باورم نمی‌شد که یک هنرمند بتواند به همین ساده‌گی، بی‌شعوری خود را به رُخ همه بکشد... درست مثل این است که گفته باشد کوروش سمیعی با پول همین ترانه، یک دست کت‌وشلوار برای خود خرید!!!ا
*
یعنی کوروش سمیعی که پیش از این نیز ترانه‌هایش را به آوازخوانان دیگر سپرده بود، توان مالی نداشت که بتواند با پول آن ترانه‌ها از ایران خارج شود، اما با پول همین یک ترانه، آن‌چنان تمکن مالی پیدا کرد که فوری از ایران خارج شد؟
*
حال تصور کنید که همین‌طور باشد، آیا یک هنرمند باید در ملاءعام این موضوع را اعلام کند که فلان ترانه‌سرا با پول ترانه‌ای که به من داده بود از ایران خارج شد؟؟
*
این‌گونه که شواهد گزارش می‌دهند سرکار خانم گوگوش!!! فقط یاد گرفته که میکروفن به دست بگیرد و بخواند، فقط همین. نام هنرمند درمورد ایشان به‌هیچ‌عنوان کاربرد ندارد که هنرمند باید همه‌ی رفتار و گفتارش هنرمندانه باشد و بفهمد که چه می‌گوید و چه می‌کند. درحرف‌های گوگوش اثری از فهم و درک دیده نمی‌شود.ا
*
و یک سوال از سرکارخانم گوگوش باهوش!!!!!!ا
می‌شود محبت کنید و پاسخ بدهید که شما با کدامین پول از ایران خارج شدید؟؟؟
*
*
بیست‌ویکم اردیبهشت ماه 1389 خورشیدی
*
*