Wednesday, June 24, 2009

نگاهی به متن ترانه‌ی من همون ايران‌ام

×
من كدوم ايران‌ام؟؟
×
×
در هنگامه‌ی حركت آزادی‌خواهانه‌ی مردم ايران و سركوب شديد آزادی‌خواهان چه از طريق استفاده از سلاح‌‌های گرم و سرد و كشتن وحشيانه‌ی مردم بی‌سلاح در خيابان‌های شهرهای ايران و چه از طريق اِعمال سانسور شديد در مطبوعات و صدا و سيمای جمهوری اسلامی و سانسور وحشتناك در اينترنت، جلوگيری از پخش برنامه‌های رسانه‌های خارج از ايران‏، اخراج خبرنگاران خارجی از ايران و صرف هزينه‌های سرسام‌آور برای اِعمال چنين سانسوری از جيب ملت ايران… ايران اما هم‌چنان پُرتوان و پُرغرور روی پا ايستاده است، غروری زيبا حاكی از مقاومت دليرانه‌ی اين سرزمين آريايی در برابر بی‌عدالتی و ظلم و خيانت، نه فقط در اين دو هفته، نه فقط در اين سی سال، كه در طول تاريخ از خود نشان داده است.ر
×
ايران همانند دماوند و البرزش پُرغرور و با صلابت است، همانند اسطوره‌های مقاومت‌اش در طول قرن‌های گذشته، با شكوه است، ايران پُرغرور و مقاوم است. ايران هرگز احساس حقارت نكرده است، ايران هرگز ضجه‌گر نبوده است،‏ ايران همواره فرياد كشيده،‏ فرياد حق‌طلبی و آزادی‌خواهی. ايران هرگز خسته نشده، هرگز خسته نمی‌شود، ايران سرزمين آريايی ما هميشه مغرور و سرفراز و مقاوم است.ر
×
و تو هم‌وطنی كه نام‌ات رها اعتمادی است! آيا ترانه می‌نويسی يا قلم اهانت به دست گرفته‌ای و به سرزمين ما و به مردم اين سرزمين كه در سی سال اخير زير چتر سياه حكومت ديكتاتوری دينی، بزرگ‌ترين ستم‌ها را كشيدند و مقاومت كرده‌اند، توهين می‌كنی؟
×
كدام شاعر، كدام ترانه‌نويس، سرزمين‌اش را اين‌چنين حقير جلوه داده است:ر
شب‌ها که یاد گذشته
پر می‌شه توی وجودم
دوباره یادم میفته
که من اون روزها چی بودم
خالی از حس حقارت
سرفراز بودم و سالار
×
ايران اگر ذره‌ای حس حقارت داشت‏ هرگز نداهای نازنين‌اش را در خيابان‌ها از دست نمی ‌داد... ايران چه وقت به شما گفت كه دچار حس حقارت شده آقای اعتمادی؟ حقارت نزد ديكتاتورهای ظالم است و همين حقارت ديكتاتوری در حال حاضر زير پای ايران دارد له می ‌شود‏، نمی‌بينی؟ چرا ايران را حقير ترسيم می‌كنی؟
×
خسته از بوسه‌ی شلاق
چیزی از تنم نمونده
یه قفس شبیه گربه
پيكر منو پوشونده
از همون روزی که رفتین
من یه روز خوش ندیدم
بچه ها با من نبودین
تا ببینین چی کشیدم
×
آقای اعتمادی! اصلن شك نكنيد ايران ِما با كسانی كه او را به هر دليلی همراهی نكردند و تنهايش گذاشتند‏ اين‌چنين ملتمسانه درد دل نمی‌كند. ايران در قلب خود نداهايی دارد، كه درد دل‌هايش را برای همان نداهايش زمزمه می‌كند و همين است كه نداهای مهربان‌اش، زمزمه‌اش را می ‌شنوند و بر روی خاك پاك اين سرزمين به خون خويش درمی‌غلتند.
ر
×
×
مقايسه كنيد ترانه‌ی«من همون ايران‌ام» را با ترانه‌ی«اتاق من»:ر
×
هيچ كجا عزيزتر از وطن نبود
هيچ اتاقی سايه‌گاه من نبود(1)
ا
×
ببينيد شاعر در همين دو خط، چه عظمت و اعتبار و شكوهی برای ايران قايل شده. مقايسه كنيد. در ترانه‌ی اتاق من، يك ايرانی همه‌ی مكان‌های زيبای جهان را به چشم می ‌بيند و به اين نتيجه می ‌رسد كه وطن‌اش از همه جا عزيزتر و زيباتر است، به اين نتيجه می‌‌رسد كه هيچ جايی در دنيا برای‌‌اش وطن پُرغرورش نمی‌شود. اوست كه به دنبال وطن می‌‌رود‏ و نه وطن به دنبال او، در لايه‌ی رويی و ظاهری ترانه، چنين مفهومی به مخاطب منتقل می‌شود. در ترانه‌ی آقای اعتمادی اما، اين وطن است كه دنبال كسانی می‌رود كه رهايش كرده‌اند و به آن‌ها التماس می ‌كند كه برگرديد، وطن در ترانه‌ی آقای اعتمادی می‌گويد من تنها هستم، ببينيد چه‌قدر از ضربه‌های شلاق خسته شدم و چيزی از تن‌ام نمانده، بچه‌های نازنين‌ام برگرديد، من تنها هستم!!!ر
×
ايران‌بانو اما تنها نيست. فرزندان وفادار ايران‌بانو همراه او هستند، در همه‌ی اين سی سال اخير همراه‌اش بودند. ايران‌بانو به فرزندان وفادارش می‌‌بالد. ايران‌بانو فرزندانی مانند ندا تربيت كرده است، پس تنها نيست، پس خسته نيست. ر
×
ايران هرگز از شلاق ديكتاتوری خسته نمی‌شود‏، ايران مقاوم است چون نداهای نازنين را در قلب خود دارد. ايران چه وقت به شما گفت كه خسته از بوسه‌‌ی شلاق است و چيزی از تن‌اش نمانده آقای اعتمادی؟ آگاه باش كه همه‌ی ايران مانده است،‏ همه‌اش.
ر
×
هم‌چنين توجه كنيد به ترانه‌ی پيرمشرق اثر زويا زاكاريان. ببينيد در اين ترانه با چه احترام و تواضعی از ايران سخن گفته می‌شود:ر
×
خاك من! ای آشناتر
از صدای قلب مادر
بين ما هفت كوه و دريا
فاصله افتاده اما
به تو نزديك‌ترم امروز
قلب من می‌تپه با قلب تو اين‌جا
×
ترانه‌ی پيرمشرق نيز از زبان يك مهاجر است، اما توجه كنيد كه چه عاشقانه به وطن‌اش می‌نگرد و به دنبال وطن است و خود را از وطن جدا نمی‌داند.ار
×
حال در مورد «من همون ايران‌ام» چه بايد گفت؟
×
هنوز از خودم می‌پرسم
که چی شد اون همه همت
نکنه که خو گرفتین
به پناه جويی و غربت
هنوزم بیدار نشستم
نکنه که بر نگردین
بچه‌های نازنین‌ام
منو از یاد که نبردین

×
چه بايد گفت؟ جز اظهار تاسف برای ترانه‌ای كه كه ايران مغرور و مقاوم را در حال التماس كردن نشان می‌دهد!!؟؟ هم‌وطنان ما در غربت اكنون به ياری مردم داخل ايران برخاسته‌اند، آن‌ها هستند كه به دنبال ايران‌اند، ايران هرگز به كسی التماس نمی‌كند و نمی‌گويد مبادا مرا از ياد ببريد!!ر
×
آقای اعتمادی! با شما هستم، با شما كه قلم به دست گرفته‌ای و درابتدای راه هستی. قلم اهانت‌ات را بر زمين بگذار. در تكه‌ای از ترانه‌ای ديگر كه امضای شما را دارد، در همان دو سه خطی كه پخش شد،‏ غلط قافيه‌ی وحشتناكی داشتی كه نشان می ‌داد در ابتدای راه ترانه‌نويسی هستی. آن غلط قافيه جای اشكال دارد اما زياد مهم نيست‏ چون در ابتدای راه هستی از اين غلط‌ها بايد پند بگيری. اما آن‌چه كه در ترانه‌ی من همون ايران‌ام عنوان كرده‌ای ديگر غلط قافيه نيست، غلط مضمون است، حرف‌های ايران‌بانو را اشتباه شنيده‌ای، تحريف كرده‌ای، بايد به گوش‌ خود بيش از اين‌ها رسيده‌گی كنی. اشتباه مضمون‌ات تبديل به اهانت شده است، شايد كه تو خود عمدی بر اين اهانت نداشتی، شايد ديدگاه‌ات همين است‏، شايد واقعن بر همين باور هستی، اما هرچه كه هست اهانت كرده‌ای.ر
×
در همين ابتدای راه ياد بگير، جبهه نگير، ياد بگير و غرور و مقاومت و صلابت وطن‌ات را حس كن! ببين!ر
×
من از آهنگ‌ساز افغانی هيچ انتظاری ندارم چرا كه او ايرانی نيست و شعر فارسی را آن‌چنان كه بايد نمی ‌‌فهمد ... ضمن اين‌كه به دليل شلخته‌گی‌ حرفه‌ای حتا غلط قافيه را هم در آن ترانه‌ی ديگرت متوجه نشد. اشتباهات ريز و درشت‌ شهروند افغانی در آلبوم سيمرغ، داستان شلخته‌گی‌ حرفه‌ای‌اش و نيز عدم درك كامل او از كلام فارسی را به‌خوبی روايت می‌كند، از او كه حس ايرانی ندارد كه كلام تو ترانه‌سرا را بفهمد انتظاری ندارم، اما از تو كه قلم به دست داری انتظار دارم.ر
×
از آوازخوانی كه از خواندن ترانه‌های سياسی خوش‌اش نمی‌‌آيد و ترانه‌ی اجتماعی را جدای از ترانه‌ی سياسی می‌بيند‏ هم انتظاری ندارم. او ثابت كرده كه در گذشته هم آن‌چه را كه خوانده‏ درك نكرده‏ و ندانسته كه چه خوانده و امروز هم در باب او، در بر همين پاشنه می‌چرخد، امروز هم نمی ‌‌داند كه چه می‌خواند، او فقط لب می‌زند.ر
×
نمونه‌ی بارزش را هم داريم می‌بينيم، او كه اجراكننده‌ی ترانه‌های«اتاق من» و «پيرمشرق» است، متوجه‌ی تفاوت اساسی مفهوم اتاق من و پيرمشرق و من همون ايران‌ام نشده. هر سه ترانه در باره‌ی ايران و مهاجران ايرانی است اما اتاق من كه ايران را باشكوه و باوقار ترسيم می‌كند كجا و پيرمشرق با آن لحن احترام‌آميز و مِهرش به وطن كجا و اين ‌يكی كه ايران را حقير و خسته و ملتمس می‌بيند كجا؟
×
البته مردم هم انتظاری از خانم آوازخوان ندارند جز لب‌زدن و رقصيدن و جُك تعريف كردن و نگاهی به مدل مو و لباس و كفش‌اش . بنابراين از او هم انتظار درك ترانه را ندارم‏، اما از شما آقای اعتمادی كه قلم به‌دست و در ابتدای راه هستی انتظار دارم. بيش‌تر توجه كن! پيش از هر كسی‌، خودت روی آن‌چه كه نوشته‌ای فكر كن! بيش‌تر مطالعه كن و از ايران‌ات بيش‌تر آگاه باش.ر
×
اما فرصت‌طلبی و فرصت‌طلبان را نيز تماشا كنيد كه چنين ترانه‌ای را در سه سوت تبديل به ويديو می‌كنند آن‌هم با تصاوير تظاهرات بچه‌های ايران در داخل كشور كه نمی‌دانم چه ارتباطی بين مفهوم ترانه و اين تصاوير وجود دارد!! و آن را به خورد مردم می‌دهند و پيش خود خيال می‌كنند كه اين مردم هيچ نمی‌فهمند!! يعنی حيرت‌انگيز است!!ر
×
چه چيزی را می‌خواهند ثابت كنند؟ حتمن حمايت ساخته‌گی‌شان را از مردم ايران!!! اما هرچه كه هست بهتر اين بود كه برای ويديوی اين ترانه، از پيرزنی تنها و خسته و در حال التماس كردن مدد می‌گرفتند و نه از تصاوير بچه‌های مبارز و آزادی‌خواه ايرانی.
ر
×
×
شماره‌ی يك) تكه‌ای از ترانه‌ی اتاق من - شهيار قنبری
×
×
سوم تيرماه 1388 خورشيدی
×
×