Sunday, November 1, 2009

فارسی‌وان

اسپانسر کنسرت دوبی گوگوش
*
تلویزیون ماهواره‌ای با نام «فارسی‌وان» که چند وقتی‌ست با پخش سریال‌ها و فیلم‌های غیرایرانی با دوبله‌ی منجمد و شگفت‌انگیز فارسی، مشهور گشته است، در واقع شبکه‌ای است که با هزینه‌ی جمهوری اسلامی به راه افتاده و یکی از اهداف اصلی آن دور کردن مردم از برنامه‌های تلویزیون‌های سیاسی است.ا
*
این مطلب چندی پس از پخش برنامه‌های فارسی‌وان، شنیده شد و دهان به دهان گشت. ابتدا از آن به عنوان یک شایعه سخن می‌گفتند، اما گویا این شایعه به واقعیت پیوسته است.ا
*
من هفته‌ی گذشته در شماره‌ی شصت‌وهشت مجله‌ی اپیزود، مطلبی در مورد این شایعه و شبکه‌ی فارسی‌وان نوشته بودم، مطلب مفیدی است و می‌توانید آن را در لینک زیر بخوانید:ا
*
*
گفتم که این موضوع که «فارسی‌وان» با بودجه‌ی جمهوری اسلامی اداره می‌شود، در ابتدا به شکل شایعه شنیده می‌شد. اما بعد سایت «تابناک» که متعلق به محسن رضایی است نیز این مورد را تایید کرد.ا
*
آقای علیرضا نوری‌زاده نیز در برنامه‌ی خود در
Rojhelat TV
به این موضوع اشاره کردند. این گونه به‌نظر می‌رسد که بیش‌تر واقعیات ابتدا لباس شایعه بر تن می‌کنند و بعد به تدریج عریان می‌شوند و ماهیت اصلی خود را به نمایش می‌گذارند.ا
*
تلویزیون فارسی‌وان، آگهی ندارد، یعنی بدون دریافت پول آگهی، آن همه سریال می‌خرد و دوبله می‌کند. سایر مخارج یک شبکه‌ی تلویزیونی نیز جای خود دارد، حال حساب کنید این هزینه چه‌گونه تامین می‌شود؟ آیا اگر کسی پشت گرمی گسترده‌ای نداشته باشد قادر است یک بساط تلویزیونی با چنین بریز و بپاشی به راه بیندازد؟
*
حساب کنید که شبکه‌های تلویزیونی لس‌انجلس در بیست‌وچهار ساعت، چند ساعت آگهی پخش می‌کنند؟ کیفیت تصویرشان را در نظر بگیرید، این کیفیت تا چه حد با کیفیت تصویری فارسی‌وان متفاوت است؟ یعنی اصلن قابل قیاس نیست، این همه هم آگهی می‌گیرند اما باز هم این توان مالی را ندارند که یک فیلم دوبله کنند یا حتا یک برنامه‌ی خیلی خوب تهیه کنند. منظور این‌که وقتی شایعه‌ای بدین شکل در سطح وسیعی پخش می‌شود، حتمن که داستانی حقیقی نیز پشت آن نهفته است، به ویژه که دیده‌ها، سبب تایید شنیده‌ها می‌شود.ا
*
حال با این شرایط، آگاه باشید که فارسی‌وان اسپانسر کنسرت گوگوش در دوبی است!! یعنی فوق‌العاده است که هنرمندی دست‌بند سبز ببندد و شال سبز به گردن بیاویزد و سخنرانی سبزینه داشته باشد اگرچه از روی کاغذ، و اسپانسر کنسرت‌اش، فارسی‌وان باشد.ا
*
من این موضوع را از خودم نمی‌گویم، اگر به فلایر رسمی کنسرت گوگوش ( نه آن آگهی که ایشان روی وبلا‌گ‌اش گذاشته و لوگوی فارسی‌وان را سانسور کرده) توجه کنید، لوگوی فارسی‌وان را به عنوان اسپانسر روی آن می‌بینید. نحوه‌ی عکس گرفتن ایشان هم در این پوستر، بسیار شبیه نحوه‌ی عکس کاور آلبوم زرتشت است:ا
*
*
فارسی‌وان هم فعلن تنها تلویزیونی است که آگهی کنسرت گوگوش را در بین سریال‌های محبوب!! پخش می‌کند و به نظر می‌رسد که باقی تلویزیون‌ها را هم لس‌انجلسی می‌دانند!!!ا
*
خبر کنسرت گوگوش در دوبی را طبق معمول پیش از آن‌که خود ایشان بر روی وبلاگ مبارک‌شان بگذارند، دو هفته جلوتر، در همین دلکده اعلام شد. معمولن خبرهای وبلاگ گوگوش، از نوع خبرهای دست‌دوم است، چرا که پیش از آن، دلکده خبررسانی می‌کند. در همان خبر کنسرت دوبی، به نام مسعود جمالی هم اشاره کرده بودم و جالب این‌که نام مسعود جمالی در پشت لوگوی «اُ.آ.اس.آی.اس» که متعلق به خانم فرانک محمودی است، پنهان گشته، یعنی این‌که پنهان‌اش کرده‌اند.ا
*
خانم فرانک سال‌ها با علیرضا امیرقاسمی و مسعود جمالی یا به قول گوگوش همان هیچ‌کسان، در زمینه‌ی کنسرت‌های دوبی همکاری داشتند و دیدن لوگوی ایشان، باعث حیرت نیست و با نام آقای مسعود جمالی کاملن هماهنگی دارد.ا
*
به هرشکل گوگوش هنرمندی‌ست که به نظر می‌رسد یک سرگیجه‌ی حسابی گرفته همراه با چاشنی تند فراموشی. کارهای شگفت‌انگیز ایشان ضرب‌المثل «از هول هلیم درون دیگ افتادن» را تداعی می‌کند. ایشان از هول کنسرت، دوباره افتادند در آغوش جمهوری اسلامی. اگرچه که در این زمینه سابقه‌دارهستند و پرونده‌ی قطوری دارند واصلن با هواپیما و گذرنامه‌ی جمهوری اسلامی از روی کاناپه بلند شدند و همراه با نصرت فرزانه ترانه‌سرای شهیر!!ازایران به بلاد کفر تشریف بردند.ا
*
به یاد دارم که شهیارقنبری در آن سال‌ها، برای نخستین بار ناگفته‌های بسیاری را در زمینه‌ی همکاری گوگوش با عوامل جمهوری اسلامی گفته بود که به تدریج مشخص شد که گفته‌های شهیار قنبری در این زمینه کاملن درست و موثق بوده است. بعد گویا شهیارقنبری هم مثل بیش‌تر مردم فریب خورد و با توجه به رفتارهای موذیانه‌ی گوگوش، چنین تصور کرد که او از آغوش جمهوری اسلامی رها شده و به همین دلیل هم با او همکاری کرد، ولی داستان‌های امروز نشان می‌دهد که رفتارهای موذیانه‌ی این خانم، فریبی بیش نبود.ا
*
به‌راستی که کار کردن با فارسی‌وان محشر است و جمهوری اسلامی هم از کنسرتی این‌چنینی حتمن استقبال می‌کند که این‌گونه نمایش بدهد که درایران مشکلی وجود ندارد و تعداد بسیار معدودی هستند که در خیابان‌ها تظاهرات می‌کنند و این همه‌ی مردم نیستند، مردم عادی ایران این‌قدر اوضاع‌شان روبه‌راه است و مشکلی ندارند که برای دیدن کنسرت گوگوش به دوبی می‌روند، خُب، کشوری که مشکل داشته باشد که مردم‌اش نمی‌توانند برای دیدن کنسرت گوگوش به دوبی بروند، می‌توانند؟
*
یعنی این‌که همکاری گوگوش با عوامل جمهوری اسلامی، با دست‌بند سبز ایشان هماهنگی ویژه‌ای دارد!!! و این فوق‌العاده است!!ا
*
کارو شاعر صاحب‌نام در کتاب«شکست سکوت» به مورد بسیار درستی اشاره کرده که با رفتارهای گوگوش کاملن هماهنگی دارد. کارو می‌نویسد:ا
*
سرنوشت خود، سرگذشت خیلی از انسان­ها را دیدم ... و از سرگذشت خود، درباره­ی خیلی از سرنوشت­ها، خیلی چیزها شنیدم... و از همه­ی این­ها و از همه­ی آن­ها... آه ... فریاد، باورکنید انسان­ها! ...خیلی چیزها فهمیدم!...ا

فهمیدم که درهمه، هرجا که زنده‌گی مردم بر مدار پول می­چرخد، باید خر بود و خرپرست!... باید فاحشه بود و پرچم جاکشی دردست، باید توسری خورد و مُرد!... و توسری‌زده نشست! ... باید نمک خورد و با کمال بی­مروتی نمکدان شکست، باید از راست نوشت و از چپ خواند! از عقب نشست و از جلو راند!ا
*
این سخنان«کارو» با رفتارهای گوگوش بسیار هماهنگ است. در واقع دست‌بند سبز گوگوش، همان پرچمی است که کارو اشاره کرده و چه‌قدر باید برای چنین هنرمند پرچم به‌دستی متاسف بود؟؟!! شاید در کنسرت دوبی هم دوباره برای عوام‌فریبی، ناگهان دست گوگوش با دست‌بند سبز هویدا شود و به قول کارو: از راست بنویسد و از چپ بخواند، از عقب بنشیند و از جلو براند!! و جای تاسف است که رنگ سبز جنبش مردم ایران، توسط پرچم‌به‌دستانی چون گوگوش بازیچه قرار گرفته است.ا
ا
*
دهم آبان ماه 1388 خورشیدی
*