Saturday, May 29, 2010

Episode/N88

*
شماره‌ی هشتادوهشت مجله‌ی اپیزود
*
منتشر شد:ا
*
*
*
*
هشتم خردادماه 1389 خورشیدی
*

Tuesday, May 25, 2010

باز هم دروغ

ای وای، خانم حال خوبی ندارد!!!ا
*
*
یکی از دوستان نازنین امروز طی ایمیلی برای‌ام نوشت که خانم گوگوش در صفحه‌ی فیس‌بوک‌اش یک جوک دستِ اول نوشته و متن نوشته را برای‌ام کاپی‌پیست کرد.ا
*
خواندم و باور نکردم و نوشته‌اش را شوخی پنداشتم. بعد دیدم دوستان دیگری نیز عین همین متن را برای‌ام ایمیل کرده‌اند. یکی از نازنینان هم لطف کرد و عکسی از این نوشته برای من فرستاد.ا
*
متن نوشته‌ی گوگوش درفیس‌بوک چنین است:ا
*
بقول بهرام بیضایی شاید وقتی دیگر

این روزها بخاطر مصادف شدن با سالگرد به خاک و خون کشیده شدن مردم ایران و کشته شدن ندا ..سهراب...و و زندانی و شکنجه شدن تعدادزیادی از زنان و مردان، جوانان، روزنامه نگاران، هنرمندان، و وبلاگ نویسان و همینطوربه حبس رفتن جعفر پناهی کارگردان بنام کشورم حال خوبی ندارم . شاید وقتی دیگر ویدیوی " باغ بی برگی" بر آنتن ها برود. با پوزش از همهٔ شما عزیزانم

۲/۳/۸۹یکشنبه
می/۲۳ /۲۰۱۰
گوگوش
*
اگر نظر مرا بخواهید می‌گویم: دروغ که حناق نیست. هست؟؟؟
*
متن راست‌گوی!! خانم گوگوش، به‌شدت چند پرسش ردیف می‌کند:ا
*
یک) خانم گوگوش! لطف کنید بفرمایید زمانی که در کنسرت‌های لندن و دوبی بر روی صحنه می‌خواندی و می‌رقصیدی و جوک تعریف می‌کردی و حال خوبی داشتی، آیا جعفر پناهی در زندان نبود؟ ندا و سهراب و ... کشته نشده بودند؟ تعداد زیادی از زنان و مردان و روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان در زندان به سر نمی‌بردند؟؟؟
*
دو) آیا زمانی که آلبوم حجم سبز را منتشر کردی و آگهی‌های مکرر آن و هم‌چنین ویدیوهای«سزاوار» و«من و گنجشکای خونه» بر روی آنتن رفت و به‌نظر می‌آمد که حال‌ات هم خیلی خوب بود، آیا جعفر پناهی آزاد بود؟ ندا و سهراب و ... زنده بودند؟ زنان و مردان و روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان در زندان نبودند و در خانه‌های‌شان ویدیوهای شما را تماشا می‌کردند؟
*
سه) آیا هنگام پخش کنسرت نوروزی شما در دوبی از طریق شبکه‌ی فارسی1، مملکت در امن و امان بود و زندان‌ها خالی بودند و مردم در خوشی و شادمانی به‌سر می‌بردند، که شما حال خوبی داشتی؟
*
چهار) هنگام پخش پشت صحنه‌ی ویدیوی باغ بی‌برگی چه‌طور؟ این پشت صحنه که به‌تازه‌گی پخش شد، آیا زمان پخش پشت صحنه‌ی این ویدیو، جعفر پناهی در حبس نبود و فرزندان معصوم و بی‌گناه مردم ایران در زندان نبودند و مادران و پدران ایرانی جگرگوشه‌های‌شان را از دست نداده بودند؟ روزنامه‌نگاران نیز با کمال آزادی هرآن‌چه می‌خواستند آزادانه می‌نوشتند؟ و شما حال خوبی داشتی؟
*
خانم گوگوش! تا چه زمان می‌خواهی به دروغ و تظاهر و ریا و صدرنگی و هزارتویی ادامه بدهی؟ حال خوبی نداری چون ویدیوی باغ بی‌برگی ایراد و اشکال کلی دارد و هنوز پخش نشده، مورد انتقاد شدید حتا هواداران‌ات قرار گرفته، چرا گناه بر روی آنتن نرفتن‌اش را به گردن زندانی شدن جعفر پناهی و روزنامه‌نگاران و ندا و سهراب و ... می‌اندازی؟؟؟ تا پیش از این ویدیو چرا حال‌ات خوب بود؟
*
پس چرا حال‌ات این‌قدر دیر بد شد؟ مردم سرزمین من دیرزمانی‌ست که حال‌شان خوب نیست، شما چرا با ویدیوی باغ بی‌برگی متوجه شدی که حال خوبی نداری؟ ... آیا درمورد زندانی شدن و اعتصاب غذای جعفر پناهی کارگردان به‌نام کشورت، دو کلمه نوشتی؟؟ آیا به اندازه‌ی چند کلمه از این هنرمند مبارز حمایت کردی؟؟ پس چرا با نوع ساخت ویدیوی باغ بی‌برگی، به یادش افتاده‌ای و حال خوبی نداری؟؟
*
وحالا که جعفر پناهی را به قید وثیقه آزاد کرده‌اند، نکند دوفردای دیگر ادعا کنی چون من حال خوبی نداشتم و ویدیوی باغ بی‌برگی را پخش نکردم، جعفر پناهی را آزاد کردند!! از شما هرچه بگویی برمی‌آید.ا
*
در سرسرای دروغ و ریا نشسته‌ای
و از دریچه‌ی تزویر
تماشای کبوتران بی‌بال را
به سخره گرفته‌ای
*
در سایه‌روشن اندیشه‌های ولگرد
چنبره زده‌ای
و با زخم‌های مردم‌ات، بیگانه‌ای
*
بیگانه‌ای
هم‌رنگ ترانه‌هایی که می‌خوانی
هم‌نفس خاکستری و می‌دانی
*
*
حالا به این عکس نگاه کن! شاید حال‌ات کمی خوب بشود یا شاید هم بدتر شود!! الله‌اعلم!!!... جوانی کجایی که یادت
به‌خیر!!!ا

*
پنجم خردادماه 1389 خورشیدی
*

Friday, May 21, 2010

مجله‌ی جوانان

خوش به‌حال من و تو!!!ا
*
*
یکی از دلایل انحطاط فرهنگی جامعه‌‌ی ایران، رسانه‌های ماست. رسانه‌هایی که به دلایل مختلف، دلایلی از قبیل دوستی و دشمنی، پول گرفتن و مدح نوشتن، دروغ‌های مصلحتی وغیرمصلحتی، چنان خیانتی به فرهنگ ومردم سرزمین‌مان روا می‌دارند که آثار این خیانت تا سال‌های سال باقی خواهد ماند.ا
*
من یک نفر، با کسی تعارف ندارم و آن‌چه را که به نظرم نادرست و آسیب‌زا است را می‌نویسم، چه حضرات خوش‌شان بیاید و چه نیاید، خوش آمدن و نیامدن حضرات سرسوزنی اهمیت ندارد، اما واگویه‌ی اعمال خائنانه بسیار مهم است.ا
*
یکی از این رسانه‌ها، مجله‌ی «جوانان» است که در حال حاضر در لس‌انجلس با سردبیری «مهدی ذکایی» منتشر می‌شود. با این‌که این مجله نزدیک به سی سال است در لس‌انجلس انتشار می‌یابد، هنوز ویژه‌گی‌های یک رسانه‌ی حرفه‌ای را نداشته و نمی‌داند که چه می‌کند.ا
*
اگر با هنرمندی دوست باشد و از او پول بگیرد، با مطالب خنده‌دار او را به اوج آسمان‌ها می‌برد و اگر با کسی دشمنی داشته باشد، باز هم با مطالب خنده‌دار او را به حضیض می‌کشاند و صدالبته به خیال خودش. بینوا ملتی که رسانه‌ی سرزمین‌شان مجله‌ی جوانان باشد!!!ا
*
این مجله که پیش از انقلاب نیز در ایران منتشر می‌شد، تحت نظر آقای«ر.اعتمادی» بود. آقای اعتمادی نویسنده بود اگرچه که نویسنده‌ی رُمان‌های آبکی، اما به‌هرحال نویسنده بود. آقای ذکایی در آن زمان، خبرنگار هنری مجله‌ی جوانان بود، فقط خبرنگار. در آن دوران نیز عملکرد این مجله و خیلی از مجلاتی که در آن دوران منتشر می‌شدند نیز دست کمی از احوال اکنون‌‌شان نداشت، اما تا این حد نیز مصیبت‌بار نبود چرا که بودجه‌ای که برای انتشار مجله استفاده می‌کردند تا حدودی کفاف حال و روزشان را می‌داد.ا
*
بعد از انقلاب و با کوچ آقای ذکایی به لس‌انجلس، ایشان مجله‌ای را با استفاده از همین نام «جوانان» منتشر کردند. اما شرایط اقتصادی، هیچ شباهتی به شرایط اقتصادی دوران پیش از انقلاب نداشت و به‌ناچار برای سرپا نگاه داشتن مجله، دست به هر کاری زدند، از پول گرفتن برای چاپ عکس روی جلد تا نوشتن مطالب مدح و ثنا و هجو و مذمت. پول ِخوب بده، مطلب خوب بنویسم...اپس از گذشت بیست‌وچند سال، هنوزهم در بر همین پاشنه می‌چرخد.ا
*
در شماره‌‌ای از مجله‌ی جوانان به تاریخ بیست‌وچهارم اردیبهشت 1389، مطلبی غم‌انگیز درباره‌ی کنسرت‌های گوگوش منتشر شد. مطلبی سراسر دروغ و اغراق و به‌واقع غم‌انگیز. معلوم نیست برای چاپ چنین دروغزنی‌هایی چه‌‌اندازه تطمیع شده‌اند؟؟!!؟؟
*
لازم به ذکر است که هدف من از نوشتن این مطلب، شخص گوگوش نیست، بلکه نشان دادن بی‌مسئولیتی رسانه‌هاست.ا
*
نخست این‌که این مجله تیتر زده است: گوگوش در لندن و تورنتو شگفتی آفرید و با سه نسل هم‌صدا خواند!!!ا
*
ای کاش درمورد این تیتر یک توضیح درست می‌داد و دستِ‌کم اشاره می‌کرد که گوگوش در لندن و تورنتو چه شگفتی‌ای آفرید؟؟؟
*
آیا به‌واقع کنسرت گوگوش در لندن شگفتی‌آفرین بود؟ ایشان بعد از این‌که سه سال به اروپا نرفته بودند، در نخستین روز نوروز، در ایامی که همه‌ی ایرانی‌ها به کنسرت می‌روند، فقط یک کنسرت در اروپا، آن هم در لندن برگزار کرد که اول تا آخر 2500 نفر در این کنسرت شرکت کردند، کجای این امر شگفتی‌آفرین است؟
*
دیگر این‌که مجله‌ی چوانان در شگفت‌انگیزی این کنسرت!!! نوشته است که مجلات و روزنامه‌های انگلیسی، از گوگوش نوشتند!!! ... و باز هم توضیح نداده که کدام مجله‌ها و روزنامه‌های بی‌کار انگلیسی از کنسرت دوهزاروپانصد نفره‌ی گوگوش نوشتند؟ کدام یکی‌شان؟ و اصلن چه چیزی نوشتند؟؟؟ چه مقدار پول گرفتند و نوشتند؟؟ کدام‌شان چنین کاری کردند؟؟
**
اما در مورد کنسرت تورنتو چنین نوشته است: سوپراستارجاودانه!!! در سالن
Richo Coliseum
تورنتو بر روی صحنه رفت. در جایگاهی که صحنه‌ی معدود خواننده‌گان جهانی چون سلین دیان، مدانا، باربارا استرایسند و مایکل جکسون بوده است.ا
*
حقیقت این است جمعیتی که در کنسرت تورنتو حضور داشتند روی‌هم دوهزاروهشتصد نفر بود، آیا سلن دیان و باربارا استرایسند و مدانا و مایکل جکسون هم در مقابل 2800 نفر برنامه اجرا می‌کردند؟
*
چرا حقیقت را نمی‌‌نویسید که همان سالنی که نام بردید را کوچک‌اش کردند و بخشی از آن را به اندازه‌ی سه‌هزارنفر درست کردند که 2800 نفر درهمان بخش کوچک سالن حضور یافتند. همین کار را در لندن نیز انجام دادند. یک‌چهارم از سالن را به کنسرت گوگوش اختصاص دادند.ا
*
چرا مردم را فریب می‌دهید؟ چرا نام سالن‌های مشهور را می‌آورید اما ذکر نمی‌کنید که برای بزرگان جهان چون باربارا استرایسند و سلین دیان و مایکل جکسون، همه‌ی سالن در اختیارشان گذاشته می‌شود و نه یک بخش کوچک کرده‌اش؟ ... آیا پول می‌گیرید که گوگوش را درحد باربارا استرایسند و سلن دیان نشان بدهید؟ مردم را چه تصور می‌کنید؟ آیا فکر می‌کنید همه‌ی مردم هر دروغی را باور کنند؟ آن هم دروغ‌های شاخ‌دار؟؟
*
کنسرت نوروزی سوپراستار جاودانه‌ی ایران!! در دوبی را شبکه‌ی فارسی 1 پخش کرد، حتا برای یک لحظه هم جمعیت سالن را نشان نداد، فقط آقایی را از نزدیک نشان داد که هنگام خواندن گوگوش، خواب‌اش برده بود، این صحنه‌ی خنده‌دار را دوبارهم نشان داد. اصلن به‌هیچ عنوان، هیچ دورنمایی از جمعیت سالن پخش نکرد مبادا مردم بفهمند که سالن چه‌قدر کوچک است و فقط 1600 نفر در آن حضور دارند. آن‌وقت شما رسانه‌ی گرامی! ازچه حرف می‌زنید؟ چه‌قدر دروغ می‌بافید؟ تا کی می‌خواهید به این‌گونه خیانت‌ها ادامه بدهید؟
*
اما موضوع خنده‌دار دیگری که این مجله نوشته: گوگوش این‌بار نیز با لباس‌های جدید، آرایش تازه، شیوه‌ی بسیار متفاوت در خواندن بر روی صحنه بود، انگار یک گروه چندصدنفره، در پشت صحنه، در این زمینه‌ها او را کمک کرده بودند. او را که از شانزده ساله‌گی یک سوپرمدل بود، یک الگو بود!!!ا
*
راست‌اش لباس‌های گوگوش را که در عکس‌ها همه دیدند، نه تازه بود و نه متفاوت و نه شیک، لباس‌های بسیار معمولی که به‌نظرم برخی از خانم‌های آوازخوان ما، خیلی بهتر از گوگوش لباس می‌پوشند و سلیقه‌ی بهتری دارند. به‌هرشکل یک خانم شصت ساله هرگز نمی‌تواند آن‌چنان متفاوت بپوشد و آن‌چنان متفاوت آرایش کند که دست بقیه را از پشت ببندد. سن و سال حقیقتی‌ست که نمی‌توان کتمان‌اش کرد حتا به ضرب و زور جراحی‌های زیبایی و تزریق و کاشتن مو... بنابراین گروه چندصدنفره در پشت صحنه که هیچ، از گروه چندهزار نفره هم در زمینه‌ی شیک و خوشگل‌سازی گوگوش، کاری ساخته نیست.ا
*
البته زیباتر شدن، در هر سن و سالی حق هر انسانی هست، اما داستان، اینی که شما نوشته‌اید نیست، شما فقط بلدید از صنعت اغراق بهره ببرید، اما درنظر داشته باشید که صنعت اغراق مربوط به نوشتن شعر و ترانه است و نه نوشتن گزارش کنسرت. گفتم که غیر حرفه‌ای هستید.ا
*
و اما شیوه‌ی بسیار متفاوت خواندن بر روی صحنه کدام است؟ ... چندین سال است که گوگوش یک ردیف ترانه را حفظ کرده و همیشه هم همان‌ها را با همان ترتیب در کنسرت‌ها اجرا می‌کند، آیا نام این داستان است شیوه‌ی بسیار متفاوت در خواندن؟
*
و محبت کنید بگویید گوگوش که در شانزده‌ساله‌گی در کاباره‌ی درجه‌ی سه مولن‌روژ ترانه‌های این و آن را تقلید می‌کرد و کسی هم او را نمی‌شناخت، چه‌گونه سوپرمدل بود؟ یعنی منظورتان این است که سوپرمدل تقلید کردن بود؟

فکر می‌کنید با نوشتن این‌گونه دروغ‌ها، گوگوش به دوران طلایی خود بازمی‌گردد؟ ...هرگز... آگاه باشید که گوگوش تمام شد و اگر کیسه کیسه پول هم به پای‌تان بریزد، حال لایق پای شما باشد یا نباشد، دیگر اثری از گوگوش دوران طلایی وجود ندارد. ا
*
بس کنید این همه خیانت به ملت بینوایی را که یکی از عوامل بدبختی و دربه‌دری‌شان، همین شما رسانه‌های بی‌مسئولیت و خائن بودید... شرم کنید و بس کنید.
ا
*
*
سی‌ویکم اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*

Friday, May 14, 2010

episode/N87

شماره‌ی هشتادوهفت اپیزود منتشر شد
*
*
*
شماره‌ی هشتادوهفت مجله‌ی اپیزود
*
با مطالب خواندنی وعکس‌های دیدنی منتشر شد:ا
*
*
*
*
*
بیست‌وپنجم اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*

Tuesday, May 11, 2010

مجله‌ی جوانان

حکایت هم‌چنان باقی...ا
*
درحال مطالعه‌ی شماره‌ای از مجله‌ی جوانان بودم که در تاریخ بیست‌وهشتم اسفندماه 1388 منتشر شده بود که رسیدم به گفت‌وگوی این مجله با سرکارخانم گوگوش!!! ... گفت‌وگو را خواندم، همه‌ی آن‌چه که در این گفت‌وگو آمده بود حکایت داشت از یک مُشت حرف‌های تکراری، دو مُشت دروغ و دغل‌های همیشه‌گی و بی‌پایان، مقادیر متنابهی مظلوم‌نمایی و یک دور تسبیح معرفی آلبوم تازه!!! ا
*
اما، جایی از این گفت‌وگو هم غم‌انگیز بود وهم خنده‌دار. آن‌جا که سرکارخانم گوگوش!!! سرگرم معرفی عوامل اجرایی و غیراجرایی آلبوم تازه بود، به نام«کوروش سمیعی» رسید و چنین گفت:ا
*
شب بی من، آهنگ‌ساز فرید زلاند، شعر: کوروش سمیعی که به گفته‌ی فرید، با پول همین ترانه از ایران خارج شد.ا
*
دو سه بار همین دو خط را خواندم، باورم نمی‌شد که یک هنرمند بتواند به همین ساده‌گی، بی‌شعوری خود را به رُخ همه بکشد... درست مثل این است که گفته باشد کوروش سمیعی با پول همین ترانه، یک دست کت‌وشلوار برای خود خرید!!!ا
*
یعنی کوروش سمیعی که پیش از این نیز ترانه‌هایش را به آوازخوانان دیگر سپرده بود، توان مالی نداشت که بتواند با پول آن ترانه‌ها از ایران خارج شود، اما با پول همین یک ترانه، آن‌چنان تمکن مالی پیدا کرد که فوری از ایران خارج شد؟
*
حال تصور کنید که همین‌طور باشد، آیا یک هنرمند باید در ملاءعام این موضوع را اعلام کند که فلان ترانه‌سرا با پول ترانه‌ای که به من داده بود از ایران خارج شد؟؟
*
این‌گونه که شواهد گزارش می‌دهند سرکار خانم گوگوش!!! فقط یاد گرفته که میکروفن به دست بگیرد و بخواند، فقط همین. نام هنرمند درمورد ایشان به‌هیچ‌عنوان کاربرد ندارد که هنرمند باید همه‌ی رفتار و گفتارش هنرمندانه باشد و بفهمد که چه می‌گوید و چه می‌کند. درحرف‌های گوگوش اثری از فهم و درک دیده نمی‌شود.ا
*
و یک سوال از سرکارخانم گوگوش باهوش!!!!!!ا
می‌شود محبت کنید و پاسخ بدهید که شما با کدامین پول از ایران خارج شدید؟؟؟
*
*
بیست‌ویکم اردیبهشت ماه 1389 خورشیدی
*
*

Wednesday, May 5, 2010

واکنش‌های حیرت‌انگیز

در سرزمین قدکوتاهان
*
معیارهای سنجش
*
همیشه بر مدار صفر، سفر کرده‌اند
*
از روز دوشنبه که گفت‌وگوی«مهرداد» با آقای«سپهربند» پخش شد، چندین ایمیل حیرت‌انگیز برای من فوروارد شد که به‌واقع باید به حال و روز صاحبان بینوای این ایمیل‌ها اشک ریخت. یعنی واقعن قابل تصور نیست که انسان‌هایی هم وجود دارند که تا این حد دچارعقب مانده‌گی ذهنی هستند!!ا
*
کسانی‌که گفت‌وگوی«مهرداد» را دیدند و شنیدند، شاهدند که وقتی آقای سپهربند در مورد ترانه‌ی «ترانه‌هامو پس بده» سوال کرد که آیا این ترانه پیام خصوصی و شخصی دارد؟ مهرداد خیلی واضح و روشن و به زبان فارسی توضیح داد که این ترانه هم مانند سایر ترانه‌های آقای جنتی دارای پیام است اما پیام شخصی خطاب به شخص به‌خصوصی ندارد.ا
*
توجه داشته باشید که هنوز این ترانه پخش نشده و فقط دو خط آن توسط مهرداد خوانده شد:ا
*
چرا ترانه‌ام به تو بال و پر، به من قفس بده
برهنه کن صداتو و ترانه‌هامو پس بده
*
چند نابغه از میان نوابغی که فن خانم گوگوش هستند، از بس‌که ترانه‌شناس‌اند، با همین دو خط ، فوری کشف کردند که آقای جنتی‌عطایی این ترانه را برضد گوگوش سروده!!! یعنی حیرت‌انگیزاست این همه نابلدی و نادانی!!!ا
*
البته این نوابغ دهر، از ابتدا نیز کارشان تهمت زدن به این و آن بود، فقط به این دلیل که هنرمندشان را بالا ببرند. به یاد دارید که پیش از این چه تهمت‌هایی به مهرداد آسمانی و شهیار قنبری زدند و حالا هم نوبت آقای ایرج جنتی‌عطایی است که توسط این نابلدان بی‌سواد، تهمت‌باران شود.ا
*
من فقط چند ایمیل از ایمیل‌های فورواردشده را این‌جا کاپی می‌کنم که خودتان بخوانید و این همه حماقت و بلاهت را به تماشا بنشینید:ا
*
sarareh_matinfar@yahoo.com
*
دوستان عزیز حاضرید به ایرج جنتی عطایی ایمیل بزنیم و حالشو بگیریم ؟
گویا ایشون ترانه ای به مهرداد آسمانی داده که بخواند و در آن ترانه گفته ترانه های من را پس بده و این طور که مهرداد آسمانی می گفت منظورش به گوگوش بوده. خیلی خنده داره یعنی آقای جنتی عطایی با این سن و سالش تا به حال متوجه نشده که این گوگوشه که با خواندنش به ترانه ها جون میده ؟تمام ترانه هایی که جنتی عطایی به گوگوش داده ابی با آن وسعت صدایش در غیاب گوگوش اجرا کرد و همه دیدیم و شنیدیم که نتوانست به زیبایی و تاثیر گذاری گوگوش بخواند مگر کسی با این همه بغض و کینه و حسد هم می تواند ترانه های زیبا بسازد ؟
*
ایمیلی دیگر:ا
*
moderator.googooshs tar@yahoo. Com

خجالتم خوب چیزیه! از اونور گوگوش میشینه تعریف ِ کارهای ِ مهرداد رو میکنه از یه طرف ِ دیگه آقای ِ مهرداد با کنایه زدن جواب میده فکر می کنم آدم باید خیلی بی چشم و رو باشه متاسفم برای ِ این آقا و جناب ِ شاعر ایرج جنتی عطایی. کاش به جای ِ شعر گفتن و خوندن و آهنگ ساختن کمی هم شعور ِ حرف زدن یاد میگرفتند و اما بازم این ما هستیم که باید از گوگوش حمایت کنیم
شراره جان مرسی از اینکه آدرس ِ ایمیل ِ ایرج جنتی رو فرستادی این هم ایمیل ِ آقای ِ آسمانی
Khatoon@aol. Com

*
و ایمیلی دیگر:ا
*
sarareh_matinfar@ yahoo.com

پس چه بهتر که همه باهم با ایمیل هامون حالشونو بگیریم. دست خودشون نیست حیونکی ها آخه بد جوری از بهشت گوگوش رانده شدند
*
*
sarareh_matinfar@ yahoo.com

ایرج جنتی عطایی که الان بالای شصت سال سن داره چرا باید با سرودن این ترانه خودش رو زیر سئوال ببره و گول بازی مهرداد آسمانی رو بخوره بهترین کار ایمیل زدن به ایرج جنتی عطایی است که بهش یاد آور بشیم که اگر آن ترانه ها رو به گوگوش نداده بود و خوانندگان دیگری آن کارها رو اجرا کرده بودند الان اصلا جنتی عطایی مطرح نبود و این گوگوش بوده که با اجرای فوق العاده اش آن ترانه ها رو شنیدنی کرده و این ایرج جنتی عطایی ها هستند که باید خود رو مدیدن هنر گوگوش بدانند

وظیفه ما بعنوان فن اینه که از حقانینت هنرمند عزیزمون دفاع کنیم همین الان دست بکار بشیم و ایرج جنتی عطایی رو ایمیل باران کنیم

*
*
sarareh_matinfar@ yahoo.com
*
هنرمند واقعی باید اخلاق و خرد واقعی هم داشته باشد ایشون در زمانی که گوگوش به آمریکا رفت بدونه اینکه بداند در ایران چه بر سر گوگوش آمده در مصاحبه هاشون ( بدونه اینکه گوگوش ازش درخواست ترانه کرده باشد ) گفت که من با گوگوش اختلاف سیاسی دارم و بهش ترانه نخواهم داد وایکاش یک بار برای مردم صحبت میکرد می گفت برای مردم داخل کشور تا به حال چه قدمی برداشه که گوگوش از آن عقب بوده. در این جریانات بعد از انتخابات همه دیدیم که گوگوش قلبا دلش با مردم داخل کشور بود بدونه تظاهر کردن و علتش هم اینه که که بیست سال پا به پای ما سختی ها ومشکلات رو دید و با تمام وجودش درد مردم را حس می کند حالا از اون حرف آقای جنتی عطایی گذشته ایشون جدیدا با مهرداد آسمانی همدست شده و ترانه ای به مهرداد آسمانی داده که بخواند تحت عنوان ترانه هام رو پس بده که بنا به گفته آقای آسمانی منظورش گوگوش است این انقلاب هر چیز بدی که داشت این حسن رو داشت که کسانی رو که ما هنرشان رو تحسین میکردیم نقاب از رویشان برداشته شد و متوجه شویم که این اشعار زیبا بدست کسی آفریده شده که دلی پر از کینه و ریا دارند
*
خُب، متوجه شدید که فن‌های خانم گوگوش به چه شکل وقیحانه‌ای درباره‌ی دیگران دروغ می‌گویند و چه‌گونه مثل آب‌خوردن تهمت می‌زنند؟
*
نخست این‌که به شهادت ویدیوی مصاحبه‌ی مهرداد و به شهادت مجله‌ی اپیزود که متن کامل گفت‌وگوی مهرداد را منتشر کرده، مهرداد آسمانی در تمام طول این گفت‌وگو حتا یک‌بار هم نام گوگوش را بر زبان نیاورد، حتا یک بار... آن‌وقت چه‌گونه کسی با اطمینان می‌گوید که: ایرج جنتی‌عطایی ترانه ای به مهرداد آسمانی داده که بخواند تحت عنوان ترانه هام رو پس بده که بنا به گفته آقای آسمانی منظورش گوگوش است
*
عجب دروغ شاخ‌داری!!! ... البته کاملن واضح است که این دروغ و تهمت‌ها، نتیجه‌ی خشم و عصبانیت این جماعت است که چرا مهرداد در تمام طول مصاحبه، حتا یک‌بار هم نام گوگوش را نیاورده؟ به‌نظر می‌رسد این جماعت خواب‌زده، هم‌چنان در این توهم به‌سر می‌برند که هرکسی مصاحبه‌ای در تلویزیون دارد، باید حتمن نام گوگوش را بیاورد و از او تعریف و تمجید کند!!! واقعن که خیالات باطل هم عالمی دارد!!!ا
*
اما موضوعی که باید به آن بیش‌تر توجه کرد جملات و نظرات شرم‌آوری‌ست که درباره‌ی خالقین اثر در این ایمیل‌ها نوشته شده، واقعن این جمله‌ها از کدامین ذهن آلوده و بیمار تراوش کرده است:ا

*
بهترین کار ایمیل زدن به ایرج جنتی عطایی است که بهش یاد آور بشیم که اگر آن ترانه ها رو به گوگوش نداده بود و خوانندگان دیگری آن کارها رو اجرا کرده بودند الان اصلا جنتی عطایی مطرح نبود و این گوگوش بوده که با اجرای فوق العاده اش آن ترانه ها رو شنیدنی کرده و این ایرج جنتی عطایی ها هستند که باید خود رو مدیدن هنر گوگوش بدانند
*
به یاد دارم زمانی‌که شهیارقنبری با گوگوش کار می‌کرد نیز این فن‌های نابغه مدعی شده بودند که شهیار شهرت‌ و ترانه‌هایش را مدیون گوگوش است!! حالا هم نوبت آقای جنتی‌عطایی شده که در موردش بیهوده‌گویی کنند.ا

یعنی این‌که واقعن باید به حال و روز هنر موسیقی ایران گریست که مخاطب‌اش فکر می‌کند شهرت خالقین اثر مدیون کسی‌ست که فقط ترانه را اجرا کرده است!! حالا تصور کنید همین ترانه‌ها را وقتی از آوازخوان بگیرند، آوازخوان زمانی‌که روی صحنه رفت چه چیز را می‌‌خواهد اجرا کند؟ غیر از این است که به‌جز پانتومیم قادر به هیچ اجرایی نیست؟؟
*
بی‌شک بعد از آقای جنتی‌عطایی، نوبت اردلان سرفراز است که نام و شهرت‌اش را مدیون گوگوش باشد!! حسن شماعی‌زاده، فرید زلاند، مهرداد آسمانی و آندرانیک که در سال‌های گذشته با ادبیات زشت این جماعت کاملن آشنا شدند و پیش از این نیز داروندارشان را به‌واسطه‌ی همین جماعت‌خواب‌زده مدیون گوگوش بوده‌اند!!ا
*
اصلن خانم گوگوش که این‌همه شهرت و نام و آوازه به همکاران‌اش بذل و بخشش می‌کند، چرا خودش ترانه نمی‌نویسد تا در بخشش شهرت، کمی قناعت کند؟!! ... آیا تهدید شاعر توسط ایمیل‌های جعلی، باعث آرامش خاطر گوگوش می‌شود؟ حالا که گوگوش با این جماعت خنده‌دار پسرخاله دخترخاله شده و دست‌اش به دامان‌شان می‌رسد، چرا یک تذکر کوچک به این جماعت نادان نمی‌دهد که این‌همه به همکاران‌اش بی‌حرمتی نکنند؟ آیا به جز این است که خودِ گوگوش بیش‌تر از همه باورش شده که همکاران‌اش همه‌ی شهرت و هنرشان را مدیون اویند؟
*
به این بخش از یک ایمیل دیگر توجه کنید:ا
*
sarareh_matinfar@ yahoo.com
*
آقای ناصر چشم آذر در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب آهنگهای زیادی ساخته ولی بهترین اثر او هجرت شناخته شده و باید دید آیا ترانه هجرت رو به غیر گوگوش خواننده دیگری اجرا کرده بود بازهم هجرت بهترین کار ناصر چشم آذر میشد ؟؟؟؟؟؟؟حرف من اینه که هر کسی که فکر می کند با ترانه ها و آهنگهای او گوگوش گوگوش شده، باید از توهم خارجشون کنیم
*
واقعن شرم‌آور است!! پس یعنی شعر شهیارقنبری به هیچ، آهنگ ناصرچشم‌آذر و تنظیم آندرانیک هم به هیچ، فقط اجرای گوگوش باعث شده که این ترانه ماندگار شود؟؟!! این مخاطبان چه‌گونه مخاطبانی هستند که با وقاحت، خالقین اثر را که صاحب اثر هستند نادیده می‌گیرند؟ چه‌گونه است که برای خالقین اثر که آفریننده‌ی اصلی زیبایی هستند، ارزش و احترام قایل نمی‌شوند وبه آثارشان که باعث بالارفتن سطح هنری گوگوش و سطح ترانه شده است نیز حرمت نمی‌گذارند؟!! چه کسی جرات می‌کند مدعی شود که اجراهای گوگوش باعث مطرح شدن نام‌هایی چون ایرج جنتی‌عطایی، شهیار قنبری، اردلان سرفراز، حسن شماعی‌زاده، مهردادآسمانی، فرید زلاند، آندرانیک و ناصرچشم‌آذر شده است؟
*
چرا گوگوش وقتی ترانه‌های سفیدسفید صد تومن، حمومک مورچه داره، برگرد بیا دوباره و امثال این ترانه‌های عامیانه را خواند، نام ترانه‌سراهای این ترانه‌ها مطرح نشد؟؟ پس نتیجه این‌که عامل اصلی ماندگاری ترانه، فقط اجرای گوگوش نیست، ترانه‌ی خوب با هر صدایی، اگر خوب و درست اجرا شود، ماندگار خواهد شد. در ماندگاری ترانه، صدا و اسم جایگاه مهمی ندارد که اگر داشت «سفیدسفید صدتومن» هم چون اجرای گوگوش بود، جزو ترانه‌های ماندگار می‌شد، اما نشد.ا
*
به جز این، ایرج جنتی عطایی، سی سال است که به گوگوش ترانه‌ای نداده است، آیا با این‌کار، نام‌اش به‌عنوان یک ترانه‌سرای درجه‌ی یک از بین رفته؟ درطی این سی سال داریوش و ابی زیباترین ترانه‌های ایرج جنتی‌عطایی را اجرا کردند، ترانه‌هایی به‌یادماندنی و همیشه شنیدنی، این کدامین ذهن بیمار است که ادعا می‌کند که اجرای گوگوش باعث مطرح شدن نام ایرج جنتی‌عطایی و همکاران‌شان شده است؟
*
هواداران داریوش و ابی هم مصاحبه‌ی مهرداد را شنیدند، چرا آنان به هنرمندشان شک نکردند؟ چرا آنان ادعا نکردند که «ترانه‌‌هامو پس بده» برای داریوش یا ابی ساخته شده است؟ چون آن‌ها خیال‌شان از جانب هنرمندشان راحت است و فقط فن‌های گوگوش هستند که به‌درستی می‌دانند هنرمندشان اصلن سابقه‌ی خوب و مناسبی ندارد و به همین دلیل هم مشکوک شدند که آقای جنتی‌عطایی این ترانه را برضد گوگوش سروده است!!!ا
*
چرا هواداران داریوش و ابی، شهرت و محبوبیت خالقین اثر را مدیون داریوش و ابی نمی‌دانند؟ چون از داریوش و ابی یاد گرفته‌اند که چنین نیست.ا
*
این جماعت نسبت به مهرداد آسمانی و شهیار قنبری هم همین‌گونه بی‌حرمتی کردند و حالا هم نوبت آقای جنتی‌عطایی شده، فردا هم نوبت اردلان سرفراز است. مهرداد آسمانی و شهیارقنبری ماهیت اصلی این فن‌نماهای نابلد را خیلی خوب شناختند و شک نکنید که آقای ایرج جنتی‌عطایی هم به ماهیت این فن‌ها پی برده‌اند.ا
*
این جماعت، علاوه بر بی‌احترامی و بی‌حرمتی نسبت به خالقین اثر، دست به تهدید هم زده‌اند، یعنی شرم‌آور است. به یک ایمیل دیگر از نوابغ دهر توجه کنید که چه‌گونه تهدید می‌کند:ا
*
moderator.googooshstar@yahoo.com
*
آقای ِ آسمانی فکر می‌کنم پاشو داره درازتر از گلیمش میکنه. نگران نباشید ... تا چند روز ِ آینده جواب ِ رفتارشو می گیره
از جانب ِ ما نه، بعداً می فهمید

*
توجه کنید، تهدید ایرج جنتی‌عطایی و مهرداد آسمانی به‌خاطر ضبط یک ترانه، ترانه‌ای که هنوز شنیده نشده و هیچ ربطی هم به گوگوش ندارد. درواقع این جماعت نه‌چندان گرامی، برای بزرگ جلوه دادن گوگوش، اگر کسی هم از کوچه‌شان رد شود، فوری می‌گویند به‌خاطر گوگوش رد شد!! چه باید گفت؟ بی‌شک خانم گوگوش به این بزرگ‌نمایی‌ها نیاز دارد که اگر نداشت فن‌هایش دست به دامان تهدید نمی‌شدند.ا
*
ولی خنده‌دار این‌جاست که مهرداد چه‌گونه جواب رفتارش را می‌گیرد؟؟ جواب کدام رفتار را؟؟ حتمن قرار است همین روزها در یکی از تی‌وی‌ها خدمت مهرداد برسند که چرا در مصاحبه‌ات درباره‌ی گوگوش حرف نزدی!!!... یا این‌که شاید قرار است مثلن چهار تا آدم گردن‌کلفت بفرستند تا مهرداد را تنبیه کند که چرا اسمی از گوگوش نبردی و درباره‌اش حرف نزدی؟!!! ا
*
صدالبته تهدیدشان بسیار کودکانه و خنده‌دار است، اما به نفس ِتهدید کردن باید توجه کرد... تصور کنید وقتی سرزمین‌مان به آزادی برسد، این جماعت تهدیدگر چه‌گونه می‌خواهند در یک سرزمین آزاد زنده‌گی کنند؟؟ همه می‌دانند که تهدیدکردن رفتارنابهنجاری‌ست که با آزادی و دموکراسی کاملن مغایرت دارد.ا
*
خوشا به سعادت خانم گوگوش که چنین فن‌های نابغه‌ای دارد!! یک هوادار، نشانه‌ای از رفتار و اخلاق هنرمند است، با دیدن رفتارهواداران، به راحتی می‌‌توان به شخصیت هنرمند پی بُرد.ا
*
اما پیشنهاد من به خانم گوگوش این است که فوری یک مصاحبه ترتیب بدهد و به تقلید از مهرداد، در مصاحبه‌اش او را نادیده بگیرد و این بی‌محلی مهرداد را تلافی کند. این بهترین کاری‌ست که خانم گوگوش می‌تواند انجام بدهد!! باور کنید!ا
*
*
شانزدهم اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*
*
عنوان مطلب: فروغ فرخزاد - مجموعه‌ی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
*
*

Monday, May 3, 2010

اپیزود 86

متن تازه‌ترین گفت‌وگوی تلویزیونی مهرداد
*
*
TALK SHOW
*
منصور سپهربند - تلویزیون امیدایران
*
مهرداد: خیلی خسته بودم و باید استراحت می‌کردم و هم‌چنین داشتم فکر می‌کردم که برای آینده کاری تازه‌تر و بهتر و جدی‌تر انجام بدهم که خوش‌بختانه به نتیجه رسیدم و کاری را که دل‌ام می‌خواست انجام بدهم الان داره انجام می‌شه.ا
*
ا* تهیه‌کننده کسی هست که آوازخوان باید نظر او را بپذیره و کارهایی را که تهیه‌کننده برای آلبوم انتخاب کرده را اجرا بکنه. البته به زور نمی‌شه کسی را وادار به این کار کرد و نمی‌شه به‌زور او را به استودیو بُرد، یعنی آوازخوان و تهیه‌کننده باید با هم توافق داشته باشند، اما به‌طور کلی این تهیه‌کننده هست که انتخاب می‌کنه از شعر و آهنگ و تنظیم‌کننده، استودیویی که باید کار ضبط اون‌جا انجام بشه، انتخاب کمپانی و نحوه‌ی تبلیغات آلبوم. پس باید بین تهیه‌کننده و آوازخوان توافق و تفاهم باشه، اما بیش‌تر مسئولیت برعهده‌ی تهیه‌کننده هست، کسی که شاعر و آهنگ‌ساز و نوازنده و استودیوی ضبط را انتخاب کرده...ا
*
ا* تهیه‌ی یک آلبوم صد تا صدوپنجاه‌هزار دلار هزینه داره و با ساختن میوزیک‌ویدیوها این هزینه بالاتر هم میره و همه‌ی این هزینه هم برعهده‌ی آوازخوان هست. شما بپرسید از کمپانی‌ها، آخرین باری که آلبوم یک خواننده را خریدند کی بوده؟ و آلبوم چه کسی بوده؟ آوازخوان بزرگ و کوچک هم نداره، کمپانی‌ها آلبوم هیچ آوازخوانی را نمی‌‌خرند، به همین راحتی.ا
*
خُب! حالا آوازخوان میاد و این هزینه‌ی آلبوم را تقبل می‌‌کنه، بنابراین باید بره در برنامه‌ها و کنسرت‌های مختلف بخونه تا بتونه هزینه‌ای که برای آلبوم صرف کرده را جبران بکنه. درحقیقت در این دوره از موسیقی غربت، خواننده‌ها دارند با هزینه‌ی شخصی خودشون موزیک را سرپا نگه می‌دارند و به این ترتیب عادلانه نیست که من بنشینم و درمورد کار دیگران قضاوت کنم.ا
*
ا* من منیجر ندارم، خودم کارهامو انجام میدم و مسئولیت کارهای خودم را برعهده می‌گیرم. اصولن من در مورد همه حرف نمی‌‌زنم، اما اگر منیجر به معنی کباب‌زن و بندانداز و چمدون‌کش باشه، نه منیجر به درد نمی‌خوره. چون این‌جور منیجرها کارشون بیش‌تر بله‌قربان گفتن هست، یعنی این‌که خودِ خواننده پشت این ماجرا هست ولی به‌جای این‌که خواننده حرف بزنه، شخص دیگری حرف می‌زنه. درحقیقت خواننده خودشو پشت این شخصی که اسم‌اش منیجر هست مخفی می‌کنه و اگه اشتباهی هم پیش بیاد همه را به گردن منیجر میندازه و میگه من که خبر نداشتم.ا
*
بنابراین کسی که فرق بین میکروفن و اسپیکر را نمی‌‌دونه، نمی‌شه اسم‌اش را گذاشت منیجر. حالا فرض کنید من یک چنین منیجری دارم این‌جور منیجرها کارشون مثلن اینه که فرض کنید تلفن می‌زنه به مثلن آقای سپهربند و میگه که آلبوم مهرداد را نمی‌خرند، حالا چی‌کارش کنیم؟ خُب با این کار اول از همه آبروی خواننده را می‌بره، بعد آبروی شاعر و آهنگ‌ساز را و آلبوم را هم زیر سوال می‌بره.ا
*
آقای سپهربند هم پیشنهاد میده که مثلن هفت هشت هزار تا از این آلبوم چاپ کنید، دوسه هزارتاشو در کنسرت‌ها بفروشید، بقیه را هم بدید مثلن آقای وارطان آوانسیان پخش کنه. این پیشنهادها می‌‌شه اما آلبوم کماکان به فروش نمیره. به چنین کسی نمی‌شه گفت منیجر و من برای کارم نیازی به چنین شخصی ندارم. اما اگه کسی باشه که این کار را بلد باشه، برای من تولید برنامه بکنه و بدونه که من کجا باید بخونم و کجا نباید بخونم، فرمانبر نباشه، بله‌قربان‌گوی من نباشه، با کمال میل، چرا که نه...؟
*
ا* من کماکان به شما عرض می‌کنم درمورد همه‌ی همکاران‌ام اگر کاری از من بربیاد براشون انجام میدم، اما این سوالی که شما مطرح می‌کنید را به شخص به‌خصوصی ربط ندید، من در مورد کسی حرف نمی‌زنم، اصلن وقت این حرف‌ها را ندارم، واقعن وقتشو ندارم که در مورد کسی حرف بزنم، ولی همین که شما پرسیدید من میگم هیچ‌کدام، به همین راحتی...ا
*
ا*... ولی در مورد من هرگز نتونستند این کار را بکنند، من هر وقت خودم خواستم با کسی ارتباط داشتم و اگر نخواستم ارتباطم را قطع کردم. این همیشه در ذهن شما دوست خوب من باشه که اگر به من بگن که آقای سپهربند اینو گفت یا اونو گفت، من ارتباطم با شما خراب نمی‌شه چون شما را می‌شناسم. ولی اگر شخصی دهن‌بین باشه، حتمن تاثیر می‌ذاره و ارتباطش هم خراب می‌‌شه...ا
*
ا* البته من سال‌ها پیش در لس‌انجلس افتخار آشنایی با استاد ایرج جنتی‌عطایی را داشتم و بعد با هم رفیق شدیم و رفت‌وآمد خانواده‌گی داشتیم. چندین بار هم پیش اومد که نزدیک شدیم به این که من افتخار هم‌ترانه‌گی با ایرج عزیز را داشته باشم، ولی به دلایلی این اتفاق نیفتاد، دلایل‌اش را هم دل‌ام می‌خواد زمانی که خود ایرج جون هم هست مطرح کنم که چرا ایشون نپذیرفت. البته در اون هم‌کاری من قرار نبود بخونم، من به‌عنوان آهنگ‌ساز حضور داشتم و یکی از همکاران قرار بود ترانه‌های ایشون را بخونه که آقای جنتی‌عطایی گفتند که من با اون همکار اختلاف سیاسی دارم و بهشون ترانه نمیدم...ا
*
ا* درغیر این صورت هیچ پیام شخصی در این ترانه نیست و این ترانه حرف پنجاه سال هست، حرف دیروز و امروز و شخص به‌خصوصی نیست. کسانی هستند که ترانه‌های ایرج جون را خوندند و ایرج جون هنوز هم دوست داره که ترانه‌هاشو بخونند، دوست‌شون داره، بهشون عشق می‌ورزه و کسانی هم هستند که ترانه‌هاشو خوندند که ایشون از رفتارشون راضی نیست و در این ترانه میگه که چه کسانی باید ترانه‌ها را پس بدهند و به چه دلیلی باید پس بدهند. پس هیچ پیام شخصی به هیچ خواننده‌ی به‌خصوصی نداره...ا
*
ا* حتمن شده بود. با هم حرف زدیم. البته دوست ندارم که به گذشته برگردم، ولی اینو بگم که هدف‌های بزرگی در نظر بود، این‌که پای دلال وسط نباشه و خود هنرمندان این کار را انجام بدهند و هرکسی هم به پول‌اش برسه و قرار نبود که مجانی کار کنند. اما قرار بود که از درآمدش یک ساختمان تهیه بشه برای خانه‌ی هنرمندان و به اسم هنرمندان خارج از کشور، یعنی به اسم شخص به‌خصوصی نبود، این‌جوری هم نبود که بگویند این ساختمان مال حسن‌آقاست یا مال آقای کامبیزه، برای همه‌ی هنرمندان خارج از کشور بود. این پیشنهاد من بود که انجام هم نشد، ولی من بعد دیگه از این ماجرا جدا شدم و دیگه خبر ندارم که چرا شد و چرا نشد...ا
*
ا* این یکی از خواص کارهنری‌ست که گاه همکاری می‌کنند، گاه همکاری نمی‌کنند. این قسمت‌اش مهم نیست که کار می‌کنند یا کار نمی‌‌کنند یا حرف می‌زنند یا حرف نمی‌‌زنند. همان‌طور که گفتم من دوست ندارم به پشت‌سرم نگاه کنم و صادقانه اینو میگم، من جلو را نگاه می‌کنم که چاله جلوی پام نباشه، یعنی به آینده نگاه می‌کنم. من فکر می‌کنم این‌قبیل قصه‌ها و داستان‌ها را باید موکول کنیم به دوران بازنشسته‌گی، زمانی که کاری و حرف تازه‌ای نداریم بزنیم، می‌نشینیم واسه هم قصه تعریف می‌کنیم، مردم هم خوش‌شون میاد...ا
*
متن کامل این گفت‌وگوی جالب در
*
*
*
*
سیزدهم اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*
*

Saturday, May 1, 2010

TALK SHOW

*
*
طرح: فواد صادقیان
*
*
*
یازدهم اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*

ردّ پای خاطره

سال 1994
*
از راست: اندی، ستار دلدار، شهلا سرشار، پرویز کاردان، منصورسپهربند، شهره آغداشلو، مهرداد آسمانی، منوچهر بی‌بی‌یان و لیلا فروهر.ا
*
*
درود برهمه‌ی هنرمندان و دست‌اندرکاران موسیقی و رسانه‌هایی که درهمه‌ی این سال‌ها، با دشواری بسیار و به هرطریق ممکن، موسیقی پاپ ایرانی را درغربت زنده نگاه داشتند و شرایط مطلوبی را فراهم آوردند تا آن دیگران از حاصل زحمات آنان کمال استفاده را بُرده و خود را هنرمند بزرگ تصور کنند.ا
*
*
یازدهم اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*