Thursday, July 30, 2009

جمع اضداد در هزاره‌ی‌ سوم

×
يه جعبه رنگ واسه روز مبادا
٭
٭
نيويورك... شركت در اعتصاب غذای سه روزه مقابل مقرسازمان ملل... آقای اكبرگنجی شخصن تماس گرفته بود... خانم! تشريف بياوريد برای اعتصاب غذای سه روزه مقابل سازمان ملل در نيويورك!! كاغذ سخنرانی يادتان نرود!! ذهنيت ديگران را از روی كاغذ خواندن هم عالمی سبزينه دارد!!ر
٭
پس كاغذ سخنرانی بياوريد، اما پرچم شيروخورشيد نياوريد... من كه خودم از طراحان نظام هستم، كلی برای طرح پرچم جمهوری اسلامی زحمت كشيدم، صدالبته با پرچم شيروخورشيد مخالف‌ام... ببين! درحال حاضر شرايط طوری‌ست كه جرات ندارم بگويم پرچم جمهوری اسلامی بياوريد، اين‌ست كه فقط می‌توانم بگويم پرچم شيروخورشيد نياوريد! مفهوم شد؟ ... منتظر قدوم مبارك هستيم!ر
٭
ا- چشم آقا! نميارم. سلام مرا خدمت آقابزرگ برسانيد و بگوييد حتمن می‌آيم. به روی چشم. ر
٭
مقابل مقر سازمان ملل: خبرنگار راديو اسرائيل خواستار مصاحبه با آقای گنجی می‌شود، ايشان قبول نمی‌‌كند: من با هيچ راديوی صهيونيستی مصاحبه نمی‌‌كنم!!ر
٭
چه كلمات تروريست‌وار دل‌انگيزی!! آن هم در مقابل سازمان ملل!! ... شايد می‌خواهند ثابت كنند كه در هزاره‌ی سوم، اضداد را می‌توان جمع بست!!!ر
٭
اما هرچه كه هست بايد به آقای گنجی تبريك گفت، چرا كه دستِ‌كم در اين زمينه، هم از توبره و هم از آخور نخورد... شايد دليل‌اش اين باشد كه جناب گنجی كنسرت ندارد!! شايد اگر كنسرت داشت، پشت به سازمان ملل، با همان راديوی صهيونيستی مصاحبه می‌كرد!! شايد با راديو يزيد هم مصاحبه می‌كرد...الله اعلم!! كنسرت از سياست هم بی ‌پدرومادرتر است... اين كنسرت تو ندانی كه چه‌ها می‌كند!!! ر
٭
خبرنگار راديو اسرائيل به سمت سخنران كاغذين می‌رود... او نيز از مصاحبه با راديوی صهيونيستی اجتناب می‌كند... نه! هرگز! مصاحبه بی مصاحبه... راديوی صهيونيستی؟ حاشا و كلا... ر
٭
فضای مقابل سازمان ملل سنگين است. مكانی را كه برای آزادی‌خواهی اشغال كرده‌اند به اندازه‌ی‌ سرسوزنی هم برای آزادی جایی ندارد. آن‌جا كه پای بايدها و نبايدها به ميدان باز می‌شود، جایی برای آزادی و آزادی‌خواهی نيست و شايد به همين دليل حداكثر جمعيتی كه در آن‌جا حضور داشت چيزی شبيه به سيصد نفر بود.ر
٭
كسانی كه دموكراسی را بلدند، با بايدها و نبايدها بيگانه‌اند، «پرچم بياوريد و پرچم نياوريد» را دوست ‌نمی‌‌دارند...«با اين مصاحبه كنيد با آن مصاحبه نكنيد» را نمی‌پسندند... پس بهتر آن ديدند كه در غيبت آزادی حضور نداشته باشند.ر ×
٭
همين ديروز: پشت به گنجی، رو به راديو اسرائيل ... آگاه از اتحاد هم‌وطنان يهودی... چرا كه پيش از اين نيز مزه‌ی اين اتحاد را چشيده و در يك مصاحبه‌ی تلويزيونی سه‌نفره، مجبور به عذرخواهی شده و بخشی از خاندان خود را يهودی معرفی كرده است!!!ر
٭
مصداق بارز«هم از توبره و هم از آخورخوردن» همين است كه می‌بينید... آی‌كيو پايين، وقاحت بالا... فرهنگ اصطلاحات و كنايات فارسی را می‌توان به چشم ديد! ... يك تئاتر واقعی!!!ر
٭
آقای ميبدی! با شما هستم! چرا اين‌همه انتقاد و اعتراض می‌كنيد؟ از اين سياست‌مداران حرفه‌ای درس بگيريد و وقت‌تان را بيهوده تلف نكنيد... مشكل اين‌جاست كه شما كنسرت نداريد آقای ميبدی كه بتوانيد غم كنسرت‌داران را دريابيد! چرا اعتراض می‌كنيد؟
٭
شما هم اگر كنسرت داشتيد به‌جای انتقاد از گنجی و ياران‌اش، بد نبود يك تكه پارچه‌ی‌ سبز به‌جای كراوات می‌بستید، پرچم شيروخورشيد را هم روی ميزتان می‌گذاشتید، اعلاميه‌ی مجاهدين را هم در كيف‌تان جای می‌دادید، شب‌ها هم شب‌شعر به‌راه می‌انداختید و عشق وحال شاعرانه!!!... و سپس، صدا و سيمای جمهوری اسلامی كه هيچ، در خود بيت رهبری و حوزه‌ی‌ علميه‌ی‌ قم هم پخش‌تان می‌كردند!!!ا
٭٭
آقای ميبدی! اگر شما هم كنسرت داشتید به‌‌جای اعتراض به گنجی و ياران‌اش، به فكر فرو می‌رفتيد كه در اين وضعيت اسفبار كنسرتی، اين‌بار هم اگر هم‌وطنان يهودی كنسرت‌ها را تحريم كنند، چه خواهد شد؟؟... پس گنجی به جهنم، دم راديو اسرائيل گرم!!!... بعدن واسه آقامون اينا توضيح ميديم!!!ر
٭
آقای ميبدی! «فرهنگ اصطلاحات و كنايات فارسی» را ورق بزنيد و به معنای«هم از توبره و هم از آخور خوردن» نگاه كنيد! ... اگر شما هم كنسرت داشتید صددرصد به معنای آن بی‌توجه نمی‌بوديد... كنسرت ندارید آقای ميبدی كه غم كنسرت‌داران را درنمی‌يابید و به اين جماعت مظلوم‌الحال اعتراض می‌كنید!!! اين كنسرت تو ندانی كه چه‌ها می‌كند
!!!!
ر
٭
٭
نُهم امرداد ماه 1388 خورشيدی
×
×
عنوان مطلب: ازترانه‌ی جنگل شش‌وهشت- شهيارقنبری
٭

Saturday, July 25, 2009

گفت‌وگويی متفاوت با مهرداد - بخش سوم

٭
گفت‌و‌گوی چهارپايگاه اينترنتی با مهرداد
*
بخش سوم
٭
٭
٭
آنسه: در مقايسه با سال‌های گذشته، توليد موسیقی در خارج از ايران سير نزولی داشته كه دلايل مختلفی هم برای آن ذكر می‌شود، پرسش من اين است كه عواقب اين سير نزولی به كجا خواهد انجاميد؟
٭
مهرداد: حتمن توليد موسیقی در خارج از كشور سير نزولی داشته. عوامل اين سير نزولی اول سايت‌های دانلود موسیقی، دوم كاپی قاچاق و سوم توليد بد و يا متوسط توسط كسانی ‌كه اين كار را به خوبی بلد نيستند، است. آينده‌ی درخشانی در انتظار موسیقی خارج از كشور نخواهد بود.ا
٭
توليد كمپانی‌های موسیقی تقريبن به صفر رسيده، آلبوم هيچ هنرمندی را نمی‌خرند، چرا كه قدرت خريدشان با توجه به درآمد تقريبن صفرشان كم شده. وقتی كمپانی قدرت خريد نداشته باشد آوازخوان، شاعر و آهنگ‌ساز نيز قدرت توليدشان را از دست می‌دهند. اگر كار تازه هم توليد می‌شود حتمن هزينه‌اش را خود آوازخوان تقبل می‌كند و هيچ درآمدی نيز از توليد اين‌كار ندارد، فقط تلاش می‌كند ويترين كار هنری‌اش را تازه نگه دارد.ا
٭
آوازخوان بايد با اجرای چندين كنسرت تازه، به بخشی از پولی كه خرج كرده برسد. حالا خودتان حدس بزنيد با توجه به هزينه‌ی سنگينی كه برای زنده‌گی روزمره لازم است كار به كجا خواهد كشيد!؟
٭
به نظر می‌رسد هنرمندان بايد در كنار كار هنری‌شان به كار ديگری نيز بپردازند تا بتوانند با كسب درآمد از كار دوم، زنده‌گی كنند و با درآمد كنسرت‌ها به ضبط آلبوم بپردازند. از بين بردن موسیقی در غربت همان طرحی‌ست كه چندی پيش عرض كردم توسط نظام مردم‌كُش پياده شد و شك نكنيد وقتی خيال‌شان از بابت توليد خارج از كشور راحت شد، هنرمندان داخل كشور را هم سروقت سركوب خواهند كرد.ا
٭
وقتی موسیقی در غربت را به‌کلی نابود كردند آن‌وقت نيازی هم به توليد داخلی نخواهد داشت و هر کسی كه اسم ترانه و موسیقی پاپ را بياورد را سنگ‌سار خواهند كرد.ا
٭
تنها راه نجات موسیقی در غربت، مقابله با سايت‌های دانلود و آگاه كردن مردم از عواقب كاپی غيرمجاز و زيان‌هايش برای هنرمندان خواهد بود. اميدوارم با همت هنرمندان و مردم از اين راه سخت گذر كنيم.ا
٭
٭
آنسه: آيا ضبط ترانه‌های ملی- ميهنی و ترانه‌های سياسی در شرايطی كه اينك در آن قرار گرفته‌ايم می‌تواند در حمايت از بچه‌های ايران موثر باشد؟ هنرمندان ما در چنين شرايطی بايد چه كاری انجام بدهند كه فقط اين‌كه بگويند «او هم كاری كرده است» نباشد، چه كاری بايد انجام بدهند كه نام‌شان به‌عنوان يك هنرمند متعهد و تاثيرگذار در تاريخ ثبت شود؟ و هنرمندان هر كشوری به‌جز ايران، اگر چنين اتفاقی برای‌شان می‌افتاد چه كار می‌كردند؟
٭
مهرداد: ضبط ترانه‌های آزادی‌خواهانه یکی از راه‌كارهای حمايت از بچه‌های ايران است. گفتم كه بايد ترانه‌هایی باشند كه برای نظام توليد خطر بكنند، ترانه‌هایی كه درد دل امروز بچه‌های ميهن باشد.ا
٭
اما من پيشنهادی دارم برای همه‌ی هنرمندانی كه اين روزها كاری جز حمايت از مردم ايران ندارند. من پيشنهاد ‌می‌كنم اگر ‌می‌خواهيم در كنار بچه‌های ميهن باشيم و تاريخ، روزی از اين رخداد بزرگ در جهت كمك به آزادی ميهن ياد كند، با اعلام تاريخ مشخص همه به ايران بياييم.ا
٭
فكرش را بكنيد كه رسانه‌ها اعلام كنند كه يك هواپيما در اين تاريخ در فرودگاه تهران به زمين خواهد نشست كه در اين هواپيما هنرمندان محبوب مردم ايران حضور دارند. برای قرار گرفتن در صف اول تظاهرات آزادی‌خواهان و برای مبارزه با ظلم و ستم به ايران سفر كرده‌اند و همه‌ی خطرهای احتمالی را به جان خريده‌اند تا در كنار مردم باشند.ا
٭
من به شما قول می‌دهم هيچ حرکتی و ضبط هيچ ترانه‌ای به اندازه‌ی اين حضور آزادی‌خواهانه تاثير نخواهد داشت. اين زيباترين و صادقانه‌ترين و مردمی‌ترين حرکتی‌ست كه هنرمندان دور از وطن برای مردم‌شان و برای آزادی ميهن‌شان می‌توانند انجام دهند.ا
٭
من گمان نمی‌كنم هنرمندان هيچ كجای جهان سكوت می‌كردند و به صف مبارزاتی مردم كشورشان نمی‌پيوستند. شك ندارم كه هنرمندان همه جای جهان با استفاده از شهرت و محبوبيت و خلاقيت‌شان می‌توانند مهم‌ترين نقش را برای آزادی ميهن‌شان بازی كنند.ا
٭
٭
آنسه: مهرداد جان! شما هنرمندی هستيد كه در جنگ ايران و عراق برای وطن‌تان جنگيديد كه اين سبب بالاتر رفتن ارزش‌های انسانی شماست، چون فقط حرف نزديد، بلكه مردانه وارد ميدان كارزار شديد و از خاك سرزمين‌تان در مقابل دشمن دفاع كرديد. و نيز هنرمندی هستيد كه از همان آغاز كار هنری‌تان هميشه در صحنه‌ی ‌فعاليت‌های سياسی حضور داشتيد و نه فقط در شرايط ويژه برای وطن‌تان و مردم‌تان ترانه خوانديد و فعال بوديد، بلكه كار هنری‌تان را هميشه به همين روال پيش برديد و در بيش‌تر تجمعات و گردهمایی‌های سياسی حضور داشتيد. از ديدگاه هنرمندی مثل شما كه عشق به وطن‌اش را به شكل عملی نشان داده، بهتر است چه نوع تفكری بر ايران حكومت كند؟
٭
مهرداد: وقتی از جنگ ايران و عراق حرف می‌‌زنيد به ياد جوانانی كه از خاك ميهن‌شان و از ناموس‌شان دفاع كنند و به ياد مادران داغدار و بچه‌های يتيم، اين همه مفقودالاثر، اين همه معلول جنگی می‌‌افتم كه برای خاك وطن‌شان چه كردند. من اصلن كاری نكردم كه خودم را وطن‌پرست بنامم. سال‌ها پيش جوانان وطن با خون‌شان از خاك وطن دفاع كردند و امروز با خون‌شان بايد از حق خودشان دفاع كنند. انگار سرنوشت جوانان ايران و مادران‌شان خون‌دادن و داغداری‌ست!!ا
٭
كمترين حق مردم ايران آزادی‌ست. كشور تك‌حزبی، حتمن كشور آزادی نخواهد بود. بايد احزاب آزادانه حق فعاليت و اظهار نظر داشته باشند. بايد نماينده‌گان واقعی مردم در راس كار قرار بگيرند. بايد اديان حامی حقوق واقعی مردم باشند و رهبران‌شان كه مورد اعتماد مردم هستند. چشم‌شان را به روی حقيقت نبندند تا مبادا کسی به نام دين و خدا به حقوق مردم تجاوز كند. دين را وسيله نكند تا حق نفس كشيدن را از مردم سلب كند.ا
٭
بايد همانند تمامی كشورهای پيشرفته‌ی‌ جهان آزادی رسانه‌های تصويری و نوشتاری را در كشورمان تجربه كنيم. زندان‌ها را فقط برای كسانی كه به حقوق مردم تجاوز می‌كنند بسازند نه برای كاربلدان و روشن‌فكرانی كه هدف‌شان خدمت به كشور است. بی‌كاری و اعتياد را ريشه‌كن كنيم با شناخت و كشف استعدادهای سرشاری كه می‌تواند برای كشورمان افتخار بيافريند، امكان رشد اقتصادی و فرهنگی برای كشورمان فراهم كنيم.ا
٭
با كشتار مردم و سركوب استعدادها هرگز به روشنایی نخواهيم رسيد.ا
٭
٭
آنسه: شما انسان بسيار متواضعی هستيد كه ‌می‌‌گوييد كاری برای وطن نكرده‌ايد درحالی‌كه شما هم جزو همان جوانانی بوديد كه با حضورتان در جبهه‌ی جنگ از خاك ميهن‌تان و از مردم‌تان دفاع كرديد و اين عمل شما بسيار ارزش‌مند است چرا كه در رهايی ايران از دست دشمن و دفاع از خاك ميهن‌تان به‌طور مستقيم و عملن سهيم بوده‌ايد و نه فقط با حرف و كلام.ا

آيا فكرمی‌‌كنيد پيروزی يا حضور آقای موسوی، سبب تغييرات اساسی درسيستم حاكم بر ايران خواهد شد؟ يا اين‌كه آقای موسوی بهانه‌ای برای دهن‌كجی مردم به نظام حاكم است؟
٭
مهرداد: انتخاب و يا حضور آقای موسوی هيچ تغيير اساسی در كشور به‌وجود نخواهد آورد. آقای موسوی هيچ حرکتی خلاف نظام جمهوری اسلامی نمی‌تواند بكند. تصميم گيرنده‌ی نهایی رهبر است كه با حمايت سپاه پاسداران و بسيج و شورای نگهبان، عملن هيچ اختياری را به رييس جمهور نخواهد داد و اگر خلاف نظر رهبری حركت كند حتمن به تير غيب گرفتار خواهد آمد.ا
٭
به ياد داشته باشيد كه آقای موسوی نيز خودش از حاميان نظام است و در سخنرانی‌هايش بارها شنيده‌ايد كه خود را مطيع رهبر می‌داند و اين یعنی احمدی‌نژاد يا هر كس ديگر. پس تفاوت زيادی بين آقای احمدی‌نژاد و آقای موسوی نمی‌بينم و به نظر می‌رسد كه مردم جان به لب شده‌اند و به زبان و روش خودِ نظام دارند با اين نظام مبارزه ‌می‌كنند.ا
٭
وقتی می‌گويم به زبان خودشان یعنی اين‌كه حرفی از تغيير نظام نمی‌زنند، مرگ بر جمهوری اسلامی نمی‌‌گويند و یکی از خودشان را انتخاب كرده‌اند و می‌جنگند. اين هوشمندانه‌ترين نوع مبارزه با رژیمی‌ست كه با شمشير دين و مذهب گردن ‌می‌زند، به هيچ‌كس هم رحم نخواهد كرد، خدا را وسيله ‌می‌كند و گردن می‌زند.ا
٭
پس به نظر می‌رسد مردم برای شروع مبارزه ‌می‌دانند چه ‌می‌كنند و زبان اين رژيم را بلدند.ا×
×
آنسه: به نظر شما ايرانيان مقيم خارج از كشور در اين سال‌های غربت‌نشینی، رهبری كه به او اعتقاد داشته باشند را در خارج از ايران پيدا كرده‌اند؟
٭
مهرداد: متاسفانه در خارج از كشور به دلايل متعدد هيچ چهره‌ی موجهی برای رهبری وجود ندارد كه اكثريت مردم به او اعتقاد داشته باشند و از او پيروی كنند. چند دسته‌گی یکی ‌از عواملی‌ست كه باعث شده اتحاد ملی در خارج از كشور به‌وجود نيايد.ا
٭
مهم‌ترين بخش اين قضيه اين‌جاست كه هيچ‌كس موافق نظام فعلی نيست اما اتحادی هم در كار نيست. نااميد شدن مردم از چهره‌های سياسی، عدم اعتمادشان به رسانه‌ها، هنرمندان و سرخورده‌گی از كسانی‌كه بارها و بارها وطن را دكانی برای درآمد بيش‌تر كردند، باعث شده مردم به هيچ‌كس اعتماد نكنند، درحالی ‌كه كسانی بودند كه می‌توانستند گزينه‌‌ی خوبی برای اين رهبری باشند تا مردم، رسانه‌ها و هنرمندان را هدايت كنند، اما به دليل همان چند دسته‌گی هيچ‌وقت اين اتفاق نيفتاد.ا
٭
اين درحالی‌ست كه اتحاد ملی در خارج از كشور می‌توانست كمك بسياری به جنبش آزادی‌خواهی در ايران بكند. شايد تجربه‌ی‌غربت‌‌نشینی را نداشتيم و شايد هم غرور بيش‌از حد باعث اين چند دسته‌گی ‌در بين غربت‌نشينان شد.ا
٭
٭
آنسه: آيا از ديدگاه شما بازتاب‌های محافظه‌كارانه توسط مردم و رسانه‌ها و هنرمندان در خارج از كشور مشاهده شده است؟
٭
مهرداد: حتمن ديده شده. به نظر می‌رسد ترس از نظام در خارج از كشور بيش‌تر از داخل ديده می‌شود، از رسانه‌های تصويری گرفته تا هنرمندان و مردم. البته بايد عرض كنم درصد قابل توجهی هم هستند كه با جان و دل برای مردم و كشورشان دل می‌سوزانند. رسانه‌هایی هستند كه حقيقت را می‌گويند و ايرانی‌هایی هم هستند كه با جان و دل به تظاهرات می‌روند و می‌خواهند صدای فرياد مردم داخل كشور باشند.ا
٭
دلايل اين محافظه‌كاری نيازمند بحثی مفصل است كه حتمن روزی به آن خواهيم پرداخت. اما من گمان ‌می‌كنم مردم داخل كشور راه‌شان را پيدا كرده‌اند و با تبليغات غلط يا گمراه‌كننده از مسيرشان خارج نمی ‌شوند.ا
٭٭
اگر روزی منافع شخصی را فدای منافع ملی كرديم، بايد جشن بزرگی برپا كنيم و مطمئن باشيم قدمی بزرگ رو به آزادی كشور برداشته‌ايم.ا
٭
اين محافظه‌كاری كه شما به‌درستی به آن اشاره كرديد نشات گرفته از منافع شخصی‌ست كه مردم ايران هم بسيار هوش‌مندانه به آن پی برده‌اند.ا
٭
٭
آنسه: مهرداد عزيز! با سپاس بی‌‌كران از شما كه در كمال تواضع و صميميت و حوصله در اين گفت‌وگوی طولانی شركت كرديد و به پرسش‌های مطرح شده، با شهامت و با اعتماد به‌نفس كامل و بسيار هنرمندانه پاسخ گفتيد. برای شما هنرمند نازنين و خانواده‌ی‌ گرامی‌تان خوش‌رنگ‌ترين روزها را آرزومنديم. باز هم از صبر و حوصله‌تان سپاس‌گزارم.ا
٭
٭
آنسه - سوم امرداد ماه 1388 خورشیدی
٭

Wednesday, July 22, 2009

نامه‌ی سرگشاده


مخملباف کیست؟
×
نامه‌ی گروهی از تشکل‌های‌هنری، هنرمندان و زندانیان سابق به پارلمان‌اروپا
×
٭

سه‌شنبه بيست‌وسوم تير 1388 - چهاردهم ژوئيه 2009
٭
تریبون مجامع بین‌المللی را در اختیار لابی‌های جمهوری اسلامی نگذارید!ا
٭
رونوشت:ا
مطبوعات و رادیو تلویزیون‌ها و دیگر وسایل ارتباط جمعی
٭
همراه با امضاء و تائید يازده کانون فرهنگی-هنری و سیاسی، چهل‌وپنج شخصیت سیاسی و حقوق‌دان و سینما و تئاترسازان و دیگر هنرمندان در اروپا، امریکا و کانادا
٭
×
به پارلمان اتحادیه‌ی اروپا
با احترام
خانم‌ها وآقایان
٭
اخیرن آقای محسن مخملباف در یک سخنرانی در پارلمان اتحادیه‌ی اروپا کوشیده است که خود را نماینده‌ی مردم ایران جا بزند و در رابطه با مسائل مربوط به خیزش مردم ایران موضوع را واژگونه نشان دهد. او کوشیده است تا با دفاع از بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی، خیزش عظیم مردم ایران در دفاع از حقوق خود را که در سی سال گذشته به طور مستمر و سیستماتیک از جانب همه‌ی جناح‌های حکومتی جمهوری اسلامی پایمال شده است طور دیگری جلوه بدهد. ایشان کوشیده است تا با لاپوشانی جنایت‌های بخش معترض کنونی جناح حاکم، راه حل بحران کنونی جامعه‌ی ما را دفاع مردم از جناح مغلوب در انتخابات ریاست جمعهوری در ایران نشان دهد.ا
٭
ما بخشی از زندانیان سیاسی، فعالین فرهنگی، نویسنده‌گان و فیلم‌سازان تبعیدی که ناچار شده‌ایم در اثر فشارهای وارده‌ی جمهوری اسلامی سرزمین خود را ترک کنیم و به کشورهای دیگر پناه بیاوریم، خود در طول زمان اقامت‌مان در ایران بارها دچار شکنجه و آزار و بدرفتاری‌های بسیار قرارگرفته‌ایم و حتا از جانب کسی که اکنون خود ظاهرن مخالف بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی است، یعنی آقای محسن مخلباف مورد آزار و اذیت بسیار قرار گرفته‌ایم، بر آن شدیم تا با نگارش این نامه به شما، واقعیت وجودی محسن مخملباف و جناحی از جمهوری اسلامی را که وی از آن حمایت می‌کند برای شما و مردم اروپا روشن سازیم تا واقعیت پنهان نماند.ا
٭
آقای مخملباف کسی است که در آغاز استقرار رژیم جمهوری اسلامی، مامور ایجاد و سازماندهی سینمای اسلامی شد و در این راه به نابکاری‌های بسیاری دست زد. وی ضمن اخراج بسیاری از دست‌اندرکاران سینمای ایران از محیط کار و فعالیت خود و محروم ساختن آن‌ها از خلاقیت در عرصه‌ی فرهنگی، مامور دستگیری و آزار و اذیت کسانی شد که پیش از آن با وی در زندان زمان شاه زندانی بودند. ما مدارک بسیاری در این زمینه داریم که اگر شما مایل باشید می‌توانیم در اختیارتان قرار دهیم تا چهره و شخصیت آقای محسن مخملباف را بیش‌تر بشناسید.ا
٭
محسن مخملباف در گروه بلال حبشی، مسئول شکار نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی به‌خصوص مخالفان چپ‌گرای رژیم بود و اگر اینان به چنگ‌اش گرفتار می‌آمدند دستگیرشان می‌کرد (۱) و تحویل لاجوردی، معروف به جلاد زندان اوین می‌داد (۲)، در زندان‌های جمهوری اسلامی محسن مخملباف خود بازجویی زندانیان را به‌عهده می‌گرفت، زندانیان زندان عادل‌آباد را به زور اسلحه‌ی حکومت علارغم میل‌شان در پروپاکاندا فیلمی به اسم بایکوت شرکت داد و در عنوان‌بندی فیلم، آن‌ها را زیر عنوان تواب و جاسوس رژیم معرفی کرد. این زندانیان علیه وی همان زمان شکایتی تنظیم وبه مجامع حقوق بشری ارسال کردند که با جو آن زمان و زیر سیطره‌ی خمینی واندیشه‌ی مسموم‌اش که در اوج قدرت بود هیچ‌گاه شکایت و فریاد در گلو خفته‌ی شاکیان انعکاس نیافت.ا
٭
در زندان‌های ج. ا خواندن کتاب‌های مخملباف برای زندانیان اجباری بود وهمین‌طور زندانیان باید به تماشای فیلم‌های مخملباف می‌رفتند وسرپیچی از این دستور، شکنجه وشلاق را به دنبال داشت، خود وی نيز کلاس تواب‌سازی در زندان دایر کرده بود. البته او بعد از سال‌ها خدمت مستقیم به بقای جمهوری اسلامی به خاطر قرارگرفتن در جناحی از حاکمیت که سهم‌اش توسط جناح حاکم نادیده گرفته می‌شد، چنین ادعا کرد که آزادی‌خواه شده است.ا
٭
اما این تصور واقعیت نداشت، بلکه او تنها ماسک تحول و ترقی را به چهره‌ی ارتجاعی خود گذاشت (٣) در این سال‌ها، هرگاه از او خواسته شد نسبت به جنایت‌های رژِیم موضع بگیرد این ادعا را مطرح می‌کرد که دیگر می‌خواهد فقط کار فرهنگی بکند اما هرگاه شرایطی پیش آمد که نظام جمهوری اسلامی در موقعیت متزلزل قرار گرفت، ماسک چهره‌ی هنری- فرهنگی را برداشت وبا ماسک سیاسی به میدان آمد. نمونه‌ی قابل ذکر هم را همین روزها شاهد هستیم. مخملباف با آن سابقه‌ی نابکارانه، می‌خواهد جمع عظیم ایرانیان رانده شده از ایران را در مسیری قرار دهد که بلکه رژیم اسلامی با تعویض برخی از مهره‌ها حفظ شود.ا
٭
اطلاعیه‌هایش را از طرف مردم ایران امضا می‌کند و ادعا می‌کند مردم شجاع ایران که جلوی رگبار گلوله‌ی پاسداران و قمه وچاقو و پنجه بوکس لباس شخصی‌ها - نیروی شبه نظامی نظام- ایستاده‌اند اورا نماینده‌ی خود می‌دانند، اما پیدا نیست کجا ودر چه شرایطی چنین نماینده‌گی برای ایشان صادر شده است؟ این توهین بزرگی است برای مردم ما که کلیت نظام را به بن بست کشانده‌اند. آیا او شایسته‌ی این هست که در پارلمان اروپا مردم ایران را نماینده‌گی کند و از این طریق در افکار عمومی توهم بیافریند؟
٭
او دقیقن بعد از روی خوشی که از اتحادیه‌ی اروپا دید اکنون گستاخ‌تر شده و حضورش رادر میان زخم خورده‌گان رژیم اسلامی برجسته‌تر کرده است. شما می‌دانید«الیا کازان» از برجسته‌گان سینمای کلاسیک است. اما همین کارگردان در تسویه‌های مک‌کارتی نقش داشت، به هنگامی که می‌خواستند یک اسکار ویژه به او بدهند، هزاران نفر در بیرون ساختمان کاخ جمع شدند وعلیه این اقدام آکادمی اسکار اعتراض کردند. لنی ریفنشتال هم یک کارگردان خلاق آلمانی بود که از اندیشه‌ی ناسیونال سوسیالیست‌ها حمایت می‌کرد. تعداد پرو پاکاندا فیلم‌های وی هم بیش‌تر از مخملباف نبود، اما تا آخرین روز عمر طولانی‌اش، ننگ همراهی با فاشیست‌ها از دامن او پاک نشد.ا
٭
اکنون چنین شخصی، یعنی محسن مخملباف، که سال‌ها در شکنجه و آزار مردم دست داشته است، خود را نماینده‌ی مردم ایران جلوه می‌دهد و می‌کوشد از طریق تریبون پارلمان اروپا در افکار عمومی مردم اروپا برای بخش دیگری از حاکمیت جنایت‌کار جمهوری اسلامی اعتبار بخرد و سبب حمایت بین‌المللی از آن شود.ا
٭
نماینده‌گان محترم پارلمان اروپا، شما می‌دانید که در ایران جمهوری اسلامی هرگز انتخابات معنی واقعی نداشته است و مردم ایران در سی سال گذشته از امکان انتخابات آزاد محروم بوده‌اند و این تنها دوره‌ای نیست که در انتخابات حتا بین جناح‌های حاکم تقلب می‌شود. در سی سال گذشته همواره نامزدهای ریاست جمهوری و نماینده‌گی مجلس قبل از انجام انتخابات از طرف مردم، از طرف ولی‌فقیه رد صلاحیت شده‌اند و مردم هرگز امکان نیافته‌اند که نماینده‌ای از خود را انتخاب کنند. افزون بر این، در این سی سال مردم در فقر و بیماری و آزار و شکنجه و سرکوب به سر برده اند و همه‌ی جناح‌های حکومتی در این نابکاری‌ها شرکت داشته‌اند.ا
٭
شما حتمن می‌دانید که کشتار زندانیان سیاسی در سالهای 1360 1367 که طی آن هزاران زندانیان سیاسی بدون امکان دفاع از خود در بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی محکوم به مرگ شدند و جان باختند، در زمانی اتفاق افتاد که میرحسین موسوی نخست وزیر بود و طبعن به عنوان شخص درجه‌ی دوم حکومت از همه‌ی این جنایت‌ها آگاه بود و در آن دست داشت. اکنون محسن مخملباف بر آن شده است که در تضاد با یک بخش حاکم، و در دفاع از منافع خود و برای حفظ نظام جنایت‌کار جمهوری اسلامی، افکار عمومی را به نفع بخش دیگری از این جنایت‌کاران جلب کند و ادامه‌ی حیات مردم ایران را به فرض پیروزی این جناح، هم‌چنان دچار همان نابکاری‌های پیشین سازد.ا
٭
از این رو ما نیز از پارلمان اروپا درخواست می‌کنیم که به نام بخشی از مردم ایران که سال‌ها در زندان و شکنجه‌ی جمهوری اسلامی به سربرده‌ایم و از دست امثال محسن مخملباف شکنجه و آزار دیده‌ایم، امکان پیدا کنیم تا از طریق تریبون پارلمان اروپا، صدای مردم محروم ایران را به گوش مردم جهان برسانیم و در این شرایط دشوار که مبارزات صلح‌خواهانه‌ی مردم با درنده‌گی هرچه تمام توسط جمهوری اسلامی سرکوب می‌شود، در زمانی که مردم و جوانان کشور ما را شبانه از خانه‌ها و بیمارستان‌ها می‌دزدند و به زندان و شکنجه‌گاه‌ها می‌برند بتوانیم توجه مردم اروپا و جهان را نسبت به ستمی که بر مردم ایران می‌رود جلب کنیم و هم‌بسته‌گی بین‌المللی را در این رابطه خواستار شویم.ا
٭
با درودهای بسیار
کانون سینماگران ایران در تبعید
و
جمعی از زندانیان پیشین جمهوری اسلامیجمعی از هنرمندان و نويسنده‌گان و فیلم‌سازان تبعیدیفعالان سیاسی، هنرمندان وکانون‌های فرهنگی وهنری وسینمایی.ا
٭
زیر نویس
حشمت رِئیسی فعال سیاسی در مقاله ای با عنوان بای‌سیکل‌ران آکتور کمیته در نشریه‌ی نیم‌روز داستان دستگیریش را در میدان فردوسی و توسط مخملباف را شرح می دهد:ا
٭
در گرمای زودرس اوایل سال‌های 60 یکی از چهره‌های پر آوازه‌ی هنر ایران کُلت کالیبر ۴۵ امریکایی خود را پشت شقیقه مردی بلند قامت گذاشته بود....مادر سال‌خورده‌ی مرد، دست فرزند خود را گرفته بود و رها نمی‌کرد... مرد که عرق سردی روی شقیقه‌اش نشسته بود صورت خود را چرخاند تا چهره‌ی شکارچی انسان را ببیند... آیا می‌توان در خیابان‌ها به شکار انسان‌ها پرداخت و دگراندیشان را دستگیر و به مسلخ فرستاد و هم‌زمان به فعالیت‌های هنری و کارگردانی فیلم و تئاتر پرداخت؟
٭
اصل نامه‌ی مخملباف به لاجوردی در کتاب «راه‌ کن از قندهار می‌گذرد» تالیف بصیر نصیبی چاپ شده است.ا
٭
٣/البته آقای مخملباف وقتی ماجرای شرکت دیوید بلفیلد (حسن تنتانی) درفیلم «سفر قندهار» برملا شد ، ازعمل تروریستی برای رضای خدا دفاع کرد.ا
٭
منابع:ا
٭
کتاب «راه کن از قندهار می‌گذرد» تالیف بصیر نصیبی / در کتاب زندان ، تالیف ناصر مهاجر، جلد دوم ایجاد کلاس تواب سازی مخملباف در زندان شرح داده می‌شود، همین‌طور در کتاب سراب سینمای اسلامی (رضا علامه‌زاده) نامه‌ی شکایت زندانیانی که زِیر نام تواب درفیلم بایکوت شرکت داده شده بودند به سازمان ملل نقل شده است/ مینو همیلی فعال سیاسی هم شهادت می‌دهد که در زندان به خاطر خوداری از تماشای فیلم‌های مکتبی مخملباف شلاق خورده است. شاهدان دیگری هم هستند که خوش‌بختانه در قید حیات‌اند و در صورت لزوم شهادت خواهند داد.ا
٭
توضیحات ضروری:ا
٭
درحوزه‌ی هنری تبلیغات اسلامی محسن مخملباف ماموریت یافت تا معیارها و ضوابط هنراسلامی به ویژه برای سینما و تئاتر را مشخص کند، وی در کتاب یادداشت‌هایی درباره‌ی قصه‌نویسی ونمایش‌نامه‌نویسی که در سال1360 پشنهاد می‌کند:ا
٭
بهتر است که زنان در نمایش کمتری بازی داشته باشند ودر صورت لزوم با حجاب کامل‌تری بازی کنند و نمایش‌نامه‌نویس برای آن‌ها نقشی در صحنه ها یپیش‌بینی کند که اجتماعی است ورعایت حجاب طبیعی می‌نماید ؛ گذشته از این تماشاگران مرد نمی‌بایستی به همان راحتی که به بازی مردان توجه دارند به آن‌ها نیز توجه کنند. دیگر این که نقش زنان تا حد ممکن کوتاه باشد.ا
٭
سایت انتخاب که بیش‌تر متمایل است به باند هاشمی-خاتمی، فاش می‌کند:ا
×
این جناب در زمانی که در حوزه‌ی هنری کار می‌کرد، اگر جنبنده‌ای رابا چهره‌ی خلاف شرع مورد نظرش می‌دید با سر و کله به طرف‌اش هجوم می آورد.. او عمومن (بالاخص) با زنانی که حجاب کامل نداشتند رفتاری ناشایست داشت حتا بسیاری دیده و شنیده‌اند که مخملباف قیچی به دست موهاي بیرون آمده‌ی زن‌ها را می‌چید.ا
کانون‌های فرهنگی وهنری، سینما و تئاترسازان و دیگر هنرمندان به همراه شخصیت‌های سیاسی و حقوق‌دانان که از این نامه‌ی سرگشاده پشتیبانی کرده‌اند:ا
٭
ا1- كانون هاومراکز پشتیبان:ا
٭
کانون روزنامه‌نگاران و نویسنده‌گان برای آزادی. مرکز فیلم‌سازی و پژوهشی سینمای آزاد
Article Film Production.
٭
کانون فرهنگی پیوند. گروه تاتر تماشاخانه. کانون فرهنگی خیام. فن فیلم. کانون فرهنگی آینه. کانون فرهنگی آفتاب.ا
Verein f. Kultur u. Migration e.V
٭
گروه تئاتر ایران- مونیخ.ا
×
شخصیت‌های پشتیبان:ا
٭
حسین افصحی نویسنده، بازیگر، کارگردان تئاتر، آلمان / یوسف اکرمی فیلم‌ساز، کانادا / نسرین امیر‌صدقی ژورنالیست، آلمان / پویان انصاری گزارشگر، نویسنده، سوئد / همایون ایوانی زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی آلمان / پروانه بکا فعال سیاسی جنبش زنان، آلمان / نسرین به‌جو مسئول کانون فرهنگی پیوند، آلمان / نادر ثانی فعال سیاسی، فرهنگی، سوئد / ایرج جنتی‌عطایی ترانه‌سرا، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر، انگلستان / کمال حسینی بازیگر، عکاس و فیلم‌بردار، آلمان / محمود خلیلی زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی، / مهرانگیز دابویی فیلم ساز، مستندساز آلمان / رضا دابویی فیلم‌بردار، عکاس، آلمان / آذر درخشان از سازمان هشت مارس ایران- افغانستان از فرانسه / علی دروازه‌غاری زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی، امریکا / حسین دریایی بازیگر، آلمان / بیژن رستگار از سازمان هشت مارس ایران-افغانستان از فرانسه / مینا زرین زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی، آلمان / میترا سرو رقصنده و طراح رقص، آلمان / سایه سعیدی سیرجانی حقوق دان، امریکا / پروانه سلطانی بازیگرو کارگردان تاتر، انگلستان / عباس سماکار سینماگر، سوئد / علی سیف گزارش‌گر سینمایی، ایرلند / بهروز سورن زندانی سیاسی سابق، اتریش / طاهره شمس از سازمان هشت مارس ایران-افغانستان از فرانسه / محمد شمس رهبر ارکستر و آهنگ‌ساز، فرانسه / فرامرز شیراوند روزنامه‌نگار، کانادا / داریوش شیروانی موسیقی‌دان، سینماگر، آلمان / پرویز صدیقی مترجم، سینماگر، آلمان / ی. صفایی شاعر و فعال سیاسی ، آلمان / شهلا صفایی فعال سیاسی ، آلمان / پروانه قاسمی روان‌شناس کودک، فعال سیاسی، کانادا / لیلا قبادی فیلم‌ساز، کانادا / فرخ قهرمانی زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی / سیروس کفایی شاعر، بازیگر وکارگردان تاتر/ جابر کلیبی پژوهشگرعلوم سیاسی و اقتصاد، فعال سیاسی، کانادا / مرتضا مجتهدی عکاس و فیلم‌بردار، آلمان / فرهاد مجدآبادی نویسنده وکارگردان تاتر و سینما، آلمان / عباس مغفوریان بازیگر و کارگردان تاتر، آلمان / مسلم منصوری فیلم‌ساز، امریکا / غزاله نصیبی وکیل و حقوق‌دان، همکار دانشگاه برمن بصیر نصیبی بنیان‌گذار جنبش سینمای آزاد در ایران/ فتحیه نقیب‌زاده دانشجو، فعال سیاسی، آلمان / سینا نیاکان افعال سیاسی، سوئد.
ر
٭
٭
سی‌ويكم تيرماه 1386 خورشيدی
×

Sunday, July 19, 2009

گفت‌وگويی متفاوت با مهرداد - بخش دوم

گفت‌و‌گوی چهارپايگاه اينترنتی با مهرداد
*
بخش دوم
×
×
٭×
محمود بی‌تا - وبلاگ دادا:ا
×
محمود: با درود. شما به عنوان یک آهنگ‌ساز اکنون دوست می‌دارید با کدام آوازخوان خارجی و کدام آوازخوان هم‌سرزمین‌ات هم‌کاری داشته باشید؟
٭
مهرداد: من به کار«جاستین تیمبرلیک» و هم‌چنین صدای زیبای«سلین دیان» علاقه‌ی زیادی دارم، هرچند شاید که «جاستین» و سبک تازه‌ی این سبک میوزیک، ادامه‌ی راه«مایکل جکسن» و الهام گرفته از موسیقی و هنر او باشد با این حال من کار«جاستین» را بسیار دوست دارم.ا
٭
همکاری با هنرمندان غیرایرانی حتمن میسر نیست، چرا که هنرمندان موسیقی‌دان ایرانی در خارج از کشور هیچ‌کدام‌شان شرایطی را فراهم نکردند که موسیقی پاپ ایرانی را به جهان معرفی کنند. شاید آقای«آرمیک» عزیز و آقای«روحانی» تا اندازه‌ای موفق شدند که نام ایران را در موسیقی جهانی مطرح کنند. اما این‌کار دنباله‌دار نبود و دیگر هنرمندان راه این عزیزان را ادامه ندادند، به همین جهت می‌گویم شرایط هم‌کاری با هنرمندان جهانی در حال حاضر برای ایرانی‌ها فراهم نیست.ا
٭
شاید استعدادهای داخل کشور در آینده‌ای دور بتوانند با کار زیاد و حکومتی که به هنر علاقه‌مند باشد و این استعدادها را در نطفه خفه نکند، این‌کار را انجام بدهند، مثل کشورهای ترکیه و هند که توانستند از این مرز گذر کنند. اما هم‌کاری با خواننده‌گان ایرانی را بسیار تجربه کرده‌ام. با آقای فرخ ترک‌زاده و خانم نوش‌آفرین در غربت این هم‌کاری آغاز شد تا به امروز که درخدمت‌تان هستم.ا
٭
به همه‌ی ساخته‌هایم افتخار می‌کنم و دوست‌شان دارم و به همکاران عزیزی که این آهنگ‌ها را اجرا کرده‌اند، خاطرات بسیاری دارم. اما در حال حاضر به دلایلی، که اصلن فرصت را مناسب برای توضیح بیش‌تر نمی‌بینم علاقه و انگیزه‌ای برای هم‌کاری با دیگر هنرمندان نازنین را ندارم. امروز تنها آوازخوانی‌که آهنگ‌های مرا می‌خواند«مهرداد آسمانی» است.ا
٭
شاید صدایی تازه و عاشق، به شرط تعهد اخلاقی و هنری به مردم سرزمین‌ام، مرا دوباره صاحب انگیزه کند که آهنگ‌هایم را به آوازخوانی دیگر بسپارم. شاید این صدای تازه از سرزمین مادری اوج گرفت، تا ببینیم چه خواهد شد.ا
٭
٭
محمود: شاید این سوال به نظر جدی نیاید. اگر مقداری پول در حد خرید یک ساندویچ و یک سی‌دی موزیک یا رفتن به سینما داشته باشید، خرج چه می‌کنید؟ سینما؟ سی‌دی موزیک؟ ساندویچ؟ البته با این توضیح که هم گرسنه هستید و هم سی‌دی موزیک بسیار پرفروش است و فیلم سینمایی هم بسیار معروف و روی پرده، شماره‌ی یک است.د
٭
مهرداد: شاید باید با کمی ملاحظه به این سوال شما پاسخ بدهم. اگر معیار پُرفروش بودن سی‌دی، و معروف بودن و روی پرده‌ یک بودن فیلم باشد، باید عرض کنم که من حتمن ساندویچ‌ام را خواهم خورد. پُرفروشی اصلن معیار درستی برای سنجش اهمیت کار هنری نیست. یادمان باشد که خانه‌های فساد همیشه از کتاب‌فروشی‌ها شلوغ‌تر هستند، پس نباید فکر کرد که معتبرترند.ا
٭
آسان پسندی جامعه یکی از مشکلات خالقین آثار سنگین و جدی‌ست که البته در آینده تنها چیزی که برای خالقین آثار و مجریان‌اش باقی می‌ماند همین کارهای جدی و سنگین است. پس اگر کمی پول داشته باشم و اثری جاودان و پُرمحتوا ولو این‌که کم‌فروش باشد و روی پرده‌، یک هم نباشد، شک نکنید پول‌ام را خرج آن کارزیبا و پُرمحتوا خواهم کرد. در غیر این صورت حتمن ساندویچ‌ام را خواهم خورد.
ا
×٭ ٭
محمود: دوست داشتید جای کدام آهنگ‌ساز خارجی یا ایرانی بودید؟ به خودت به عنوان یک آهنگ‌ساز چه نمره‌ای می‌دهید از بیست؟
مهرداد: من كار
Quincy Jones , Sting , John Lennon , Bob Dylan
را بسیار دوست دارم و معتقدم هریک از این هنرمندان صاحب سبک هستند و تاثیری بزرگ بر موسیقی جهان داشته‌اند. اما به کار خودم هیچ نمره‌ای نمی‌دهم. من معتقدم که گذشت زمان و خاطره‌سازی شنونده با آثاری که در سال‌های اخیر تولید شده، به کار خالقین آثارنمره می‌دهد. اگر این آثار باقی بمانند و شنونده پس از گذشت زمان این کارها را فراموش نکند، یعنی این‌که خالقین آثار کارشان را درست انجام داده‌اند.ا
٭
من به کارهایی که در گذشته انجام دادم افتخار می‌کنم، اما به آن‌ها فکر نمی‌کنم، به آینده نگاه می‌کنم که چه خواهم کرد. به هر جهت آثاری که توسط من ساخته شده‌اند، برای‌ام عزیز و پُر از خاطره هستند اما هنوز، دیروز من هستند، اگر به دیروزم بسنده کنم و به فکر تکامل و تازه شدن نباشم حتمن نمره‌ی بدی خواهم داشت. باید دیروز من تمرینی برای فردای بهترم باشد که فقط با تلاش و زحمت فراوان می‌شود به فردای بهتر رسید.ا
٭
٭
محمود: کدام کارگردان سینمای جهان را دوست دارید؟ چرا؟ کدام فیلم سینمایی در یاد و خاطرتان برای هميشه مانده است؟ شما سریال‌های تلویزیون را دنبال می‌کنید؟ نظرتان راجع‌به سریال مطرح و محبوب «لاست» چیست؟
٭
مهرداد:ا
Steven Spilbeg , Farncis Ford Copola
اسپيلبرگ را به‌خاطر نگاه و سبک متفاوتی که در ساخت فیلم‌هایش دارد بسیار دوست دارم.او از بیست‌ویک ساله‌گی کارش را شروع کرده، اولین فیلم موفق‌اش، فیلم معروف:ا
Jaw
بوده و از کارهای دیگر او می‌توان از این آثار نام برد:ا
Et , Terminator, Indiana Jones , Alien , War of the worlds , The teminal.
٭
فرانسیس فوردکاپولا را به‌خاطر اثر جاودانه‌ی«پدرخوانده» دوست دارم که با این فیلم یکی از اشکالات بزرگ جامعه را به تصویر کشید. کاپولا سه بار موفق شده جایزه‌ی اسکار را از آن ِخود کند.ا
٭٭
همه‌ی فیلم‌های«راکی» را هم دوست دارم که پیامی ویژه در تمام این فیلم‌ها نهفته است و آن هم ناامید نشدن، استقامت داشتن و حس پیروزی‌طلبی و عشق تمیزی که به همسرش دارد.ا
متاسفانه من سریال «لاست» را دنبال نکرده‌ام، در نتیجه نظری ندارم.ا
٭
محمود: اگر بخواهید به این آوازخوانان نمره بدهید به عنوان یک آهنگ‌ساز، چه نمره‌ای از بيست می‌دهید؟ گوگوش؟ داریوش؟ ابی؟ فرامرز اصلانی؟ مارتیک؟ هاتف؟ هایده؟ معین؟ لیلا فروهر؟ شهره؟ نوش‌آفرین؟
٭
مهرداد: من اصولن اهل نمره دادن نیستم و فکر می‌کنم صلاحیت نمره دادن به هم‌کاران‌ام را هم نداشته باشم. اما باید عرض کنم که هر کدام از خواننده‌گانی که شما نام بردید در سبک خاص خودشان موفق هستند. سبک کار«معین» را هرگز نمی‌شود با «داریوش» مقایسه کرد، اما هر دو در سبک خودشان بسیار موفق هستند و صاحب سبک.ا
٭
مرحوم«هایده» و خانم«شهره» دو سبک متفاوت در موسیقی را اجرا کرده‌اند و هر دو هم در سبک کاری‌شان موفق هستند. می‌خواهم به این نکته توجه کنید که به این راحتی نمی‌شود به آوازخوانان نمره داد. در ضمن معتقدم به صرف این‌که کسی آهنگ‌ساز باشد، صلاحیت نمره دادن به خواننده‌گان را ندارد.ا
٭
٭
محمود: کدام ترانه‌سرای ایرانی، را هم‌سو با احساس خود می‌بینید؟ به کدام شاعر معاصر ایرانی علاقه‌مندید؟
٭
مهرداد: ايرج جنتی‌عطایی، شهيار قنبری، زويا زاكاريان از هنرمندانی هستند كه من علاقه‌ی زيادی به ترانه‌های‌شان دارم. محمد صالح علا زبان بسيار متفاوت و درخشانی را در ترانه‌هايش استفاده كرده. مسعود امينی نيز از جمله كسانی‌ست كه من زبان ترانه‌هايش را دوست دارم.ا
٭
من معتقدم هنرمندانی كه نام بردم تركيبات تازه و زيبایی را به زبان فارسی اضافه كردند و دين فرهنگی‌شان را به مردم و سرزمين مادری‌شان ادا كرده‌اند.ا
اشعار سهراب سپهری را بسيار دوست دارم.ا
٭
٭
محمود: مهرداد جان! شبكه‌ی تپش مدت‌ها بود ويديوهای خانم گوگوش را به هر دلیلی پخش نمی‌كرد، اما چند وقتی‌ست كه اين ويديوها را پخش می‌كند. شما كه همكاری نزديك و چندساله با گوگوش داشتيد و در ماجرای آن اختلاف جنجالی و پُر سروصدا هم حضور داشتيد بهترين کسی هستيد كه می‌توانيد در اين زمينه نظر بدهيد. نظر شما چيست؟ آيا گوگوش بعد از آن ماجراهایی كه اتفاق افتاد با شبكه‌ی تپش همكاری خواهد كرد؟
×
مهرداد: با شناختی كه من از اين همكاری پنج ساله پيدا كرده‌ام بايد عرض كنم كه چنين اتفاقی نخواهد افتاد. زخم‌ها عميق‌تر از اینی‌ست كه به اين راحتی‌ها فراموش شود. زخم‌هایی كه بر تن هر دوی ما بر اثر ندانم‌كاری و سياه‌بازی اين آقايون به‌وجود آمد، اين زخم‌ها حالا حالاها خوب نمی‌شود.ا
٭
با وجود اين‌كه اصل درگيری به من مربوط نمی‌شد و تا پيش از اين ماجرا اختلافی بين من و اين آقايون وجود نداشت، وظيفه‌ی خودم دانستم تا در كنار هنرمند پيش‌كسوت‌ام بايستم و از حق ايشون دفاع كنم چرا كه می‌دانستم حق با هنرمندی‌ست كه از جانب او قرارداد امضا كرده بودند و قصد آزارش را داشتند.ا
٭
اين آقايون امتحان‌شان را درست و حسابي پس داده‌اند. من هرگز حرفی نمی‌زنم كه وجدانی و اخلاقی نباشد، همان‌طور كه قبلن هم گفتم احترام زيادی برای اين همكاری پنج ساله قايل هستم، پس بايد منصف باشم و حقيقت را بگويم.ا
٭
همه‌ی انسان‌ها شبيه به هم نيستند و هر کسی نقطه ضعف‌های خودش را دارد. پول يكي از برزگ‌ترين مشكلات جامعه‌ی هنری‌ست كه شايد برخي از دوستان با اين‌كه نياز چندانی به پول بيش‌تر ندارند اما هنوز نقطه ضعف‌شان را دارند و شايد خلاف اخلاق و بدون ملاحظه برای حفظ شخصيت خودشان دست به هر كاری بزنند و فكر كنند كه مردم يادشان می‌رود. دو تا آهنگ خوب ضبط کنی، در تی‌وی‌ها هم از سرو كله‌ات بالا بروند مردم چيزی نخواهند گفت يا اين‌كه مردم فراموش‌كار هستند يا اين‌كه اصلن به مردم چه ربطی دارد؟!؟
٭
اما در مورد اين هنرمند بايد عرض كنم كه ماجرا كاملن متفاوت است. انصافن و وجدانن ديده‌ام كه در اين موردبه‌خصوص، از اين نقطه ضعف‌ها ندارد. اگر همه‌ی جهان را تقديم‌اش كنند با اين آقايون همكاری نخواهد كرد، البته قبلن گفتم با شناختی كه من دارم.ا
٭
و جالب اين‌ است كه اصلن اين ماجرا هيچ ربطی به حضور يا عدم حضور من ندارد. اگر ده سال ديگر هم بگذرد و مهردادی هم در كار نباشد، اين اتفاق نخواهد افتاد. اين شناختی است كه من از اين همكاری پنج ساله پيدا كرده‌ام و اميدوارم كه اشتباه نكرده باشم.ا
٭
مردم هرگز اهانت‌های زشت و رفتار غم‌انگيز هيچ‌كسان را فراموش نخواهند كرد. اميدوارم هرگز لازم نباشد كه پرونده‌ی اين ماجرا دوباره باز شود كه يادآوری آن خاطرات بد و غم‌انگيز اصلن خوشايند نيست. من‌كه دوست ندارم، شما چه‌طور؟
×
محمود: اميدوارم هيچ خاطره‌ی بدی دوباره تكرار نشود. با سپاس فراوان از شما مهرداد جان. ا


ادامه دارد...ا
×××
بيستم تيرماه 1388 خورشیدی
××

Friday, July 17, 2009

عبدی یمينی

سفری بی‌آغاز سفری بی‌پایان
سفری بی‌مقصد سفری بی‌برگشت
×
عبدی‌ یمینی ققنوسی شد واز دل‌ خاکسترخود به آسمان­ها پرکشید
×
مریم ب. آزاد
×
×

گریه امان‌ام نمی‌دهد، نمی‌توانم بنویسم، چه ماه بدی بود خدایا! ماه مرگ عزیزان!ر
×
سقوط هواپیمای مسافربری، کشته شدن صدوشصت‌وهشت نفر با هم و برفرازشان عبدی یمینی. باورم نمی‌شود!ر
×
پس از دو سال، دوباره دارم به ترانه‌ی«سفرنامه»ی شهیارقنبری گوش می‌دهم تا دوباره با آن تنظیم جادویی عبدی یمینی، تا آسمانی که خود او اکنون درآن پرواز می‌کند پر بکشم.ر
×
با حریق یادها هم‌سفرم
وقتی دورم به تو نزدیک‌ترم
×
فکر نمی‌کردم هرگز دوباره بتوانم به این ترانه‌ها گوش دهم. دردا که سفر بی‌برگشت عبدی یمینی سبب شد تا بار دیگر با درد و بغض و گریه با حریق یادها هم‌سفر شوم.ر
×
چه باید گفت؟ به چه کسی باید تسلیت گفت؟ اصلن چرا باید تسلیت گفت؟
×
تسلیت گفتن یعنی تسلی دادن، یعنی با گفتاری از سر هم‌دردی از اندوه قلبی پُردرد کاستن.
ر
×
اما مگر می‌شود از اندوه قلب‌های پُردرد و خشمگین مردم ایران کاست؟
×
این‌طور مُفت مُردن ِمردم به سبب بی‌لیاقتی حاکمان مگر تسلیت گفتن دارد؟
×
نمی‌دانم این چندمین بار است که هواپیمای از رده خارج شده‌ی ساخت روسیه، انسان‌های بخت‌برگشته را در یک چشم برهم زدن به آن دنیا می­فرستد، فقط می‌دانم که اولین بار نیست و تا این حکومت هست، مطمئنن آخرین بار هم نخواهد بود.ر
×
و تسلیت گفتن دردی از ما درمان نمی‌کند، از اندوه قلب‌مان نمی‌کاهد.ر
×
چه بهتر! بگذار از اندوه‌مان کاسته نشود تا همیشه یادمان باشد چه حاکمان بی‌لیاقتی داریم. بگذار ازیاد نبریم که داریم در سرزمینی ادای زنده‌گی کردن را درمی‌آوریم که «مُزد گورکن ازجان آدمی بیش‌تر است». بگذار به خاطر داشته باشیم که حاکمان‌مان برای داشتن انرژی هسته‌ای و رسیدن به بُمب اتمی، این‌گونه مفت و آسان مردم بی‌گناه را به قربان‌گاه می‌فرستند تا یاد هیتلر و کوره‌های آدم‌سوزی‌اش را زنده نگه دارند.ر
×
خدای‌من! می‌دانم که حرف‌هايم به هذیان بیش‌تر شباهت دارد. باورم نمی‌شود که صاحبِ آن‌همه زیبایی خاکستر شد و رفت.ر

فرفره‌های بی‌باد
بادبادکی که افتاد
یعنی که این بی‌نفس
هوای تازه می‌خواد
×

عبدی یمینی هم در هواپیما بود!؟
×
نه، خدای من! کاش این خبر دروغ باشد. کاش«عبدالرضا یمینی» که نام‌اش درلیست نام مسافران هواپیما آمده همان عبدی یمینی نباشد. اما سایت­های خبری می‌گویند که خود اوست. می‌گویند که به دعوت ابی راهی ارمنستان بوده تا پس از سال‌ها، دوباره ابی را از نزدیک ببیند.
ر
×
عبدی یمینی هم مسافر هواپیمای عازم ارمنستان بود که در روز بیست‌وچهارم تیرماه سال 1388 درآسمان ایران منفجر شد.
ر
×

خانه‌ای در آتش
بوف‌کوری در نور
گل یاسی در زخم
غربت لالایی
بوسه در راه آهن
سرخی لب در شب
برکه‌ای از فانوس
انفجاری در ماه

با حریق یادها هم‌سفرم
وقتی دورم به تو نزدیک‌ترم

×
روح‌اش شاد
یاد و خاطره‌اش تا همیشه زنده باد
*
*
مريم- بيست‌وششم تيرماه 1388 خورشیدی
×
*

Thursday, July 16, 2009

تكذيب خبر

داريوش خبر پيوستن خود به برنامه‌ی اعتصاب‌غذا را تكذيب كرد
×
×

سایت فارسی بی.بی.سی:ا×

در متن اولیه‌ی خبر«پيوستن داريوش به اعتصاب غذای اكبر گنجی در مقابل سازمان ملل» به اشتباه نام داریوش اقبالی هم در میان حمایت کننده‌گان از برنامه‌ی اعتصاب غذای آقای گنجی آمده بود.ر
×
آقای اقبالی با ارسال نامه‌ای به ما، این موضوع را تکذیب کرد. بی.بی.سی فارسی ضمن پوزش از آقای اقبالی به دليل اشتباه صورت گرفته، متن نامه‌ی وی را عينن منتشر می‌کند:ر
×
اخیرن در سایت فارسی بی.بی.سی مطلبی منتشر شده است که در بخشی از آن به نادرست، به حمایت من از برنامه‌ی اعتصاب غذای آقای گنجی در مقابل سازمان ملل اشاره شده است. با توجه به سابقه‌ی بی.بی.سی، انتشار این خبر بدون تایید از سوی منبعی موثق باعث تعجب من شد. لذا از شما می‌خواهم نسبت به تصحیح آن و درج توضیحات ذیل اقدام نمایید:ا
×
در طی تماس‌هایی که آقای گنجی و همکاران ایشان با من داشتند، برای شرکت در این برنامه از من دعوت شد.ر
×
با توجه به این‌که از افراد و گروه‌های خاص، به صورت انحصاری برای شرکت در برنامه‌ی اعتصاب غذای آقای گنجی دعوت به عمل آمده بود، من به این اصل اشاره کردم که به حرکت‌های جمع‌گرایانه، دموکراتیک و در راستای حقوق بشر معتقدم و نه حرکت‌های انحصارگرایانه و متکی به فرد، چرا که عمیقن و قلبن این‌گونه برخورد فردی را الگوی مناسبی در جهت پیشرفت منافع میهن‌ام نمی‌دانم.ا
×
داریوش اقبالی
×
بيست‌وپنجم تيرماه 1388 خورشيدی
×

Friday, July 10, 2009

گفت‌وگويی متفاوت با مهرداد - بخش نخست

*
گفت‌و‌گوی چهارپايگاه اينترنتی با مهرداد
*
مجله‌ی اپيزود، وب‌سايت راه‌من، وبلاگ دادا، وبلاگ دلكده
*
*

با سپاس بی‌كران از «مهرداد آسمانی» كه با وجود همه‌ی مشغله‌های حرفه‌ای و زنده‌‌گی، برای انجام اين گفت‌وگو صبر وحوصله‌ی فراوان نشان داد، ازطرف هرچهار پايگاه اينترنتی كه در اين گفت‌وگو حضور دارند، روز بيست‌وپنجم تيرماه، سال‌روز تولد مهرداد عزيز را به او صميمانه شادباش‌ می‌گوييم و روزهایی خوش‌رنگ‌تر و لحظاتی پُرثمرتر و پيروزی‌های بيش‌تر ‌برای اين هنرمند باارزش سرزمين‌مان آرزومنديم.ا
*
× اين گفت‌وگو به دليل مفصل بودن، در سه بخش منتشر مي‌شود. تكه‌هایی از اين گفت‌وگوی جالب و خواندنی و متفاوت را در اين‌جا ‌می‌خوانيد و متن كامل اين گفت‌وگو را ‌می‌توانيد در مجله‌ی اپيزود بخوانيد:ا
*
*
مهرداد: حتمن لازم است اشاره كنم كه همان آثار ساخته شده با اجرای‌ استثنایی و بی‌نظير هريك از مجريان آثار، زودتر و راحت‌تر به دل شنونده يا بيننده می‌نشيند و اثرگذاری‌اش حتمن از چاپ در كتاب بيش‌تر خواهد بود. چه بسا شاعران و نويسنده‌گانی هستند كه آثارشان هرگز اجرا نشده و هرگز به شهرت نرسيده، با اين حال اين دليل نمی‌شود حقوق خالق اثر نديده گرفته شود.ا
×
اما مشكل بزرگ از جایی آغاز می‌‌شود كه پس از گذشت زمان، همان چهره‌ی نه‌چندان سرشناس كه امروز تبديل به يك قهرمان هنری شده (البته به واسطه‌ی همان افكار متفاوت و جلوتر از زمان نويسنده‌گان و خالقين اثر) گمان می‌كند كه اين حرف‌ها و يا افكاری كه بلندگوی خوبی برای انتشار آن‌ها بوده، متعلق به خودش می‌باشد و ناخودآگاه ژست‌های عجيب و غريب می‌گيرد، حرف‌های بزرگ‌تر از خودش می‌زند، جامعه هم ناآگاهانه همه‌ی اعتبار را به مجری اثر می‌دهد و همين می‌شود كه شما اشاره كرديد.ا
×
خالق اثر هم خوب می‌داند كه مجری افكارش و آثارش چه می‌كند و چه‌گونه می‌انديشد، به واسطه‌ی اين‌كه هميشه پشت صحنه بوده و به اندازه‌ی مجری آثار، طرفدار سينه‌چاك ندارد، يا مجبور به سكوت می‌شود و به دليل نياز مالی مجبور به ادامه‌ی اين همكاری می‌شود و يا راهی ديگر را انتخاب می‌كند و پشت سرش را هم نگاه نمی‌كند كه اين مورد دوم كمتر ديده می‌شود.ا
×
البته بايد قبول كنيم كه امروز جامعه آگاه‌تر از گذشته است. فرق بين «اجراكننده» و «خالق اثر» را می‌دانند. برای اين آگاهی بيش‌تر، خالقين آثار بسيار كوشيده‌اند تا جامعه را متوجه‌ی اين تفاوت بكنند. نمونه‌اش همين فيلم«سيمون» كه شما اشاره كرديد، كارگردان هوش‌مندانه به سوژه‌ای پرداخته كه جامعه را آگاه كند فرق بين مجری و نويسنده و خالق را به مردم بفهماند...ا
×
آندرو نيكل كه كارگردان و نويسنده‌ی اين فيلم هست حتمن خودش یکی از همين مجروحان هنری‌ست كه با ساختن اين فيلم، پيام‌اش را به مردم رسانده. برای همين است كه در مراسم اسكار به همه‌ی عوامل توليد اثر در رشته‌های مختلف جايزه می‌‌دهند. كارگردان و نويسنده را معرفی می‌‌كنند، سازنده‌ی موسیقی فيلم را در بخشی مجزا به مردم معرفی می‌‌‌كنند و فقط به بازيگر فيلم جايزه نمی‌دهند.ا
×
ا٭ - قبل از اين‌كه به مرحله‌ی افشاگری در رابطه با چهره‌های هنری برسيم، ابتدا بايد جامعه‌یی‌ پويا و آماده برای شنيدن حقيقت داشته باشيم و برای رسيدن به اين منظور بايد سخت كار كرد و ابزار لازم را نيز در دست داشت. بايد به اين حقيقت اعتراف كنيم كه از بابت كار رسانه‌ای و كارشناسانه، ما از جهان مدرن پنجاه سال عقب‌ايم. اگر در سرزمين مادری بوديم، اگر اين اتفاقات تلخ تاریخی برای ملت و كشورمان نمی‌افتاد و اگر نظامی مدرن و هم‌سو با جهان پيش‌رفته، بر افكار مردم حكومت می‌كرد شايد ما هم از اين مرزها عبور می‌كرديم.ا
××
افشاگری در رابطه با شخصيت هنرمندان يا چهره‌های مطرح یکی از كارهایی‌ست كه بايد انجام بدهيم، نياز به كار فرهنگی داريم، بايد تحول فرهنگی ايجاد كنيم. به نظرم هرکسی بايد از خودش شروع كند تا جامعه‌یی ‌حقيقت‌جو، و نه خرافاتی و بُت‌پرست داشته باشيم...ا
××
ولی ابتدا بايد جامعه آماده‌ی ‌عبور از مرزهای پنهان‌كاری و خرافات باشد كه آن‌هم با توجه به شرايط داخل كشور و خارج از كشور، رسمن عملی نيست. من كاملن با شما موافق‌ام كه بايد بچه‌های‌ بی‌گناهی كه برای خودشان بُت‌های پوشالی می‌سازند را آگاه كرد، بايد جلوی كج‌روی‌های جامعه را گرفت، اما قبول كنيد كه خیلی راه داريم تا به آن‌جا برسيم.ا
××
ا٭- گفتم كه حتمن لازم است كه نسل تازه از همه چيز باخبر باشد و كوركورانه دنبال هيچ‌كس راه نيفتد، اما هنوز مشكل فرهنگی در سرجای خودش باقی‌ست. من اصلن به مافيای هنری اعتقادی ندارم، كدام مافيا؟
×
امروز هركس از راه می‌رسد با چندهزار دلار، آوازخوانی كم‌نظير می‌شود و همين مثلن مافيا چه ‌می‌توانند بكنند؟ جلوی چه کسی را گرفته‌اند؟ خودشان از همان كسانی هستند كه با ديدن دلار هزار پشتك وارو می‌زنند. كدام مافيا؟ اين‌ها ادای مافيا را درمی‌آورند، جوجه مافيا هم نيستند. من فكر می‌كنم منظور شما رفيق‌بازی باشد، رفيق‌بازی می‌كنند و حقيقت را به مردم نمی‌گويند. من می‌پذيرم كه رفيق‌بازی هست...ا
×
مهاجران ايرانی در رسانه‌های غيرايرانی می‌بينند كه با چهره‌های سرشناس چه ‌می‌كنند. نسل تازه‌ی‌ همين مهاجران كه اين‌جا متولد شده‌اند، فرهنگی كاملن متفاوت با خانواده‌شان دارند. هرچند كه پدران و مادران ايرانی تلاش ‌می‌كنند كه زبان مادری و رسم و رسومات خوب ايرانی را به فرزندان‌شان بياموزند اما باز هم اين بچه‌ها در مدرسه، دانشگاه‌ها، مجلات، فيلم‌ها . راديو با فرهنگ كاملن متفاوت روبه‌رو ‌می‌شوند و بسيار آماده‌تر و امروزی‌تر فكر می‌كنند.ا
×
نسل تازه هرگز به آن تلويزيونی كه افشاگری كرده بود زنگ نمی‌زند كه فحش‌های ناموسی بدهد. اینی كه فحش می‌دهد همان نسلی‌ست كه فرهنگ پنهان‌كاری و خرافه و بُت‌پرستی را به همراه دارد.ا
×
ا٭- من حاضرم از خودم شروع كنم. بايد به جایی برسيم كه شهامت از خود گفتن را داشته باشيم. به جای پرداختن به ديگران چرا از خودم شروع نكنم؟
×
اگر قرار باشد هركس بيايد و راجع به ديگری حرف بزند، برای ما كه مشكل فرهنگی داريم، به جای روشن‌گری و تحول فرهنگی، كار به تسويه حساب‌های شخصی و تشويق هرچه بيش‌تر جامعه به پشت سر هم‌ديگر حرف زدن و برای هم چاله كندن می‌كشد. جالب اين‌جاست كه تا کسی خودش، توسط چهره‌های مطرح مجروح نشده باشد به فكر روشن‌گری و تحول نمی‌افتد. اصلن باور نمی‌كند چنين اشكالی وجود دارد...ا
×
ا٭-...من اصولن روی کسی به اين ساده‌گی ‌خط قرمز نمی‌كشم، اما اگر كشيدم، هرگز به پشت سرم نگاه نخواهم كرد. در اين چند سالی كه از عمرم می‌گذرد با دو نفر به‌طور جدی قهر كرده‌ام و به‌قول شما «خط قرمز» كشيده‌ام كه تا آخر عمرم هم هرگز با آن‌ها روبه‌رو نخواهم شد، كه هردو هم برای‌ام بسيار عزيز بوده‌اند و هرگز دل‌ام نمی‌خواهد اتفاق بدی برای‌شان بيفتد، اما من با آن‌ها به آخر خط رسيده‌ام.ا
×
قبل ازاين‌كه به اين خط قرمز برسم، به خودم و به عزيزان‌ام فرصت‌های زيادی دادم. تلاش كردم با حرف‌زدن و توضيح‌دادن و توضيح‌خواستن، همه‌ی تلاش‌ام را برای حفظ دوستی بكنم تا دچار اشتباه نشده باشم و درنهايت به جایی رسيدم كه امروز برای شما تعريف كردم و به خودشان هم اعلام كردم كه ديگر باهم كاری نداريم. بدشان را نمی‌خواهم و دوست ندارم خبر بدی در موردشان بشنوم، اما به هيچ عنوان با آن‌ها روبه‌رو نخواهم شد.ا
×
خط قرمز برای من زمانی می‌رسد كه کسی به خانواده‌ام بد كند، قلب خانواده‌ام را بشكند. همه‌ی كسانی كه خانواده‌ی‌ مرا می‌شناسند می‌دانند كه بسيار مهربان و صمیمی هستند، ميهمان‌نواز و دل‌سوز هستند و آزارشان به کسی نمی‌رسد. هيچ چيزی در اين دنيا برای‌ام عزيزتر از خانواده‌ام نيست. با كمتر کسی معاشرت دارم، كمتر کسی را به حريم خانواده‌ام راه می‌دهم، ولی اگر کسی آن‌قدر برای‌ام عزيز بوده كه كنار خانواده‌ام بنشيند و محرم حريم خانواده‌ام باشد و كاری كند كه خانواده‌ام را برنجاند، هرگز با او كاری نخواهم داشت...ا
×
ا٭- ... در اين يك‌سال گذشته، چند بار به آنسه‌ی عزيز توصيه كردم ديگر در اين رابطه مطلبی ننويس و اين ماجرا را رها كن، وقت‌ات را برای كارهای مهم‌تر مصرف كن. با اين‌كه شاهد زحمات‌اش برای سايت«حرف» و پروژه‌های ديگری كه انجام داد، بودم و احساس‌اش را كاملن درك می‌كنم، هنوز معتقدم بايد اين ماجرا را رها كند و به كارهای جدی‌تر بپردازد.ا
×
معنی خاك‌غربت را داريوش، شهره، ابی، ليلا، شهرام شب‌پره، معين، بيژن مرتضوی و ديگر هنرمندانی كه خاك غربت روی شانه‌های‌شان نشسته است، خوب می‌دانند. در نتيجه طوری رفتار كرده‌اند كه هواداران‌شان هم می‌دانند كه غربت با آن‌ها چه كرده‌است. بارها جلوی چشم‌شان، سركيسه‌شان كردند. بارها ضبط آلبوم‌شان را متوقف كردند، تا تكليف يك‌كار و صد صاحب را روشن كنند. اين هنرمندانی كه نام بردم و ديگرانی كه نام نبردم خوب می‌دانند من چه می‌گويم.ا
×
بارها دستمزد كنسرت‌های‌شان را خوردند و آن‌ها چاره‌ای جز سكوت نداشتند. معنی بی‌پولی را هم چشيده‌اند. خوب می‌دانند كه نشست و برخاست با كسانی كه فقط بنابر اجبار، تحمل‌شان می‌كردند یعنی چه؟
×
شما نمی‌دانيد اين خاك غربت چه می‌كند!! صبر داشته باشيد! شايد يك‌روز فهميدند كه حضور من چه اهمیتی داشته است يا چه‌قدر بی‌اهميت بوده است. شايد هنرمندان ظاهرن خوش‌حال باشند ولی هرگز راضی نيستند. تفاوت خوش‌حال بودن و راضی بودن از زمين تا آسمان است...ا

×
طرح اين موضوع هم هدف‌مند و از بازی‌های قدیمی اين شهر است كه شايد برخی هنوز با اين بازی آشنا نيستند. من بهتر از هر کسی می‌‌دانم كه چه کسی پشت اين داستان است، می‌‌دانم از كجای قضيه هراس دارند كه اين‌گونه خود را به در و ديوار می‌كوبند.ا
×
من هرگز به کسی باج ندادم و نمی‌دهم، باج هم نمی‌گيرم، پس هركس كه پای‌اش را از گليم‌اش بيش‌تر دراز كند جلوی‌اش را خواهم گرفت، كما اين‌كه در طول اين سال‌ها به هيچ‌كدام‌شان باج ندادم تا قربان صدقه‌ام بروند و از كارهايم تعريف كنند.ا
×
من رفيق‌فروش نبودم و اجازه نمی‌دادم کسی از هنر و هنرمند و سوءاستفاده كند. من با کسی دست‌به‌ یکی نكردم و نخواهم كرد تا سر رفيق‌ام را كلاه بگذارم. پس کسی ‌كه منافع‌اش با حضور من به‌خطر افتاده، از روز مبادا می‌هراسد و با توجه به تماس‌های شبانه‌روزی كه با برخی از همين طرفداران دارد، احمقانه خط می‌دهد و خودش هم بی‌خبر است كه تعدادی از اين ايميل‌هايش را برای‌ام فرستاده‌اند و از همه چيز خبر دارم. همين جا به شما قول خواهم داد كه روزی همه‌ی‌ اين ايميل‌ها را در اختيارتان خواهم گذاشت.ا
×
قرار نيست كه هنرمندان به طرفداران يكديگر باج بدهند تا مورد لطف‌شان قرار بگيرند. من دَم کسی را نمی‌‌بينم تا از كيوكيو‌بنگ‌بنگ، آخرين‌خبر ومانيفست تعريف كنند. اصلن بدترين كارهای اجراشده را من ساختم، لطفن فراموش‌شان كنند و به آينده اميدوار باشند.ا
×
بازهم درحضور دوستان اينترنتی به آنسه‌ی عزيز توصيه می‌كنم اين ماجرا را رها كن! روی مبل خانه‌ات بنشين و اين «شو» را تا آخر تماشا كن. من آدم بی‌هوشی نيستم پس حرف مرا بپذير و با صبر و حوصله، نتيجه‌ی‌ رفتار غلط اين ‌بیخبران را ببين...ا
×
من به شما دوستانی كه وقت گذاشتيد و با من گفت‌وگو كرديد اعلام می‌كنم مطالب‌ دلكده هيچ ربطی به من ندارد، قلم و نظريات شخصی آنسه‌ی‌ عزيز است كه من با برخی از آن‌ها موافق‌ام...ا
×
ا...اين‌ها آرزو نكنند كه من حرف بزنم كه گفتنی برای‌شان بسيار دارم، اما حرمت نگه می‌دارم، به خودم و هم‌كاران‌ام احترام می‌گذارم، به حرفه‌ی موسیقی احترام می‌گذارم و جوابی به اين آدم‌ها نمی‌دهم. اين‌ها بايد آموزش ببينند كه حرمت نگه دارند و حداقل برای آثاری كه توليد شده، احترام قايل باشند. وظيفه‌ی هنرمندان است كه هواداران‌شان را آموزش بدهند كه با همكاران‌شان چه‌گونه بايد رفتار كنند. هوادارن كاری نكنند كه بيش از اين به هنرمند محبوب‌شان ضرر برسانند. اين‌ها نمی‌دانند با اين حرف‌ها فقط برای هنرمندشان دشمن درست می‌كنند. من توصيه می‌كنم به‌جای غرض‌ورزی و حرف‌های بيهوده، كاری كنند كه برای هنرمند آرامش و عشق به ارمغان بياورند، نه كينه و دشمنی. كاری نكنند كه هنرمندشان از اين ارتباط حاصله پشيمان شود...ا
×
ا٭-...اما اگر ترانه‌ای که فردای امروز را فریاد کند برای‌ام بنویسند با کمال میل ضبط خواهم کرد. امروز میهن در خطر نیست، بچه‌های میهن در خطرند. کسی به کشور من تجاوز نکرده، به بچه‌های کشورم و حقوق‌شان تجاوز شده، پس ترانه باید برای بچه‌های میهن نوشته شود نه برای وطن. از ستم و ستم‌گر باید خواند، از ظلم و مردم‌کُشی باید خواند. از خون نداهایی که کم‌ترین حق‌شان بازپس گرفتن رای‌شان بود، از این همه زندان و شلاق، از این همه مادر داغ‌دار، از این همه گردن‌کلفتی ستم‌گران باید خواند. امروز حرف حقوق مردم در میان است، از حق داشتن آزادی باید خواند.ا
×
باید ترانه‌ای را ضبط کنیم که از نظام ستم‌گر بگوید، از مردم تحت ستم حرف بزند، اگر در پی تولید کاری اثرگذار هستیم باید مستقیمن به ظلم ظالم بپردازیم. امروز نویسنده‌گان، پژوهش‌گران، سیاسیون مبارز و هنرمندان نقش بسیار مهمی را در هدایت جامعه به سوی هدفی ارزش‌مندتر و والاتر ایفا می‌کنند. پس باید هوش‌مندانه و بدون گرایش‌های سیاسی فقط به آزادی مردم ایران بیاندیشند. فقط از آزادی مردم باید خواند
.ا

×
ا٭-... نقطه نظرهای شهیار نیز همان‌طور که در متن ترانه آمده است بسیار هوش‌مندانه و منطقی بود، در نتیجه زمانی‌که شهیار متن ترانه را برای‌ام خواند از وسعت افکار شهیار بسیار لذت بردم. موسیقی ترانه را به شکلی که شنیدید ضبط کردم که آن هم برای من شکل تازه‌ای داشت. موسیقی این ترانه که در بخشی از آن رپ کردم، با توجه به متن ترانه نوشته شده بود.ا
×

از خراب شدن بخش خبر و آگهی‌های دوبی، دروغ جلوه دادن کشتار میلیونی ورابطه‌ی اخم آقا با رای مردم. باید همین‌جا عرض کنم که همه‌ی اعتبار این ترانه متعلق به «شهیار قنبری» خواهد بود که شاعر ترانه است و من با موسیقی و صدای‌ام در انتشار این افکار از هیچ تلاشی دریغ نکردم.ا
×
ا٭- ...این افکار من و اعتمادی که به هنر همکاران‌ام و کار خودم داشته‌ام، باعث شد که اثری خلق شود که حتا دشمنان خالقین این آثار هم در مقابل این آثار، راهی جز سکوت نداشته باشند. اما اظهار نظر کردن در باره‌ی کارهای هنری توسط کارشناسان، این‌جا زیاد مرسوم نیست، حداقل به صورت عمومی مرسوم نیست، شاید در گوش‌هم، از هم تعریف کنند یا اگر با کسی هم‌کاری می‌کنند، از صبح تا شب از هم‌کارشان خوب بگویند و بعد از قطع این همکاری، دشمن خونی هم شوند و اگر فرصتی به دست آمد، نیشی هم به هم بزنند، اما نقد جانانه و به دور از بغض و کینه، این‌جا زیاد مرسوم نیست.ا
×
در غربت اظهار نظرکردن در مورد کار دیگر هنرمندان توسط رسانه‌ها هم بیش‌تر بسته‌گی به روابط آن هنرمند با آن رسانه دارد. اگر رابطه خوب باشد، مدام کفش‌های یک‌دیگر را برق خواهند انداخت و اگر روابط بد باشد آن‌گاه دیگری را به سر و روی‌ات می‌کوبند و چون هنرمندان، صاحب رسانه نیستند که مدام به سبک رسانه‌های امروز، با هم سوال و جواب کنند و یقه‌ی هم‌دیگر را بگیرند، راهی جز سکوت برای هنرمند خالق اثر باقی نمی‌ماند. به هرحال آینده و مردم حتمن قاضی‌های خوبی خواهند بود.ا
×
ا٭-... پس از ضبط ترانه‌ی «شب سپید» که دقیقن دو سال و نیم پیش و قبل از کنسرت«کداک» بود در مصاحبه با آقای «منصور سپهربند» با احترام اعلام کردم که دیگر آهنگی برای ایشان ندارم. در همان گفت‌وگو از دعوت به همکاری از هنرمند استثنایی کشورمان آقای«شماعی‌زاده» حرف زدم و در آلبوم«شب سپید» هم به‌جز «شک می‌کنم» و «شب سپید» که کاری قدیمی بود، من آهنگ دیگری در آن آلبوم برای ایشان نداشتم.ا
×
لازمه‌ی پیشرفت کار هنری را اول، درجا نزدن می‌دانم و دوم این‌که آوازخوانان با استعدادهای مختلف همکاری داشته باشند تا از خلق آثار تکراری دور شوند به شرطی که در انتخاب شعر و آهنگ دچار اشتباه نشوند، مخصوصن به کلام، بیش‌تر اهمیت بدهند، و هدف‌شان از ضبط ترانه، فقط این‌که کاری ضبط کرده‌باشند نباشد. آن‌وقت حتمن شاهد پیشرفت کار هنری خواننده‌گان خواهیم بود. برای پیشرفت کار هنری ایشان، حتمن لازم بود که با هنرمندان دیگری نیز همکاری داشته باشند، ضمن این‌که آهنگ‌های من هم در مقام مقایسه با آهنگ‌های دیگران قرار می‌گرفت. اشعار شاعران هم با هم مقایسه می‌شد و نتیجه‌ای زیبا و حقیقی حاصل می‌شد...ا
×
ا٭-...فراموش نکنید برای من نام و شهرت نویسنده مطرح نیست، بلکه محتوای کار برای‌ام اهمیت دارد. ولی باید قبول کنیم که در این سال‌ها هنوز جایگزین مناسبی برای بزرگان ترانه پیدا نکردیم. شاید کسانی باشند که من نمی‌شناسم اما تا به امروز هنوز ترانه‌ای در سطح کار بزرگانی که بیش از چهل سال است که می‌نویسند و هنوز هم خوب می‌نویسند، پیدا نکرده‌ام...ا
×
ا٭-هرکسی باید خودش بهتر بداند كه تا کجا اظهار نظر کند وجایگاه‌اش کجاست؟ من هم مثل شما از جایگاه گم‌شده‌ی بسیاری از این افراد بی‌خبرم. برای مردم، نظر کارشناسی «حسن شماعی‌زاده» ارزش دارد که سخاوت‌مندانه چندین بار در مصاحبه‌هایش به من لطف فراوان داشت، هنرمندی که خودش خالق این همه زیبایی‌ست.ا
×
نظر کسی که سوت هم بلد نیست بزند برای مردم ارزشی ندارد. با این حال من هم کاملن با نظر این آقا موافق هستم. ایشان باید از ابتدا با همکاران قدیمی‌شان همکاری می‌کردند. اما انگیزه‌ی من براي موافقت با این نظر، با انگیزه‌ی آقای مجری بسیار متفاوت است و هیچ ربطی به موسیقی و شناخت بیش‌تر و کمتر ازجنس صدا ندارد.ا
×
انگیزه‌ی موافقت‌ام را امروز نخواهم گفت ولی قول می‌دهم یک‌روزی به این سوال شما بازگردم و جوابی مفصل به این پرسش خواهم داد. این‌ها با این حرف‌ها، دنبال عکس‌العمل می‌گردند و بسیار کوشیده‌اند که مرا وادار به عکس‌العمل کنند. پرپر می‌زنند که حرفی از من در ارتباط با همکاران بشنوند تا آن‌طور که خود می‌خواهند از آن استفاده کنند.ا
×
فرید زلاند از دوستان من است و همیشه این دوستی توام با احترام از جانب دو طرف بوده. در این رابطه اصلن ایشان تقصری ندارند، ايشان برای تبلیغ کار تازه با رسانه‌ها گفت‌وگو می‌کنند و باید هم بکنند، ولی این بدان معنا نیست که قصد بی‌احترامی به همکاران‌شان را داشته باشند...ا
×
ا٭-...حرفه‌ای بودن یا نبودن رفتار هنرمندان همیشه زیر ذره‌بین جامعه بوده و هست، پس اجازه بدهید بیننده و شنونده خودش قضاوت کند و به رفتار آن هنرمند نمره‌ی قبولی یا ردی بدهد. آثاری که ضبط شده سرجای خودش است، شما این‌قدر حساس نباشید. شاید شرایط روحی و احساسی و یا حرفه‌ای هنرمند به‌گونه‌ای‌ست که بهتر است این‌گونه رفتار کند...ا
×

*
*
بيستم تيرماه 1388 خورشیدی
*
*