مروری بر گفتههای محمود قربانی
*
بخش سوم
*
مسئله را پیگیری کردیم و پس از لحظاتی متوجه شدیم که در فاصلهای که ما در طبقهی پایین مشغول پذیرایی از میهمانها بودیم، زنپدر گوگوش، روی میز غذا و ظروف چیدهشده و غذاها سمپاشی کرده است.ا
*
آنشب تا صبح ما مجبور بودیم میهمانها را به بیمارستانهای مختلف برسانیم چون اکثرشان مسموم شده بودند. این ماجرا تا صبح ادامه یافت تا بتوانیم مردم را به خانههایشان برسانیم.ا
*
خُب! توجه کنید که گوگوش در چه خانه و خانوادهای بزرگ شده بود، به هرشکل زنی که بتواند هزار نفر آدم را مسموم کند یعنی قدرت انجام چنین فاجعهای را داشته باشد، واضح است که خیلی کارهای دیگر هم از او سر خواهد زد و گوگوش در خانهای بزرگ شده بود که چنان زنی فرمانروایاش بود!!ا
*
آنشب تا صبح ما مجبور بودیم میهمانها را به بیمارستانهای مختلف برسانیم چون اکثرشان مسموم شده بودند. این ماجرا تا صبح ادامه یافت تا بتوانیم مردم را به خانههایشان برسانیم.ا
*
خُب! توجه کنید که گوگوش در چه خانه و خانوادهای بزرگ شده بود، به هرشکل زنی که بتواند هزار نفر آدم را مسموم کند یعنی قدرت انجام چنین فاجعهای را داشته باشد، واضح است که خیلی کارهای دیگر هم از او سر خواهد زد و گوگوش در خانهای بزرگ شده بود که چنان زنی فرمانروایاش بود!!ا
**
بودن در چنان محیطی، صدالبته مشکلات اخلاقی زیادی را برای گوگوش فراهم آورد و یکی از دلایلی که گوگوش هنوز هم به راحتی آبخوردن دروغ میگوید و به همهی کسانی که در طول زندهگیاش به او خوبی کردهاند، بدی میکند، اینکه آدمی متظاهر است و نقاب بر چهره دارد تا چهرهی واقعیاش نمایان نشود، اینکه به شوهری که اینهمه خدمت به او کرده و او را از کابارهی درجهی سه مولنروژ نجات داده و به صحنههای جهانی کشانده، خیلی راحت خیانت میکند، اینکه دزدیدن شوهر دیگران برایاش مثل آبخوردن است، به دلیل همین محیط ناسالم دوران کودکیاش است. دوران کودکی هر انسانی، در شکلگیری شخصیت آیندهی او تاثیر بهسزایی دارد.ا
*
پس از مراسم عروسی، قرار شد که به ماهعسل برویم، با توافق گوگوش تصمیم گرفتیم که به اروپا برویم... در این حال پدر گوگوش «صابر آتشین» نیز از ما خواست که همراه ما باشد و اظهار داشت که خرج خود را خود تامین خواهد کرد، به شرط آنکه گروهی موزیسین نیز همراه ما باشند.ا
*
بدینترتیب کاروان ماهعسل ما به راه افتاد. در این کاروان، من بودم، گوگوش و پدرش بودند، عطاالله خُرّم بود، هوشنگ شاهرودی که ساکسیفون مینواخت و فرامرز رشتی که جاز میزد و شخص دیگری به نام منوچهر بود که آکاردئون میزد... به این ترتیب ما از ایران به ترکیه رفتیم که همزمان بود با مراسم و ایام نوروز...ا
**
پس از مراسم عروسی، قرار شد که به ماهعسل برویم، با توافق گوگوش تصمیم گرفتیم که به اروپا برویم... در این حال پدر گوگوش «صابر آتشین» نیز از ما خواست که همراه ما باشد و اظهار داشت که خرج خود را خود تامین خواهد کرد، به شرط آنکه گروهی موزیسین نیز همراه ما باشند.ا
*
بدینترتیب کاروان ماهعسل ما به راه افتاد. در این کاروان، من بودم، گوگوش و پدرش بودند، عطاالله خُرّم بود، هوشنگ شاهرودی که ساکسیفون مینواخت و فرامرز رشتی که جاز میزد و شخص دیگری به نام منوچهر بود که آکاردئون میزد... به این ترتیب ما از ایران به ترکیه رفتیم که همزمان بود با مراسم و ایام نوروز...ا
*
در این مراحل تمام مخارج را من میپرداختم و از ترکیه به آلمان و لندن رفتیم و متاسفانه آقای صابر نتوانست برنامهای بگذارد تا مخارج تامین شود. در این شرایط که ما در لندن بودیم، تصمیم گرفتم که این افراد را به اسپانیا ببرم تا در آنجا نزدیک گروه موزیک آموزش ببینند و موقع برگشت، ما آنان را همراه خود کنیم و به ایران بازگردانیم.ا
*
از اینجا ما چهار نفر به سانفرانسیسکو که قبلن آنجا را میشناختم و خواهرم نیز ساکن آنجا بود آمدیم. آقای صابر میخواست اینجا کنسرت بگذارد اما موفق نشد، تا اینکه آقای«محمودپور» که بعدها خودش را مقابل سفارت آتش زد، ما را به آقای «ایرج پازارگاد» که دستی در برگزاری کنسرت داشت آشنا کرد. چون ما هم میخواستیم لسانجلس را ببینیم، در این شهر با آقای پازارگاد گفتوگو کردیم و آقای صابر و آقای پازارگاد تصمیم گرفتند که در سالن یکی از هتلها کنسرت بگذارند که من موافقت نکردم.ا
*
آن روزها، این سالن هالیوودپالادیوم تازه افتتاح شده بود و این در ایامی بود که انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیز در جریان بود. من به اتفاق آقای پازارگاد و همراهان به سالن هالیوودپالادیوم رفتیم و این سالن را برای اولین کنسرت گوگوش انتخاب کردم.ا
*
آن روزها نه رادیوی فارسی و نه تلویزیون فارسیزبان در این شهر نبود، اما با تلاش همه در آن شب که حدود سیودو سال قبل بود، گوگوش در لسانجلس کنسرتی برگزار کرد که حدود هزارواندی میهمان ایرانی و خارجی آمدند که با توجه به تعداد ایرانیان مقیم لسانجلس در آن روزها، رقم قابل توجهی بود.ا
*
آن شب آقای«عطاالله خُرّم» گروهی درست کرده بود که در آن «سورن» و «کیومرث کریمی» و چند تن دیگر شرکت داشتند، برنامهی آن شب بسیار خوب برگزار شد. پس از آنکه برنامه انجام شد من و گوگوش به هتل رفتیم و سپس به سانفرانسیسکو برگشتیم.ا
*
آقای صابر قصد داشت در سانفرانسیسکو نیز برنامه داشته باشد و این دلیلی نداشت جز آنکه او نمیخواست از دخترش جدا شود و من نیز موافقت میکردم تا مبادا که او فکر کند محل درآمد خود را از دست داده است، چون درآمد تمام این کنسرتها را آقای صابر میگرفت و این در شرایطی بود که گوگوش سهماهه حامله بود و گرچه نمیخواستم از امریکا بروم، پس از پنج ماه دوری از ایران، به خاطر مسایل هتل به ایران بازگشتم...ا
*
گوگوش دختر صحنه بود و نمیتوانست در خانه باشد، اما من موافقت نمیکردم. خود او هم نمیخواست در جایی مثل مولنروژ برنامه داشته باشد، به همین دلیل با موافقت او تصمیم گرفتیم که به کارهای زیربنایی بپردازیم و از هنرمندان صاحبنام برای ساخت آثار ارزنده دعوت کردیم که به این ترتیب اولین ترانهی گوگوش به نام «قصهی وفا» که شعر آنرا درست به یاد ندارم آقای جنتی عطایی یا رادلان سرفراز ساختند و پس از آن آهنگساز برجستهی آن روز، «بابک افشار» جلو آمد.ا
*
اما توجه داشته باشید این شخصیتهای برجسته و صاحبنام آنروز و امروز، از جمله «شهیار قنبری» کارهایی ساختند که هنوز جزو زیباترینهاست. بهعنوان مثال من فکر نمیکنم کسی ترانهی زیبای قصهی دوماهی را فراموش کرده باشد و این در شرایطی بود که این هنرمندان اصلن حاضر نبودند با یک هنرمندی که تازه میخواهد کار جدی و حرفهای را آغاز کند، کار کنند. اما من از آنان خواهش کردم و آنان نیز محبت را تمام کردند.ا
*
بدین ترتیب دورهی جدیدی از زندهگی گوگوش آغاز شد. دورهای که قبل از آن اجرای ترانههای دیگران در محلی بهنام کاباره مولنروژ بود تا دورهای که در آن صاحبنامهایی چون شهیار قنبری، ایرج جنتیعطایی، اردلان سرفراز، بابک افشار، پرویز مقصدی و پرویز اتابکی به خواهش من در این مجموعه آثاری عرضه کردند که طی همهی این سالها و طی سالهای بعد، جزو افتخارات موزیک ایران است و اجازه دهید بهعنوان کسی که آنروز این درخواست را از این هنرمندان کردم و آنان به این دعوت لبیک گفتند، حال که میبینم آنچه که باید، در بارهی ایشان انجام نشده است، از همهی آنان سپاسگزاری کنم و بگویم من به سهم خود از همهی آنان سپاسگزارم.ا
*
من در تاریخ خردادماه 1385 گفتوگویی اختصاصی با زندهیاد پرویزخان اتابکی داشتم که صدای این گفتوگو موجود است. بخشی از این گفتوگو در سایت حرف و بخشی دیگر نیز در مجلهی اپیزود منتشر شد. در این گفتوگو زندهیاد اتابکی هم دقیقن همین حرفهای محمود قربانی را گفته بودند که ما هیچکدام گوگوش را نمیشناختیم و به واسطهی اعتبار محمود قربانی به او ترانه و آهنگ دادیم، و اصولن ورود گوگوش به استودیو طنین، صرفن به اعتبار محمود قربانی بود.ا
*
آقای بابک افشار آهنگساز صاحبنام، که آن زمان مدیر استودیو طنین بودند نیز درگفتوگوی اختصاصی که با ایشان در همان سال 1385 داشتم، بارها این موضوع را یادآوری کردند که شهرت گوگوش فقط به واسطهی زحمات و پولخرجکردنهای محمود قربانی بود و گرنه آهنگسازان و ترانهسرایانی که در استودیو طنین فعال بودند و از اعتبار زیادی در جامعه برخوردار بودند، هرگز به کسی در حد گوگوش ترانه نمیدادند. ایشان حتا در مورد نحوهی اجراهای گوگوش و بهویژه اجرای قصهی دوماهی هم حرفهای جالبی گفتهاند که بسیار شنیدنیست. من همهی این سخنان را در فرصتی مناسب منتشر خواهم کرد.ا
*
زندهیاد تورج نگهبان نیز در فیلم«گوگوش دخترایران» بهصراحت گفتند که محمود قربانی برای گوگوش بینهایت زحمت کشید و بسیار هزینه کرد و ما همه فکر میکردیم که گوگوش لیاقت این همه زحمت را ندارد.ا
*
اما منظور محمود قربانی از گفتن جملهی (آنچه که باید، دربارهی ایشان انجام نشده است) رفتار غیرانسانی گوگوش در بدو ورود به کانادا و سخناناش در آن مصاحبهی مطبوعاتی است که همه همکاران خود را به گوسفند تشبیه کرد و آثارشان را مبتذل نامید. آقای عطالله خُرِم وقتی از گوگوش گله میکند به همین دلیل است که او چهگونه توانست آنهمه محبت همکاراناش را نادیده بگیرد، به آنان توهین کند و با هیچکدامشان هم حتا یک احوالپرسی نکند. ا
*
در آن روزها هیچ کمپانی صفحهپُرکنی وجود نداشت تا هزینههای مربوط به تهیهی یک ترانه را بپردازد. آنروزها تنها آقای کریم چمنآرا در خیابان پهلوی، موسسهای بهنام بتهوون را اداره میکرد و بنده دیگر به یاد ندارم موسسهی دیگری هم در این کار شرکت داشت یا خیر. ممکن است چند دکه در لالهزار وجود داشت، اما من از آن بیخبر بودم و به همین دلیل بود که تنها کابارهها میتوانستند برای یک خواننده تبلیغات کنند که درحقیقت این کار با گوگوش آغاز شد و همزمان با قرارداد گوگوش با دوکمپانی خارجی صفحهپُرکنی، امتیاز آنرا رد ایران به آقای چمنآرا و برادراناش دادند.ا
*
دراین زمینه، هنرمندانی چون ویگن، عارف و منوچهر سخایی میتوانند شهادت بدهند. البته این را هم باید یادآوری کنم که این موسسه هم برای هر صفحه به خواننده صد تومان میداد اما من همزمان با اینکار، تبلیغات هنرمندان را از طریق پوستر انجام دادم که در این زمینه سعید نوشینفر که هماکنون رد امریکا سکونت دارد باید نام ببرم که کارش بینظیر بود و بیشتر کارهای مربوط به خانم گوگوش را نیز خود ایشان انجام داد.ا
*
موازی با این فعالیت و برای آغاز کار گوگوش در میامی، وقتی توانستیم زمینهی تبلیغاتی مناسبی برای او فراهم کنیم، از شوهای بزرگ خارجی با درنظر گرفتن تناسب و همطرازی نوع عرضهی کار با گوگوش دعوت کردیم تا او بتواند با آنها رقابت کند.ا
*
بعد از آنکه گوگوش را ما در برابر خوانندههای مختلف خارجی در صحنه قرار دادیم، تصمیم گرفتم گوگوش را در سطح هنرمندان جهانی معرفی کنم، دلام نمیخواست او تنها در صحنهی کاباره باشد.ا
*
به همین دلیل با چند موسسهی بزرگ هنری در سراسر جهان که شوهای ما را تامین میکردند و ما ارتباط داشتیم، تماس گرفتم. با شخصی بهنام «جورج کریسمس» قراردادی بستم که او بهعنوان منیجر گوگوش شروع بهکار کند و درحقیقت این اولین بار بود که یک هنرمند ایرانی دارای منیجری در این سطح میشد و همین کار مقدمهی قراردادی شد با کمپانی«باکلی» که مدیر آن «ادی باکلی» بود.ا
*
این کمپانی از ما خواست که گوگوش در پاریس اقامت داشته باشد تا از طریق معلمان ویژه، صحنه، نور و لهجهی فرانسوی را بیاموزد.ا
*
به این ترتیب، هشت ماه تمام گوگوش در اروپا اقامت کرد که این موارد را بیاموزد که پس از این مدت توانست دو ترانهی فرانسوی را بهگونهای بخواند که بهراستی تشخیص اینکه خواننده غیرفرانسوی است، مشکل بود.ا
*
به یاد دارید که در گفتوگوی خانم هما احسان با گوگوش، وقتی همین موارد مطرح شد، گوگوش حتا یکبار هم نام محمود قربانی را نیاورد و از زحمات او یاد نکرد، طوری حرف میزد انگار که خودش به تنهایی این کارهای مهم را انجام داده بود، درحالی که همهی اینکارها با زحمات و هزینهی محمود قربانی انجام گرفته بود. درواقع گوگوش همهی شهرت و محبوبیتاش را مدیون محمود قربانی است، اگر محمود قربانی نبود، گوگوش هم نبود. ا
*
از اینجا ما چهار نفر به سانفرانسیسکو که قبلن آنجا را میشناختم و خواهرم نیز ساکن آنجا بود آمدیم. آقای صابر میخواست اینجا کنسرت بگذارد اما موفق نشد، تا اینکه آقای«محمودپور» که بعدها خودش را مقابل سفارت آتش زد، ما را به آقای «ایرج پازارگاد» که دستی در برگزاری کنسرت داشت آشنا کرد. چون ما هم میخواستیم لسانجلس را ببینیم، در این شهر با آقای پازارگاد گفتوگو کردیم و آقای صابر و آقای پازارگاد تصمیم گرفتند که در سالن یکی از هتلها کنسرت بگذارند که من موافقت نکردم.ا
*
آن روزها، این سالن هالیوودپالادیوم تازه افتتاح شده بود و این در ایامی بود که انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیز در جریان بود. من به اتفاق آقای پازارگاد و همراهان به سالن هالیوودپالادیوم رفتیم و این سالن را برای اولین کنسرت گوگوش انتخاب کردم.ا
*
آن روزها نه رادیوی فارسی و نه تلویزیون فارسیزبان در این شهر نبود، اما با تلاش همه در آن شب که حدود سیودو سال قبل بود، گوگوش در لسانجلس کنسرتی برگزار کرد که حدود هزارواندی میهمان ایرانی و خارجی آمدند که با توجه به تعداد ایرانیان مقیم لسانجلس در آن روزها، رقم قابل توجهی بود.ا
*
آن شب آقای«عطاالله خُرّم» گروهی درست کرده بود که در آن «سورن» و «کیومرث کریمی» و چند تن دیگر شرکت داشتند، برنامهی آن شب بسیار خوب برگزار شد. پس از آنکه برنامه انجام شد من و گوگوش به هتل رفتیم و سپس به سانفرانسیسکو برگشتیم.ا
*
آقای صابر قصد داشت در سانفرانسیسکو نیز برنامه داشته باشد و این دلیلی نداشت جز آنکه او نمیخواست از دخترش جدا شود و من نیز موافقت میکردم تا مبادا که او فکر کند محل درآمد خود را از دست داده است، چون درآمد تمام این کنسرتها را آقای صابر میگرفت و این در شرایطی بود که گوگوش سهماهه حامله بود و گرچه نمیخواستم از امریکا بروم، پس از پنج ماه دوری از ایران، به خاطر مسایل هتل به ایران بازگشتم...ا
*
گوگوش دختر صحنه بود و نمیتوانست در خانه باشد، اما من موافقت نمیکردم. خود او هم نمیخواست در جایی مثل مولنروژ برنامه داشته باشد، به همین دلیل با موافقت او تصمیم گرفتیم که به کارهای زیربنایی بپردازیم و از هنرمندان صاحبنام برای ساخت آثار ارزنده دعوت کردیم که به این ترتیب اولین ترانهی گوگوش به نام «قصهی وفا» که شعر آنرا درست به یاد ندارم آقای جنتی عطایی یا رادلان سرفراز ساختند و پس از آن آهنگساز برجستهی آن روز، «بابک افشار» جلو آمد.ا
*
اما توجه داشته باشید این شخصیتهای برجسته و صاحبنام آنروز و امروز، از جمله «شهیار قنبری» کارهایی ساختند که هنوز جزو زیباترینهاست. بهعنوان مثال من فکر نمیکنم کسی ترانهی زیبای قصهی دوماهی را فراموش کرده باشد و این در شرایطی بود که این هنرمندان اصلن حاضر نبودند با یک هنرمندی که تازه میخواهد کار جدی و حرفهای را آغاز کند، کار کنند. اما من از آنان خواهش کردم و آنان نیز محبت را تمام کردند.ا
*
بدین ترتیب دورهی جدیدی از زندهگی گوگوش آغاز شد. دورهای که قبل از آن اجرای ترانههای دیگران در محلی بهنام کاباره مولنروژ بود تا دورهای که در آن صاحبنامهایی چون شهیار قنبری، ایرج جنتیعطایی، اردلان سرفراز، بابک افشار، پرویز مقصدی و پرویز اتابکی به خواهش من در این مجموعه آثاری عرضه کردند که طی همهی این سالها و طی سالهای بعد، جزو افتخارات موزیک ایران است و اجازه دهید بهعنوان کسی که آنروز این درخواست را از این هنرمندان کردم و آنان به این دعوت لبیک گفتند، حال که میبینم آنچه که باید، در بارهی ایشان انجام نشده است، از همهی آنان سپاسگزاری کنم و بگویم من به سهم خود از همهی آنان سپاسگزارم.ا
*
من در تاریخ خردادماه 1385 گفتوگویی اختصاصی با زندهیاد پرویزخان اتابکی داشتم که صدای این گفتوگو موجود است. بخشی از این گفتوگو در سایت حرف و بخشی دیگر نیز در مجلهی اپیزود منتشر شد. در این گفتوگو زندهیاد اتابکی هم دقیقن همین حرفهای محمود قربانی را گفته بودند که ما هیچکدام گوگوش را نمیشناختیم و به واسطهی اعتبار محمود قربانی به او ترانه و آهنگ دادیم، و اصولن ورود گوگوش به استودیو طنین، صرفن به اعتبار محمود قربانی بود.ا
*
آقای بابک افشار آهنگساز صاحبنام، که آن زمان مدیر استودیو طنین بودند نیز درگفتوگوی اختصاصی که با ایشان در همان سال 1385 داشتم، بارها این موضوع را یادآوری کردند که شهرت گوگوش فقط به واسطهی زحمات و پولخرجکردنهای محمود قربانی بود و گرنه آهنگسازان و ترانهسرایانی که در استودیو طنین فعال بودند و از اعتبار زیادی در جامعه برخوردار بودند، هرگز به کسی در حد گوگوش ترانه نمیدادند. ایشان حتا در مورد نحوهی اجراهای گوگوش و بهویژه اجرای قصهی دوماهی هم حرفهای جالبی گفتهاند که بسیار شنیدنیست. من همهی این سخنان را در فرصتی مناسب منتشر خواهم کرد.ا
*
زندهیاد تورج نگهبان نیز در فیلم«گوگوش دخترایران» بهصراحت گفتند که محمود قربانی برای گوگوش بینهایت زحمت کشید و بسیار هزینه کرد و ما همه فکر میکردیم که گوگوش لیاقت این همه زحمت را ندارد.ا
*
اما منظور محمود قربانی از گفتن جملهی (آنچه که باید، دربارهی ایشان انجام نشده است) رفتار غیرانسانی گوگوش در بدو ورود به کانادا و سخناناش در آن مصاحبهی مطبوعاتی است که همه همکاران خود را به گوسفند تشبیه کرد و آثارشان را مبتذل نامید. آقای عطالله خُرِم وقتی از گوگوش گله میکند به همین دلیل است که او چهگونه توانست آنهمه محبت همکاراناش را نادیده بگیرد، به آنان توهین کند و با هیچکدامشان هم حتا یک احوالپرسی نکند. ا
*
در آن روزها هیچ کمپانی صفحهپُرکنی وجود نداشت تا هزینههای مربوط به تهیهی یک ترانه را بپردازد. آنروزها تنها آقای کریم چمنآرا در خیابان پهلوی، موسسهای بهنام بتهوون را اداره میکرد و بنده دیگر به یاد ندارم موسسهی دیگری هم در این کار شرکت داشت یا خیر. ممکن است چند دکه در لالهزار وجود داشت، اما من از آن بیخبر بودم و به همین دلیل بود که تنها کابارهها میتوانستند برای یک خواننده تبلیغات کنند که درحقیقت این کار با گوگوش آغاز شد و همزمان با قرارداد گوگوش با دوکمپانی خارجی صفحهپُرکنی، امتیاز آنرا رد ایران به آقای چمنآرا و برادراناش دادند.ا
*
دراین زمینه، هنرمندانی چون ویگن، عارف و منوچهر سخایی میتوانند شهادت بدهند. البته این را هم باید یادآوری کنم که این موسسه هم برای هر صفحه به خواننده صد تومان میداد اما من همزمان با اینکار، تبلیغات هنرمندان را از طریق پوستر انجام دادم که در این زمینه سعید نوشینفر که هماکنون رد امریکا سکونت دارد باید نام ببرم که کارش بینظیر بود و بیشتر کارهای مربوط به خانم گوگوش را نیز خود ایشان انجام داد.ا
*
موازی با این فعالیت و برای آغاز کار گوگوش در میامی، وقتی توانستیم زمینهی تبلیغاتی مناسبی برای او فراهم کنیم، از شوهای بزرگ خارجی با درنظر گرفتن تناسب و همطرازی نوع عرضهی کار با گوگوش دعوت کردیم تا او بتواند با آنها رقابت کند.ا
*
بعد از آنکه گوگوش را ما در برابر خوانندههای مختلف خارجی در صحنه قرار دادیم، تصمیم گرفتم گوگوش را در سطح هنرمندان جهانی معرفی کنم، دلام نمیخواست او تنها در صحنهی کاباره باشد.ا
*
به همین دلیل با چند موسسهی بزرگ هنری در سراسر جهان که شوهای ما را تامین میکردند و ما ارتباط داشتیم، تماس گرفتم. با شخصی بهنام «جورج کریسمس» قراردادی بستم که او بهعنوان منیجر گوگوش شروع بهکار کند و درحقیقت این اولین بار بود که یک هنرمند ایرانی دارای منیجری در این سطح میشد و همین کار مقدمهی قراردادی شد با کمپانی«باکلی» که مدیر آن «ادی باکلی» بود.ا
*
این کمپانی از ما خواست که گوگوش در پاریس اقامت داشته باشد تا از طریق معلمان ویژه، صحنه، نور و لهجهی فرانسوی را بیاموزد.ا
*
به این ترتیب، هشت ماه تمام گوگوش در اروپا اقامت کرد که این موارد را بیاموزد که پس از این مدت توانست دو ترانهی فرانسوی را بهگونهای بخواند که بهراستی تشخیص اینکه خواننده غیرفرانسوی است، مشکل بود.ا
*
به یاد دارید که در گفتوگوی خانم هما احسان با گوگوش، وقتی همین موارد مطرح شد، گوگوش حتا یکبار هم نام محمود قربانی را نیاورد و از زحمات او یاد نکرد، طوری حرف میزد انگار که خودش به تنهایی این کارهای مهم را انجام داده بود، درحالی که همهی اینکارها با زحمات و هزینهی محمود قربانی انجام گرفته بود. درواقع گوگوش همهی شهرت و محبوبیتاش را مدیون محمود قربانی است، اگر محمود قربانی نبود، گوگوش هم نبود. ا
*
درواقع کاملن واضح و روشن است که از صحنهی یک کابارهی درجهی سه به صحنهی جهانی رسیدن، جز با تور کردن محمود قربانی و استفاده از پولهای او امکانپذیر نبود.اا
*
پس از آنکه نخستین صفحهی گوگوش به بازار آمد، من و جورج رفتیم پیش مدیر کمپانی و از او خواستیم که تبلیغات وسیعی را برای عرضهی دو ترانهی فرانسوی گوگوش آغاز کنیم که بدین ترتیب یک نمایش عظیم تبلیغاتی در پاریس انجام شد.ا
*
پوسترهای بزرگ گوگوش در تمام شهر چهرهنمایی میکرد و تمامی مجلات و روزنامههای فرانسوی دربارهی گوگوش مطلب و خبر نوشتند و آنچنان در آن سالها که برخی اروپاییها با نام ایران آشنا نبودند، این تبلیغات گسترده انجام شد که باعث حیرت همهگان بود.ا
*
پس از آنکه نخستین صفحهی گوگوش به بازار آمد، من و جورج رفتیم پیش مدیر کمپانی و از او خواستیم که تبلیغات وسیعی را برای عرضهی دو ترانهی فرانسوی گوگوش آغاز کنیم که بدین ترتیب یک نمایش عظیم تبلیغاتی در پاریس انجام شد.ا
*
پوسترهای بزرگ گوگوش در تمام شهر چهرهنمایی میکرد و تمامی مجلات و روزنامههای فرانسوی دربارهی گوگوش مطلب و خبر نوشتند و آنچنان در آن سالها که برخی اروپاییها با نام ایران آشنا نبودند، این تبلیغات گسترده انجام شد که باعث حیرت همهگان بود.ا
*
ادامه دارد...ا
*
*
دوازدهم بهمنماه 1388 خورشیدی
*
*
*