مروری بر گفتههای محمود قربانی
*
بخش چهارم
*
در همین حال با منیجر گوگوش تصمیم گرفتیم که بهعنوان یک حرکت دیگر برای تبلیغات صفحهی گوگوش، یک شوی بزرگ از او در برج ایفل ترتیب بدهیم. این شو را بهنام شبهای ایران ترتیب دادیم. در این شو، میهمانان با خاویار اعلای ایران پذیرایی میشدند و از نظر تبلیغاتی برای شرکت در فستیوال «کن» بسیار مهم بود.ا
*
یکی از این شبها «باکلی» مدیر کمپانی به دیدار نمایش شوی گوگوش آمد و در اثر اصرار و فشار من و منیجر گوگوش، او پذیرفت که گوگوش در فستیوال«کن» شرکت کند.ا
*
چند روز به انجام این فستیوال، من از آقای محمدی عکاس موسسهی اطلاعات و خانم پوری بنایی دعوت کردم و به فستیوال کن آمدند. در این فستیوال خوانندههای بزرگ دنیا از امریکا و اروپا شرکت داشتند که غول بزرگ دنیا محسوب میشدند.ا
*
فستیوال سه شب ادامه داشت. گوگوش قرار بود که در شب سوم برنامه داشته باشد. کمپانی«باکلی» بهعنوان تبلیغات صفحهی گوگوش، یک ماشین بزرگ صفحهپُرکنی را مقابل در ورودی فستیوال قرار داده بود که همانجا صفحه را پُر کرده و به مردم میدادند.ا
*
در همین حال برای خانم گوگوش کنفرانس مطبوعاتی در چند هتل ترتیب دادیم و یک اتومبیل آنتیک قدیمی نیز برای ایشان درنظر گرفته بودیم که ایشان با این اتومبیل در خیابانها رفتوآمد میکرد و همین مسئله موجب جلب توجه مردم شده که هجوم میآوردند و از وی امضا میگرفتند و این صحنهها از این نظر ترتیب داده شده بود تا توجه خبرنگاران جلب شود.ا
*
یکی از این شبها «باکلی» مدیر کمپانی به دیدار نمایش شوی گوگوش آمد و در اثر اصرار و فشار من و منیجر گوگوش، او پذیرفت که گوگوش در فستیوال«کن» شرکت کند.ا
*
چند روز به انجام این فستیوال، من از آقای محمدی عکاس موسسهی اطلاعات و خانم پوری بنایی دعوت کردم و به فستیوال کن آمدند. در این فستیوال خوانندههای بزرگ دنیا از امریکا و اروپا شرکت داشتند که غول بزرگ دنیا محسوب میشدند.ا
*
فستیوال سه شب ادامه داشت. گوگوش قرار بود که در شب سوم برنامه داشته باشد. کمپانی«باکلی» بهعنوان تبلیغات صفحهی گوگوش، یک ماشین بزرگ صفحهپُرکنی را مقابل در ورودی فستیوال قرار داده بود که همانجا صفحه را پُر کرده و به مردم میدادند.ا
*
در همین حال برای خانم گوگوش کنفرانس مطبوعاتی در چند هتل ترتیب دادیم و یک اتومبیل آنتیک قدیمی نیز برای ایشان درنظر گرفته بودیم که ایشان با این اتومبیل در خیابانها رفتوآمد میکرد و همین مسئله موجب جلب توجه مردم شده که هجوم میآوردند و از وی امضا میگرفتند و این صحنهها از این نظر ترتیب داده شده بود تا توجه خبرنگاران جلب شود.ا
*
*
شب فستیوال خوشبختانه گوگوش خوش درخشید و برای تکمیل فعالیتها، فردای شب فستیوال، ششصد نفر از برگزیدگان فستیوال«کن» را به ویسکی کوکوی کن دعوت کردیم و در این شب گوگوش همراه با ارکستری که از پاریس دعوت کرده بودیم، برنامهی خوبی داشت و او توانست در آن شب بهتر از فستیوال خوش بدرخشد چون در فستیوال، تنها ترانههای فرانسوی را خوانده بود، اما در این شب ترانههایی به زبان انگلیسی، فرانسه و... خواند.ا
*
اجرای برنامه در ویسکی کوکوی کن باعث شد که نمایندهگان کمپانی آرسیای به دیدار ما بیایند و از ما خواستند برای تکثیر صفحههای گوگوش، با آنها قرارداد ببندیم. به آنها گفتیم که ما با کمپانی باکلی قرارداد داریم و همین باعث شد که آرسیای، قرارداد گوگوش را از کمپانی باکلی خریداری کند و با این هدف که گوگوش را در جهان معرفی کند و این همان هدف و آرزویی بود که من در دل داشتم و به آن فکر میکردم.ا
*
برای انجام قرارداد به ایتالیا رفتیم. در آنجا گفته شد که باید گوگوش هر ترانهای را که میخواند به پنج زبان زندهی دنیا ترانه را بخواند که این بهدلیل قدرت و توانایی گوگوش بود که حتا بیآنکه زبانی را بشناسد میتوانست ترانهای به آن زبان به نحو عالی اجرا کند.ا
*
در واقع اگر هنرمندی زبانی را بلد نباشد و بهویژه آدم بیسواد و تحصیلنکردهای هم باشد و به آن زبان ترانه بخواند، تنها توانی را که از خود به نمایش میگذارد، توان«تقلید» است. به هر شکل، گوگوش در تقلید کردن مهارت زیادی داشت. او از کودکی از خوانندهگان روز آن دوران تقلید میکرد و ترانههایشان را میخواند. این قدرت تقلید در طی سالها و بر اثر کار مداوم، در او تقویت شد و بر کار هنری آیندهاش نیز تاثیر بهسزایی گذاشت، تا آنجا که او پس از پشت سر گذاشتن دوران تقلید از خوانندهگان روز، هنگامیکه خود به لطفِ پول و اعتبارمحمود قربانی به شعر و آهنگ مستقل دست یافت، از شیوهی کار آوازخوانان صاحبنامی چون باربارا استرایسند تقلید کرد و اکتها و شیوههای او را به نام خود ثبت کرد.ا
*
آن روزها همهی فکر و ذکر من و گروهی که با ما کار میکردند این بود که بتوانیم گوگوش را در راهی که قدم گذاشته است یاری دهیم، چرا که این مسئلهی سادهای نبود. برای نخستین بار هنرمندی از ایران در سطح جهان معرفی میشد و برای نخستین بار یک کمپانی معتبر خارجی با هنرمندی ایرانی برای انتشار صفحه قراردادی بست و البته ترتیبی داده بودم خبرها و گزارشهای مربوط به این فعالیتها، بهطور همزمان در ایران نیز منتشر شود.ا
*
حالا دیگر صفحات مجلات در ایران، همه اختصاص به گوگوش داشت و همه حتا بیصبرانه منتشر بازگشت او به ایران بودند. حتا روی جلد مجلات که تا آن روز بیشتر به هنرمندان یک نسل قبلتر اختصاص داشت، حالا همه عکسهایی از گوگوش را در روی جلد چاپ میکردند، بهویژه آنکه برای همین منظور، من از محمود محمدی عکاس موسسهی اطلاعات دعوت کرده بودم تا در مدت برگزاری فستیوال به پاریس بیاید و شب و روز با ما باشد.ا
*
*
اجرای برنامه در ویسکی کوکوی کن باعث شد که نمایندهگان کمپانی آرسیای به دیدار ما بیایند و از ما خواستند برای تکثیر صفحههای گوگوش، با آنها قرارداد ببندیم. به آنها گفتیم که ما با کمپانی باکلی قرارداد داریم و همین باعث شد که آرسیای، قرارداد گوگوش را از کمپانی باکلی خریداری کند و با این هدف که گوگوش را در جهان معرفی کند و این همان هدف و آرزویی بود که من در دل داشتم و به آن فکر میکردم.ا
*
برای انجام قرارداد به ایتالیا رفتیم. در آنجا گفته شد که باید گوگوش هر ترانهای را که میخواند به پنج زبان زندهی دنیا ترانه را بخواند که این بهدلیل قدرت و توانایی گوگوش بود که حتا بیآنکه زبانی را بشناسد میتوانست ترانهای به آن زبان به نحو عالی اجرا کند.ا
*
در واقع اگر هنرمندی زبانی را بلد نباشد و بهویژه آدم بیسواد و تحصیلنکردهای هم باشد و به آن زبان ترانه بخواند، تنها توانی را که از خود به نمایش میگذارد، توان«تقلید» است. به هر شکل، گوگوش در تقلید کردن مهارت زیادی داشت. او از کودکی از خوانندهگان روز آن دوران تقلید میکرد و ترانههایشان را میخواند. این قدرت تقلید در طی سالها و بر اثر کار مداوم، در او تقویت شد و بر کار هنری آیندهاش نیز تاثیر بهسزایی گذاشت، تا آنجا که او پس از پشت سر گذاشتن دوران تقلید از خوانندهگان روز، هنگامیکه خود به لطفِ پول و اعتبارمحمود قربانی به شعر و آهنگ مستقل دست یافت، از شیوهی کار آوازخوانان صاحبنامی چون باربارا استرایسند تقلید کرد و اکتها و شیوههای او را به نام خود ثبت کرد.ا
*
آن روزها همهی فکر و ذکر من و گروهی که با ما کار میکردند این بود که بتوانیم گوگوش را در راهی که قدم گذاشته است یاری دهیم، چرا که این مسئلهی سادهای نبود. برای نخستین بار هنرمندی از ایران در سطح جهان معرفی میشد و برای نخستین بار یک کمپانی معتبر خارجی با هنرمندی ایرانی برای انتشار صفحه قراردادی بست و البته ترتیبی داده بودم خبرها و گزارشهای مربوط به این فعالیتها، بهطور همزمان در ایران نیز منتشر شود.ا
*
حالا دیگر صفحات مجلات در ایران، همه اختصاص به گوگوش داشت و همه حتا بیصبرانه منتشر بازگشت او به ایران بودند. حتا روی جلد مجلات که تا آن روز بیشتر به هنرمندان یک نسل قبلتر اختصاص داشت، حالا همه عکسهایی از گوگوش را در روی جلد چاپ میکردند، بهویژه آنکه برای همین منظور، من از محمود محمدی عکاس موسسهی اطلاعات دعوت کرده بودم تا در مدت برگزاری فستیوال به پاریس بیاید و شب و روز با ما باشد.ا
*
*
توجه کنید که این عکس فقط یک نمونهی خیلی کوچک است از تبلیغات محمود قربانی و خبرهای دروغی که مبنی بر برنده شدن گوگوش در آن فستیوال به خورد مردم بینوای ایران میدادند. به یاد دارید که خانم گوگوش همین چندی پیش، پس از گذشت چهل سال ناگهان به یاد آورد و در وبلاگ رسمیاش اعلام کرد که در فستیوال میدم کن برنده نشده بود و اصولن آن فستیوال برندهای نداشت و ایشان نمیدانند که چرا مطبوعات آن زمان بدون هماهنگی با او، ایشان را برنده اعلام کردند!!ا
*
من مطلبی نیز در این زمینه در دلکده داشتم و عنوان کردم که اتفاقن مطبوعات با محمود قربانی و گوگوش بسیار هماهنگ کار میکردند. این نمونهی خیلی کوچک نیز، نشانهی همان هماهنگی است. خبرهای دروغی که از جانب قربانی و گوگوش به رسانههای ایران میرسید و آنان نیز چاپ میکردند و لابد پول هم میگرفتند، دقیقن گوشههایی از هماهنگی را نشان میدهد. بینوا مردم ایران!! ببینید عجب سمومی به ذهنشان تزریق میشد!!ا
*
فقط دقت کنید که برای کدام هنرمند ایرانی به اندازهی گوگوش تبلیغات انجام گرفته و هزینههای کلان صرف شده و دروغپردازی شده است؟ کدام هنرمند؟؟ حتا نصف چنین تبلیغات و هزینهای نیز برای هیچیک ازهنرمندان ما صورت نگرفته است. گمان میکنم اگر بهجای گوگوش، برای چوب خشک هم چنین تبلیغاتی میشد و چنین هزینهی سنگینی صرف میشد، چوب خشک تبدیل به هنرمند جهانی میشد، اما ایشان جهانی نشد به دلایلی که بعدها گفته خواهد شد.ا
*
این همه درحالی بود که توطئهای علیه ما، یعنی همهی ما از گوگوش گرفته تا بقیه در داخل ایران درحال شکل گرفتن بود. این توطئه که گرچه بعدها به صورت یک ماجرای عشقی در پی جدایی او از من مطرح شد، اما درحقیقت برای سرکوبی هنرمندی بود که در سنین جوانی میرفت که جهانی شود. متاسفانه این توطئه از نزدیک خود ما شکل میگرفت، بیآنکه من از آن باخبر شوم.ا
*
اما اینرا داشته باشید تا به موقع دربارهی آن حرف بزنم و حالا برمیگردیم به گوگوش و قرارداد با کمپانی آرسیای که قرار شد او ترانههایش را به پنج زبان زندهی دنیا بخواند و این درحقیقت یک اتفاق بزرگ در جامعهی همهی ایران بود.ا
*
زمانیکه کمپانی آرسیای، قرارداد را از«باکلی» خرید، این کمپانی از ما خواست که به رُم رفته و در آن شهر اقامت کنیم. من و گوگوش و کامبیز که حدود سه سال بیشتر نداشت، آپارتمانی در رُم اجاره کردیم و با آنکه مرکز کمپانی در یازده کیلومتری رُم بود، اما مجبور بودیم هر روز با تاکسی به استودیوی این کمپانی برویم تا متصدیان مربوطه از صدای گوگوش تستهای مختلف بگیرند.ا
*
آنها دوازده آهنگ فستیوال«سنرمو» را انتخاب کردند و گوگوش همهگی آنها را به زبان انگلیسی خواند و این ترانهها قرار بود روی صفحات سیوسه دور منتشر شود و بعد دو آهنگ فوقالعاده نیز به نامهای:ا
J Belty and Sixtyon Live
که همان«گل قاصدک» بود به زبان ایتالیایی ساخته شد که قرار بود گوگوش این دو ترانه را نیز به پنج زبان اجرا کند. این همه درحالی بود که همهی نشریات ایتالیایی دربارهی گوگوش و فعالیتهای او مینوشتند، بهطوری که ما وقتی به رستورانی برای صرف ناهار میرفتیم، همهی کارکنان آنجا ما را میشناختند و اولین روزی که صدای گوگوش از رادیو ایتالیا پخش شد، ما در رستورانی نزدیکی محل اقامت خود مشغول صرف غذا بودیم و صاحب رستوران به افتخار ما شامپاین باز کرد.ا
*
از اینجا پای گوگوش به رادیوهای ایتالیا باز شد. موقعیتها و پیشنهادهای فوقالعادهای برای گوگوش ایجاد شده بود و ما نیز حدود شش ماه بود که در ایتالیا اقامت داشتیم. پوسترهای زیبایی از او به چاپ رسیده و منتشر شده بود. تبلیغات به نحو احسن انجام شد.ا
*
زمان و دورهی شیرینی بود. روزهای تعطیل، ما سه نفر موتور وسپایی کرایه میکردیم و به کنار دریا میرفتیم و با چند خانوادهی ایرانی نیز آشنا شده بودیم و معاشرت داشتیم. البته در این مدت، من چند بار بهطور کوتاهمدت به ایران رفتم و بازگشتم تا بتوانم پول مورد نیاز برای صرف هزینهها را بیاورم و به این ترتیب پس از فرانسه، گوگوش ایتالیا را نیز فتح کرده بود!!!ا
*
در این فاصله وقتی آهنگهای جدیدی برای گوگوش انتخاب شد، ما تصمیم گرفتیم از یک مرخصی استفاده کرده و به ایران برویم تا گوگوش در میامی برنامه اجرا کند.ا
*
به ایران بازگشتیم، اما قبل از آن، من ترتیبی دادم تا استقبال فوقالعادهای از گوگوش در ایران داده شود. سراسر خیابان پهلوی که محل کاباره میامی بود، به افتخار بازگشت گوگوش، آذین بسته شد. مردم همه منتظر گوگوش بودند و من با همهی زحماتی که متحمل شده بودم، خشنود بودم که این زحمات عنقریب به نتیجه خواهد رسید و به همین ترتیب تصمیم گرفتم شوی بزرگی با حضور هنرمندان برجستهی خارجی ترتیب دهم.ا
*
گوگوش وقتی به ایران بازگشت جمعیت انبوهی را در فرودگاه مقابل خود دید. مرحوم صابر مجبور شد تا یک پوشش روی سر گوگوش انداخته و او را از فرودگاه خارج کند. گوگوش مانند یک قهرمان به ایران بازگشته بود و استقبالی که از او شده بود، به مراتب بیش از استقبال از ورزشکاران قهرمان بود.(طفلک ورزشکاران قهرمان که کسی مانند محمود قربانی را نداشتند که برایشان خرج کند و مراسم استقبال ترتیب بدهد!!) او هنرمندی ایرانی بود که چهرهای جهانی یافته بود. حالا که با خودم فکر میکنم متوجه میشوم آن رشد سریع، خیلیها را به وحشت انداخته بود و ظاهرن از همانجا تصمیم گرفتند که جلوی این پیشرفت را بگیرند که بعدها به دست برخی، به این کار موفق شدند.ا
*
محمود قربانی به هر دلیلی که از توطئه میگوید و از گرفتن جلوی پیشرفت گوگوش و جهانی شدن او دم میزند، من اما کاملن باورمند این ضربالمثل هستم که: خدا خر را شناخت، شاخاش نداد...ا
*
* فراموش نکنید که این خاطرات مربوط به بیش از سی سال قبل است و فاصلهی گوگوش از کاباره مولنروژ تا چنین وضعیتی، حدود چهار سال بوده است.ا
*
به هرحال به ایران بازگشتیم و نمایندهگی پخش آن دو آهنگ معروف ایتالیایی را به کریم چمنآرا دادیم و آن ترانهی معروف
J Belty
همان ترانهی معروف«بابلیبابلی»!!!! بود که به شهرت بسیاری رسید.ا
*
در آن روزها من به خودم میبالیدم که زمانی را که برای عشقام متحمل شده بودم، به نتیجه رسیده بود. ظرف چهار سال، گوگوش به اوج شهرت و محبوبیت رسیده بود. در ایام یک ماهی که در ایران بودیم، جمعیت انبوهی به کاباره میآمدند و برنامهی گوگوش اوج برنامههای ما بود. در کنار او، گروه رقص ویلسن هم برنامه داشت و هنرمندانی چون مارتیک، آندرانیک، خسرو پیشکاری و کامران خاشع به جمع ما پیوسته بودند و در ارکستر جدید گوگوش با ارکستر فرانسوی گوگوش هماهنگ شدند.ا
*
توجه کنید که این عکس فقط یک نمونهی خیلی کوچک است از تبلیغات محمود قربانی و خبرهای دروغی که مبنی بر برنده شدن گوگوش در آن فستیوال به خورد مردم بینوای ایران میدادند. به یاد دارید که خانم گوگوش همین چندی پیش، پس از گذشت چهل سال ناگهان به یاد آورد و در وبلاگ رسمیاش اعلام کرد که در فستیوال میدم کن برنده نشده بود و اصولن آن فستیوال برندهای نداشت و ایشان نمیدانند که چرا مطبوعات آن زمان بدون هماهنگی با او، ایشان را برنده اعلام کردند!!ا
*
من مطلبی نیز در این زمینه در دلکده داشتم و عنوان کردم که اتفاقن مطبوعات با محمود قربانی و گوگوش بسیار هماهنگ کار میکردند. این نمونهی خیلی کوچک نیز، نشانهی همان هماهنگی است. خبرهای دروغی که از جانب قربانی و گوگوش به رسانههای ایران میرسید و آنان نیز چاپ میکردند و لابد پول هم میگرفتند، دقیقن گوشههایی از هماهنگی را نشان میدهد. بینوا مردم ایران!! ببینید عجب سمومی به ذهنشان تزریق میشد!!ا
*
فقط دقت کنید که برای کدام هنرمند ایرانی به اندازهی گوگوش تبلیغات انجام گرفته و هزینههای کلان صرف شده و دروغپردازی شده است؟ کدام هنرمند؟؟ حتا نصف چنین تبلیغات و هزینهای نیز برای هیچیک ازهنرمندان ما صورت نگرفته است. گمان میکنم اگر بهجای گوگوش، برای چوب خشک هم چنین تبلیغاتی میشد و چنین هزینهی سنگینی صرف میشد، چوب خشک تبدیل به هنرمند جهانی میشد، اما ایشان جهانی نشد به دلایلی که بعدها گفته خواهد شد.ا
*
این همه درحالی بود که توطئهای علیه ما، یعنی همهی ما از گوگوش گرفته تا بقیه در داخل ایران درحال شکل گرفتن بود. این توطئه که گرچه بعدها به صورت یک ماجرای عشقی در پی جدایی او از من مطرح شد، اما درحقیقت برای سرکوبی هنرمندی بود که در سنین جوانی میرفت که جهانی شود. متاسفانه این توطئه از نزدیک خود ما شکل میگرفت، بیآنکه من از آن باخبر شوم.ا
*
اما اینرا داشته باشید تا به موقع دربارهی آن حرف بزنم و حالا برمیگردیم به گوگوش و قرارداد با کمپانی آرسیای که قرار شد او ترانههایش را به پنج زبان زندهی دنیا بخواند و این درحقیقت یک اتفاق بزرگ در جامعهی همهی ایران بود.ا
*
زمانیکه کمپانی آرسیای، قرارداد را از«باکلی» خرید، این کمپانی از ما خواست که به رُم رفته و در آن شهر اقامت کنیم. من و گوگوش و کامبیز که حدود سه سال بیشتر نداشت، آپارتمانی در رُم اجاره کردیم و با آنکه مرکز کمپانی در یازده کیلومتری رُم بود، اما مجبور بودیم هر روز با تاکسی به استودیوی این کمپانی برویم تا متصدیان مربوطه از صدای گوگوش تستهای مختلف بگیرند.ا
*
آنها دوازده آهنگ فستیوال«سنرمو» را انتخاب کردند و گوگوش همهگی آنها را به زبان انگلیسی خواند و این ترانهها قرار بود روی صفحات سیوسه دور منتشر شود و بعد دو آهنگ فوقالعاده نیز به نامهای:ا
J Belty and Sixtyon Live
که همان«گل قاصدک» بود به زبان ایتالیایی ساخته شد که قرار بود گوگوش این دو ترانه را نیز به پنج زبان اجرا کند. این همه درحالی بود که همهی نشریات ایتالیایی دربارهی گوگوش و فعالیتهای او مینوشتند، بهطوری که ما وقتی به رستورانی برای صرف ناهار میرفتیم، همهی کارکنان آنجا ما را میشناختند و اولین روزی که صدای گوگوش از رادیو ایتالیا پخش شد، ما در رستورانی نزدیکی محل اقامت خود مشغول صرف غذا بودیم و صاحب رستوران به افتخار ما شامپاین باز کرد.ا
*
از اینجا پای گوگوش به رادیوهای ایتالیا باز شد. موقعیتها و پیشنهادهای فوقالعادهای برای گوگوش ایجاد شده بود و ما نیز حدود شش ماه بود که در ایتالیا اقامت داشتیم. پوسترهای زیبایی از او به چاپ رسیده و منتشر شده بود. تبلیغات به نحو احسن انجام شد.ا
*
زمان و دورهی شیرینی بود. روزهای تعطیل، ما سه نفر موتور وسپایی کرایه میکردیم و به کنار دریا میرفتیم و با چند خانوادهی ایرانی نیز آشنا شده بودیم و معاشرت داشتیم. البته در این مدت، من چند بار بهطور کوتاهمدت به ایران رفتم و بازگشتم تا بتوانم پول مورد نیاز برای صرف هزینهها را بیاورم و به این ترتیب پس از فرانسه، گوگوش ایتالیا را نیز فتح کرده بود!!!ا
*
در این فاصله وقتی آهنگهای جدیدی برای گوگوش انتخاب شد، ما تصمیم گرفتیم از یک مرخصی استفاده کرده و به ایران برویم تا گوگوش در میامی برنامه اجرا کند.ا
*
به ایران بازگشتیم، اما قبل از آن، من ترتیبی دادم تا استقبال فوقالعادهای از گوگوش در ایران داده شود. سراسر خیابان پهلوی که محل کاباره میامی بود، به افتخار بازگشت گوگوش، آذین بسته شد. مردم همه منتظر گوگوش بودند و من با همهی زحماتی که متحمل شده بودم، خشنود بودم که این زحمات عنقریب به نتیجه خواهد رسید و به همین ترتیب تصمیم گرفتم شوی بزرگی با حضور هنرمندان برجستهی خارجی ترتیب دهم.ا
*
گوگوش وقتی به ایران بازگشت جمعیت انبوهی را در فرودگاه مقابل خود دید. مرحوم صابر مجبور شد تا یک پوشش روی سر گوگوش انداخته و او را از فرودگاه خارج کند. گوگوش مانند یک قهرمان به ایران بازگشته بود و استقبالی که از او شده بود، به مراتب بیش از استقبال از ورزشکاران قهرمان بود.(طفلک ورزشکاران قهرمان که کسی مانند محمود قربانی را نداشتند که برایشان خرج کند و مراسم استقبال ترتیب بدهد!!) او هنرمندی ایرانی بود که چهرهای جهانی یافته بود. حالا که با خودم فکر میکنم متوجه میشوم آن رشد سریع، خیلیها را به وحشت انداخته بود و ظاهرن از همانجا تصمیم گرفتند که جلوی این پیشرفت را بگیرند که بعدها به دست برخی، به این کار موفق شدند.ا
*
محمود قربانی به هر دلیلی که از توطئه میگوید و از گرفتن جلوی پیشرفت گوگوش و جهانی شدن او دم میزند، من اما کاملن باورمند این ضربالمثل هستم که: خدا خر را شناخت، شاخاش نداد...ا
*
* فراموش نکنید که این خاطرات مربوط به بیش از سی سال قبل است و فاصلهی گوگوش از کاباره مولنروژ تا چنین وضعیتی، حدود چهار سال بوده است.ا
*
به هرحال به ایران بازگشتیم و نمایندهگی پخش آن دو آهنگ معروف ایتالیایی را به کریم چمنآرا دادیم و آن ترانهی معروف
J Belty
همان ترانهی معروف«بابلیبابلی»!!!! بود که به شهرت بسیاری رسید.ا
*
در آن روزها من به خودم میبالیدم که زمانی را که برای عشقام متحمل شده بودم، به نتیجه رسیده بود. ظرف چهار سال، گوگوش به اوج شهرت و محبوبیت رسیده بود. در ایام یک ماهی که در ایران بودیم، جمعیت انبوهی به کاباره میآمدند و برنامهی گوگوش اوج برنامههای ما بود. در کنار او، گروه رقص ویلسن هم برنامه داشت و هنرمندانی چون مارتیک، آندرانیک، خسرو پیشکاری و کامران خاشع به جمع ما پیوسته بودند و در ارکستر جدید گوگوش با ارکستر فرانسوی گوگوش هماهنگ شدند.ا
*
ادامه دارد...ا
*
*
پانزدهم بهمنماه 1388 خورشیدی
*
*