Friday, March 12, 2010

سزاوار

نگاهی سزاوارانه به ترانه‌ی سزاوار
*
آنسه امیری
*
عده‌ای می‌گفتند که اتفاق مهمی است. من اما از همان ابتدا می‌دانستم که اتفاق مهمی نیست، چرا که شک نداشتم تکرار دهه‌ی پنجاه، در دهه‌ی هشتاد، نتیجه‌ی درستی نخواهد داد.ا
*
سرانجام بعد از دو سال نواختن ساز و دهل و برپایی سروصدای بیهوده، نخستین ترانه‌ی تازه‌ی مثلث دهه‌ی پنجاه، در آلبوم جدید گوگوش شنیده شد. البته با شنیدن فقط یک ترانه، نباید در مورد همه‌ی آلبوم قضاوت نهایی کرد، اما همین یک ترانه که به‌عنوان سرآغاز آلبوم تازه انتخاب شده، ضرب‌المثل «سالی‌که نکوست از بهارش پیداست» را تداعی می‌کند.ا
*
هدف من در این مطلب، نقد این ترانه نیست چرا که نقد، ویژه‌گی‌های خاص خود را دارد که در هنگام نقد نویسی باید رعایت شود، این مطلب فقط نگاهی اجمالی به این ترانه است. نقد ترانه بماند برای فرصتی دیگر.ا
*
ترانه‌ی سزاوار، بی هیچ شبهه‌ای، ترانه‌ای ضعیف است، چه از حیث شعر و چه موسیقی و تنظیم، در واقع می‌توان گفت که موسیقی و تنظیم‌اش، از متن ترانه هم ضعیف‌تر است.ا
*
متن ترانه، آغاز دوباره‌ی «تکرار» است و حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد. نام‌اش «سزاوار» است اما سزاوار ِ نام «اردلان سرفراز» نیست. با این‌حال، شاید اردلان هم مقصر نباشد، چرا که هر ترانه‌سرایی از استاد گرفته تا شاگرد، همه نوع ترانه می‌نویسد، اما این انتخاب‌کننده است که باید کارش را بلد باشد که گویا بلد نیست.ا
*
از ضعف ملودی «فرید زلاند» بُهت‌زده شدم!!! تا بی‌نهایت کسل‌کننده است و تنظیم بسیار بدِ ترانه، به کسل‌کننده‌گی آن می‌افزاید. اما اجرای ترانه با وجود ضعف شعر و ملودی و تنظیم، اجرای خوبی است، باید منصف بود و گفت.ا
*
آن‌که اهل ترانه است و ترانه را می‌شناسد در همان نخستین شنیدار، ضعف «سزاوار» برای‌اش عیان و آشکار است، اما اگر کسی هیچ آگاهی نیز در مورد صنعت ترانه نداشته باشد، فقط با قرار دادن این ترانه در کنار ترانه‌های دیگر، به‌خوبی به ضعف آن پی خواهد بُرد، حتا بی هیچ آگاهی علمی و فقط با استفاده از موهبت حس شنوایی.ا
*
این ترانه را در کنار ترانه‌ی «پرسش» قرار بدهید، آهنگ‌ساز، ترانه‌سرا و خواننده همان‌هایی هستند که در ترانه‌ی «سزاوار» هم‌کاری داشته‌اند، حال ببینید این دو ترانه تا چه حد با هم تفاوت دارند!! آن یکی در فراز است و این یکی در فرود!! در واقع اصلن قابل مقایسه نیستند.ا
*
من ترانه‌ی «سزاوار» را در کنار ترانه‌ی«پرسش» قرار دادم به دلیل این‌که نمی‌‌خواستم با ترانه‌های سایرین و حتا با ساخته‌های پیشین زلاند یا اردلان مقایسه کنم، خواستم کار این تیم را در دو بُرهه‌‌ی مختلف از زمان، کنار هم بگذارم. این تیم در دهه‌ی پنجاه، تیمی موفق بود و در دهه‌ی هشتاد، یکی از ضعیف‌ترین ترانه‌ها را خلق کرد. تیم، همان تیم است منهای تنظیم کننده، اما تفاوت نتیجه‌ی کار، از زمین تا آسمان است چرا که شرایط زمانی، مکانی، سنی، ارتباطی، فکری، روحی، و حتا جسمی این تیم تغییر کرده است. وقتی همه‌ی این شرایط تغییر می‌کند، حرف تازه‌ای هم برای گفتن وجود نخواهد داشت. بنابراین تیم موفق دهه‌ی پنجاه، لزومن نمی‌تواند تیم موفق دهه‌ی هشتاد هم باشد.ا
*
زمانی‌که مثلت شماعی‌زاده، اردلان و گوگوش در دهه‌ی پنجاه به اوج رسید و آثاری زیبا از این تیم منتشر شد، چندی بعد بین این سه هنرمند اختلاف افتاد که این اختلاف چند سالی موجب جدایی آنان شد.ا
*
پس از گذشتِ چند سال که کدورت‌ها رفع و آشتی برقرار شد، به پیشنهاد دست‌اندرکاران، این تیم دوباره شکل گرفت با این امید که موفقیت چند سال قبل‌اش تکرار شود، اما تکرار نشد، چرا که آن حال و هوا و نزدیکی و صمیمیت اولیه از بین رفته بود و اثر هنری یعنی حس، وقتی آن حس اولیه در تیم نباشد، اثر موفق نخواهد بود. ا
*
گمان می‌کنم غیبت آقای شماعی‌زاده در این آلبوم هم به همین دلیل باشد، ایشان که آهنگ‌ساز باتجربه و حرفه‌ای است، حتمن می‌دانست که با گوگوش و اردلان هرچه که بسازد، با آثار دهه‌ی پنجاه این تیم مقایسه خواهد شد و ضعفِ کار تازه، خود را بیش‌تر نشان خواهد داد، شاید به همین دلیل آقای شماعی‌زاده ترجیح داد که حرمت تیم موفق دهه‌ی پنجاه را حفظ کند.ا
*
آثار درست، زیبا و ماندگار، فقط با ترکیب چند اسم خلق نمی‌شوند، حال این اسامی هرچه‌قدر هم معروف و خاطره‌ساز باشند. اثر ماندگار با ترکیب چندین حس به دنیا می‌آید چرا که قرار است یک اثر هنری، یک ترانه خلق شود نه این‌که خالقین اثر تبدیل به ماشین خاطره‌سازی شوند.ا
*
از همان ابتدا که اعلام شد قرار است «دو یار از هم به‌دور افتاده، به هم برسند» گفته بودم که این تیم، تیم موفق دهه‌ی پنجاه نخواهد بود، چون همه‌چیز از زمین گرفته تا آسمان، دگرگون شده است. هیچ هنرمندی و هیچ تیم هنری، با تکرار کردن خود، به موفقیت نخواهد رسید چرا که اساس آفرینش هنری خلاقیت، ابداع، نوآوری و تازه‌گی‌ست و
ا«تکرار»، در خلق اثر هنری جایگاهی ندارد.ا
*
با خودم می‌گویم:ا
کاش می‌شد که زمان برگردد
به همان دورانی
که سراسیمه پی ِتازه‌گی فکر و کلام
می‌دویدیم و به صد خنده‌ی شوق
ملودی‌های تماشایی را
می‌گرفتیم ز سرشاخه‌ی ذوق ا
*
این سزاوار تو نیست
ا«تازه» بی‌تکرار است
کاش می‌دانستی!ا

آنسه امیری - مجله‌ی اپیزود، شماره‌ی هشتاد و دو
بیست‌ودوم اسفندماه 1388 خورشیدی
*
***
*
مطلب بالا و مطالب خواندنی دیگر در:ا
*
**
در عبور بی‌همهمه‌ی تارنماهای وقت
با اپیزود همراه باشید.ا

*