Wednesday, March 17, 2010

بت‌سازی و بُت‌پروری - بخش هشتم

مروری بر گفته‌های محمود قربانی
*
بخش هشتم
*
*
هنوز هم من امیدوار بودم که ممکن است راه برگشتی وجود داشته باشد، هنوز هم تصور می‌کردم که ممکن است گوگوش حتا به‌خاطر فرزندش کامبیز، تصمیم خود را مبنی بر جدایی تغییر دهد، چون در ایامی که با او زنده‌گی می‌کردم به روحیه‌اش پی برده بودم و می‌دانستم که او آن‌قدر سنگ‌دل نیست که بتواند همه چیز را زیرپا بگذارد.ا
*
اما غافل بودم که نیرویی مافوق عشق و خواست من یا گوگوش، با این ماجرا در ارتباط است و هم او بود که توانسته بود مقامات قدرت‌مندی را از جمله دخترخواهر شاه را در جریان اطلاعاتی قرار دهد که در واقع درست نبود.ا
*
آقای قربانی در این‌جا برای ترمیم شخصیت خردشده‌اش در ارتباط با جدایی گوگوش، هر نامربوطی را به طلاق او مربوط می‌کند!!! ایشان اگر راست می‌گوید چرا توضیح نمی‌دهد که این مبهم‌ها که نام و نشانی از آن‌ها برده نمی‌شود، چه کسی یا کسانی بودند که توانسته بودند با سخنان ناراست، مقامات قدرت‌مند را فریب بدهند؟؟ آن‌ کسی‌که این‌همه قدرت داشت که می‌توانست قدرت‌مندان را هم فریب بدهد، چه کسی بود؟؟؟ و زنده‌گی خصوصی قربانی و گوگوش و طلاق‌شان چه جذابیت و اهمیتی برای دخترخواهر شاه داشت؟؟
*
واقعن غیرممکن است که کسی با پنهان‌کاری و مبهم‌گویی بخواهد داستان تعریف کند و انتظار هم داشته باشد که مردم حرف‌اش را بپذیرند. ا

به‌جز این، اگر طلاق گرفتن گوگوش از قربانی برخلاف خواست گوگوش و با زورمندی مقامات بود، وقتی دختر خواهر شاه که اصلن معلوم نیست در این میان چه‌کاره بوده را، در جریان اطلاعات غلط قرار دادند، چرا گوگوش اعتراض نکرد و نگفت که ای دخترخواهر شاه! این اطلاعاتی که به شما داده‌اند غلط است و من مایل نیستم از شوهرم جدا شوم؟؟ ... حرف‌های آقای قربانی حیرت‌انگیز است و با این شرایط، درصد شفافیت دروغ‌ها بسیار بالاست. ا
*
پس از بازگشت به ایران، آرام آرام متوجه شده بودم که ارتباط خاصی بین گوگوش و بهروز وثوقی، از طریق خسرو پیشکاری و چنگیز وثوقی به‌وجود آمده و این دو تن آخر، درحقیقت در همه‌ی این مدت نقش رابط را بازی می‌کردند و ماجرا از همان دیدار در هتلی در ایتالیا اتفاق افتاده بود.ا
*
من فهمیدم چنگیز خبرها و مطالب را از طریق پنجره‌ی پشت خانه‌ی مادری گوگوش از او می‌گرفت و به بهروز وثوقی می‌رساند و از همین طریق قرارمداری گذاشته می‌شد و این‌کار را خسرو پیشکاری از ایامی که گوگوش همسر من بود انجام می‌داد!!!ا
*
آقای قربانی چه می‌گوید؟؟؟ خُب، لابد ایشان درست می‌گوید!! و در آن ایام که حدود دویست سال پیش بود، وسیله‌ای به‌نام تلفن وجود نداشت که چنگیز وثوقی مجبور شده بود که خبرها و مطالب را از طریق پنجره‌ی پشت خانه‌ی مادری گوگوش، از او بگیرد و به بهروز برساند!!!! ... مگر گوگوش در خانه‌ی مادری‌اش زنده‌گی می‌کرد؟ اگر در خانه‌ی مادرش بود پس چرا مادرش تا سی سال متوجه نشده بود که تاریخ تولد شناسنامه‌ی گوگوش، هجدهم بهمن است؟!؟ ... خُب البته آقای قربانی هر گلیمی که می‌‌بافد خوش‌نقش است!! نعوذبالله!!!ا
*
نکته‌ای که در این‌‌جا لازم به یادآوری است این‌که در همان ایامی که گوگوش از اروپا برگشته بود و بعد هم در بیمارستان بستری شد، مطالب به‌نوعی خلاف به گوش والاحضرت اشرف رسانده شده بود و درحقیقت ایشان به‌عنوان تظلم‌خواهی، به مرحوم هویدا گفته بود که این طلاق انجام شود!!ا
*
حالا فرض کنیم آقای قربانی هرچه می‌گوید، درست است، اما سوال این‌جاست که اصولن طلاق این دو نفر چه سود و منفعتی به مقامات حکومت پهلوی می‌رساند که به انجام‌اش اصرار داشتند؟؟؟... چرا آقای قربانی این مسایل را مخفی نگاه می‌دارد؟؟
*
دستور از طریق مرحوم هویدا به تیمسار صدری و از طریق او به سرهنگ فرزانه اعلام شده بود و هم‌چنان‌که وقتی رسم است که دستور داده می‌شود که کلاه ببرند، سر را با کلاه می‌برند و بدون تحقیق راجع به آن‌چه شنیده شده یا ادعا می‌شد، تمامی این حوادث روی داده بود، به‌طوری‌که در ساعت ده شب، محضر را باز نگاه داشتند تا طلاق من و گوگوش انجام شود.ا
*
بعد از آگاه شدن از این مسایل، دنیا برای من تیره و تار شده بود، چون از سویی مسئله‌ی گوگوش بود و از طرف دیگر، بهروز برای من دوستی بود که رابطه‌ی ما مانند دو برادر بود. ضربه‌ی سختی خورده بودم، نمی‌توانستم آن‌چه را که روی داده باور کنم، تحمل‌اش هم برای من غیرقابل تصور بود.ا
*
من نمی‌توانستم باور کنم زنده‌گی من از ناحیه‌ی نزدیک‌ترین کسانی که دور و بر من بودند، انجام شده است، اما این حادثه درحقیقت برای استفاده از گوگوش در فیلم‌های سینمایی بود که باتوجه به محبوبیت و شهرت فوق‌العاده‌ی گوگوش می‌توانست ضامن موفقیت هر فیلمی باشد.ا
*
یعنی آن‌همه اصرار از طرف مقامات حکومتی برای طلاق گرفتن این دو نفر و باز نگاه داشتن محضر برای انجام طلاق در ساعت ده شب، فقط برای حضور گوگوش در فیلم‌های سینمایی بود؟ آیا باورکردنی است؟ مگر گوگوش پس از این داستان، چند فیلم سینمایی بازی کرد؟
**
تصور این‌که شهرتی را که آن‌همه برای‌اش زحمت کشیده بودیم، همان باعث ازهم پاشیدن زنده‌گی‌ام شده بود، برای‌ام سخت و دردناک می‌نمود، ازطرفی می‌دانستم گوگوش فقط برای استفاده‌ی مادی مورد بهره‌برداری قرار خواهد گرفت!! و همین مرا بیش‌تر رنج می‌داد.ا
*
کاش آقای قربانی به‌صراحت می‌گفتند که خود ایشان از گوگوش چه نوع بهره‌برداری می‌کردند؟؟
*
شرایط همه علیه من بود، توانایی مقابله با این رویدادها را نداشتم. از سویی از نظر احساسی، سخت لطمه خورده بودم و از سویی دیگر، مسئله‌ی قدرت پنهانی بود که پشت این ماجرا قرار داشت، به‌طوری‌که مثلن وقتی قرار می‌شد برای نظارت بر ضبط ترانه‌ای به استودیو بروم، می‌دیدم چند سرباز از ورود من به استودیو جلوگیری می‌کنند و حتا آقای شماعی‌زاده خود که قرار بود آهنگ‌های گوگوش را بسازد و آن‌ها را به بهترین نحوی ساخته بود، در یکی از روزها که جلوی من را گرفتند ناراحت شد و او با واروژان صحبت کرد و ایشان گفت که دستور است که از ورود قربانی جلوگیری شود که من از همان‌جا به هتل برگشتم.ا
*
حادثه اتفاق افتاده بود، هنوز گیج بودم، نمی‌توانستم تحمل کنم، اما به‌هرحال باید سرپا می‌بودم. نباید می‌شکستم، این شکست آن چیزی بود که خیلی‌ها می‌خواستند و من نمی‌خواستم.ا
*
اما درعین حال می‌خواستم جبران کنم. کسانی را که می‌‌دانستم این حوادث را باعث شده‌اند، می‌شناختم، اما ضمنن باید به فکر جایگزینی نیز می‌‌بودم.ا
*
پس از آن‌که جدایی از گوگوش مسلم شد، دو تن «هایده» و «داریوش» کسانی بودند که جای خالی او را در بازار موزیک پُر می‌کردند. سراغ آن‌ها رفتم و از طرفی دیگر، با خرید کاباره مولن‌روژ و سرقفلی باکارا، سعی کردم مراکزی را که ممکن است به آن گروه بخواهند از طریق آن‌جا از وجود گوگوش سوءاستفاده کنند، در اختیار بگیرم.ا
*
داریوش البته مشکلاتی داشت، حتا پخش صدای او از رادیو تلویزیون ممنوع شده بود، اما من از طریق آگهی‌های کاباره، دوباره صدای او را از تلویزیون پخش کردم.ا
*
به‌هرحال در این زمینه، هر دوی این هنرمندان در سطح جامعه درخشیدند و من یک لحظه به خودم آمدم که آن‌ها قصد دارند از گوگوش در سینما استفاده کنند و به همین دلیل تولید چند فیلم سینمایی با حضور گوگوش آغاز شده بود. بی‌کار ننشستم و وارد کار سینما شدم.ا
*
توجه کنید که آقای قربانی هنوز نامی از گروه مورد اشاره‌اش نمی‌برد، فقط می‌گوید آن گروه!!! جای سوال است که آن گروه چه کسانی بودند؟ نام و نشان‌شان چه بود؟؟ دزد بودند؟ قاچاق‌چی بودند؟ آدم‌کُش بودند؟ چه‌کاره بودند؟؟... چرا آقای قربانی تا این حد با پنهان‌کاری حرف می‌زند؟؟؟
*
در این میان کامبیز هم البته با من بود و چون مدرسه نمی‌رفت و من باید ضمن رسیده‌گی به خیلی کارها، نگذارم که او کمبود مادر را حس کند، کامبیز را گاهی اوقات با خودم به هتل می‌بردم.ا
*
در برابر جدایی از گوگوش و درحقیقت کنار رفتن او از صحنه، میدان در اختیار هایده و داریوش بود که داریوش حتا به‌سرعت راه شهرت و ترقی را طی کرد.ا
*
در همین حال، میامی تبدیل به پاتوق شعرا و آهنگ‌سازان شده بود و از طرف دیگر، خواننده‌گان جوان نیز به من مراجعه می‌کردند تا به آن‌ها کمک کنم که بتوانند هنر خود را عرضه کنند.ا
*
طریق کمک کردن آقای قربانی به خواننده‌گان جوان از نوع خانم، کاملن شفاف است: با من باش، مشهور باش!! ... و امروز هم البته در جامعه‌ی هنری، در هم‌چنان بر همان پاشنه می‌چرخد.ا

صدالبته کسانی هستند که از این‌گونه رُک نوشتن من خوش‌شان نمی‌آید، چون همواره به پنهان‌کاری عادت‌شان داده‌اند. این پنهان‌کاری و «هیس! هیچی نگو!» بخشی از فرهنگ مسموم و آلوده‌ای است که بیش‌تر به دلیل سودجویی‌های مادی، به فرهنگ ایرانی تحمیل شده و گروهی را به همین سبک و سیاق عادت داده و به همین دلیل نوشته‌های من برای‌شان سنگین است...ا
*
اما من معتقدم که یک‌بار باید این تابو شکسته شود، چه جماعت خوش‌شان بیاید و چه نیاید. مهم گفتن حقیقت است.ا
*
اما راست‌اش را بخواهید در این مدت هرگز از یاد گوگوش غافل نمی‌‌شدم، به‌ویژه این‌که کامبیز هم می‌خواست او را ببیند اما این امکان برای‌اش فراهم نمی‌شد.ا
*
احتمالن این موضوع هم کاملن تقصیر آن گروه مبهم و ناشناس بود و خانم گوگوش در این میان هیچ گناهی نداشت!!ا
*
کاباره میامی که پس از جدا شدن از گوگوش دچار وقفه‌ی کوتاهی شده بود، دوباره به اوج رسید چرا که خواننده‌گان روز و مطرح جامعه در میامی بودند و به همین دلیل، برنامه‌سازان تلویزیون از جمله مرحوم فرخزاد و فرشید رمزی به من رجوع می‌کردند تا هنرمندان را در اختیار آنان قرار بدهم.ا
*
در این‌جا که نام «رمزی» آمد باید یادآور شوم که او نقش به‌سزایی در پیشرفت موزیک پاپ داشت چرا که او یکی از بهترین کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌گان تلویزیونی بود و برنامه‌هایش در تلویزیون، طرفداران بسیار داشت.ا
*
من با «رمزی» همکاری نزدیک داشتم اما در این رابطه، پیگیر مسایل گوگوش در ارتباط با مشکلات او با پوران و بهروز هم بودم و در جامعه، این مسایل به صورت‌های مختلف منتشر می‌شد و گرچه برای‌ام جالب بود، اما من فقط نیروی خود را در جهت رقابت بسیج کرده بودم و در تمام زمینه‌ها فعال بودم.
ا
*
ادامه دارد...ا
*
*
بیست‌وششم اسفندماه 1388 خورشیدی
*